Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.

چالش های تئوری بومی مدیریت درایران

چالش های تئوری بومی مدیریت درایران

● موقعیت تئوریهای بومی در مدیریت درایرانی
گرچه گام نهادن دراین راه ناشناخته وتفحص وتحقیق درتئوری بومی مدیریت کاری دشوار ونیازمندتوانایی علمی بیشتری است امابراساس"آب دریا رااگرنتوان کشید هم به قدرتشنگی باید چشید"درپاسخ به رغبت وعلاقه خودوبه امیدرهیابی وبهره گیری ازآثاربزرگان هرمقاله وکتاب ونوشته ا ی که بوی "مدیریت بومی"می داد ودردسترس بودپی گرفتم تامگردرنهایت ازمیان این راههای پیچ درپیچ حرفی برای گفتن بازیابم. وقتی سخن ازمدیریت واداره ی امورعمومی به میان می آیدبایدآن را درمیان فرهنگ وتمدن بشری جستجونمودچراکه پیدایش مدیریت به پیدایش گروههای اجتماعی وشکل گیری خانواده اجتماعات وزندگی جمعی انسانها برمی گردد.روابط متقابل اساس زندگی جمعی است وروابط برهراساس مبتنی باشد اداره ومدیریت رادرپی دارد.
مطالعه ای ولواجمالی درتمدنهای باستان درشرق وغرب ازچین وایران گرفته تاروم ومصر وجود یک نوع ویژه ازمدیریت عمومی رانمایان می سازد.تجهیزارتشهای منظم اداره سرزمینهای پهناور وامپراطوریهای قدرتمندهمه وهمه نشان ازیک نظم وسازمان دقیق حکومتی دارد.وجود سلسله مراتب ونظم وانظباط درارتشها وسازمان دهی دقیق آن ها مقررات خراج ومالیات سرانه حکومتها وجودحاکمان ورهبران مقتدربادفترودستک ودواوین مالی ولشکری به خوبی مشخص می سازند که تولد مدیریت قرنها پیش همراه باتولداجتماع وگروههای بشری صورت گرفته است.لذا به جرات می توان گفت مدیریت جدیدعلیرغم خصوصیات ویژه وسیستماتیک-که مستلزم شرایط خاص اجتماعی وپیشرفت علوم بشری است-ریشه درگذشته های دورداردومسیردورودرازی راطی کرده تابتدریج یک دانش آکادمیک ودانشگاهی مطرح شده است.
گرچه"مدیریت"به مفهوم کلی آن سابقه ای به قدمت زندگی جمعی انسانهادارداماآن چه که بنام دانش مدیریت سازمانهاوموسسات بخصوص موسسات انتفاعی تکامل پیداکرده است مربوط به اواخر قرن نوزدهم وعمدتا بیستم است تاقبل ازقرن بیستم سازمانها درمقیاسی کوچک وبااستفاده ازروشهای ساده اداره می شدندووهنوزپیچیدگی امروزخودراپیدانکرده بودنددرحالی که امروزمدیریتهابامسائل گوناگونی همچون جمعیت فزاینده .رکود.آگاهی اجتماعی. کمبودمنابع-بخصوص منابع انرژی-تورم .تامین ورفاه رقابت ونظایرآن روبروهستند.توجه به همه این مسائل همراه بابزرگ شدن نسبی سازمانها وپیشرفت تکنولوژی واستفاده ازعلوم ریاضیات .اقتصادوکامپیوتر پیچیدگی مدیریت رابیشترکرده است.پیشرفت مدیریت تاانقلاب صنعتی هماهنگ ومحسوس نبود.سقوط فئودالیسم وایجادنظامهای سلطنتی نظریه مرکانتی لیستها انقلاب صنعتی وپدیده ی رسانس ایجاد کارخانه ها پیدایش شهرنشینی مدرن وبطورکلی تغییر وتحول درساختاراقتصادی اجتماعی شرایط جدیدی رااقتضاء می نمود رهبران فکری اقتصادآزاد بتدریج ضرورت نقش پذیری دولتها رامی پذیردچراکه لزوم بازاریابی برای گسترش دامنه ی بازرگانی وفروش محصولات کارخانجات وتهیه ی مواداولیه موردنیازایفای نقش دولت وسازمانهای متعدد راالزامی می سازد.کامرالیستهای آلمانی اولین جریان بودندکه لزوم آموزش برای اداره عمومی رالازم برشمردند.البته به طورحتم اگوست کنت جامعه شناس فرانسوی باپایه گذاری جامعه شناسی علمی راه تول سایرعلوم انسانی واجتماعی-ازجمله مدیریت جدید-راهموار ساخت .ویلسون باانتشارمقاله معروف خودبطور مشخص فتح بابی بوددراندیشه مدیریت جدید.درهرحال آن چه قطعی به نظرمی رسدایجادرشدوتوسعه نظریه ی جدیدمدیریت ازاوایل قرن بیستم باتولدنظریه های کلاسیک-اعم ازبورکراسی ماکس وبر نظریه اداری هنری فایل مدیریت علمی تایلور پابه عرصه ی وجودگذاشته است.
ظهوراکثریت قریب به اتفاق دانشمندان ومخترعان ومکتشفان درممالک اروپایی وغربی وکشورهایی که وجهه استعماری دارندصحت این استنباط راقطعی می سازد که پیشرفت علوم وتکنولوژی درممالکی میسراست که دارای حاکمیت مستقل سرمایه وامکانات کافی باشند.لذامشاهده می شودکه مدیریت جدیدبه سان سایرعلوم جدیدازغرب واروپا سربلند می کند.به نظرمی رسد پیروزی کشورهای فاتح جنگ های جهانی اول ودوم وسیطره ی آنها برجهان ودستیابی به سرمایه های هنگفت کشورهای محکوم یکی ازعوامل مهم واساسی پیشرفت آنان درعلم وتکنولوژی بوده است بدیهی است که همین عامل نیزبستر رشدوتکامل مدیریت جدید رادرهمین سرزمینها ایجادنموده باشد.ظهوربانیان اصلی نظریه کلاسیک درآمریکا واروپاغرب رامرکزاصلی ومهدمدیریت جدیدقرارداده است.رشدوتکامل اندیشه هایی که پس ازرنسانس وانقلاب صنعتی وظهورماشینیسم دراروپاایجاد شده بودندپس ازتحکیم پایه های قدرت بی رقیب جهانی آمریکاواروپا بتدریج به تناسب نیازها وضرورت پیشرفت علم وتکنولوژی ولزوم گسترش سازمانهاومراکز صنعتی وبازرگانی ظهورتئوریهای جدیدومکمل تئوریهای موجود راباعث گردید.مدیریت جدیددرغرب که ازتئوریهای کلاسیک آغازوبه نظریه رفتاری وتئوری نئوکلاسیک وسرانجام نظریه های نوین سیستمها اقتضاء رسیده است یک مسیروروندطبیعی متناسب باخواستهانیازهاورشدوترقی نظامهای حاکم برغرب راطی نموده است وهنوز هم این روندپابپای احتیاجات جامعه غربی به پیش می رود.
ممالک سوسیالیستی ودرراس آنهاروسیه ی شوروی اگرچه درابتدابه خاطر اندیشه های دگم وبسته مارکسیستی بامنطقی سست دربرابرمدیریت جدید وهسته ی اولیه ی آن بورکراسی بنای مخالفت نهادند وآن راابزاری دردست طبقه ی حاکم برای استثمار می دانستند اما به مرورزمان ازآن جاکه علیرغم اختلافات ظاهری اساس وپایه ی ارزشهای موردقبول آن هاباغرب تفاوت چندانی نداشت نه تنها وجود سازمان وبورکراسی ومدیریت جدیدبرای دستیابی به قدرت-لااقل درمراحل اولیه تاسیس یک جامعه ی سوسیالیستی-رالازم دیدند بلکه حراست ازمتخصصین مدیریت راهمانند تخم چشم ازوظایف مسئولان ورهبران جامعه سوسیالیستی شمردند.البته بعضا اظهارنظرهایی ازجانب رهبران کشورهایی مانند چین ویوگسلاوی برعلیه بورکراسی-بعنوان یکی ازارکان تئوری کلاسیک-شده است که اکثرا جنبه ی سیاسی داشته است امادرهرحال.شرق ناگزیرا ازتوجه به مدیریت جدیدشده ودراین راه تاجایی پیش رفت که لنین می گوید:"به نظرمن اکنون لازم ترین چیز برای مایادگیریی اصول ومبانی مدیریت جدیدازاروپاوآمریکاست".بدین سان مشاهده می شودظهور استخانوسیم-که کوپیه اشمیت قهرمان کارتایلور است-موجی ازگرایش روسیه به تئوریهای جدید مدیریت غربی راعیان می سازدودرسالهای اخیربا سقوط پایگاه اصلی رژیمهای کمونیستی وگرایش چشمگیرآنان به روشهای غربی پذیرش تئوریهای غربی تاحدزیادی قطعی شده است.
● زمینه های پیدایش تئوری بومی مدیریت:
کشورهای جهان سوم که عموما یامستعمره ی دول غربی بوده اندیابه نحوی تحت نفوذآنان پس ازدستیابی به استقلال سیاسی بازهم متاثر ازفرهنگ غرب ومحکوم خواستها ونیات آنان شدند ازآن جاکه سرمایه های هنگفتشان توسط قدرتهای بزرگ تحت لوای کمک به رشدوتوسعه ازاختیار خودشان خارج شده است.طبیعی است ممالک محکوم هیچگاه دارای نظریه ی مستقل وبرخاسته ازنیازهای جامعه ی خودنشده واستفاده ازهدفهاوروشها بصورت تزریقی وبانظر استعمارگران جدید ودرجهت منافع آنها بوده استدرواقع"آنچه بعنوان نهادهای اداری وسیاسی درکشورهای عقب نگه داشته شده وجوددارندنهادها وسازمانهایی هستند که فارغ ازنیازها واحتیاجات بومی آنها تاسیس شده اندوتنها بصورت اهرمهایی درجهت تحصیل غارت منابع آنها بوسیله کشورهای امپریالیست بوده است بنابراین پس ازاستقلال سیاسی{واقعی}دراین کشورها بایدتحول وانقلابی درنظام اداری آنهاروی دهد"ونیز"اداره عمومی درکشورهای درحال توسعه بواسطه عوامل مختلف همواره به تناسب توسعه سریع اقتصادی واجتماعی دیگر هدفهای ملی بنیان نیافته است.به همین خاطرمدیریت جدید درممالک جهان سوم نتوانسته است روندصحیح ومنطقی مناسب احوال خودبیابد".
آمریکا بخاطر ویژگیهای خاص خود ازجمله برخورداری ازنیروهای نخبه ازهمان ابتدای تشکیل کشور آمریکابدورماندن ازصحنه های جنگ اول ودوم جهانی وسیاستهای مالیویژه ای که طی یک قرن اعمال نموده است چندین دهه است درسطح جهان به ایجاد سلطه ی فرهنگی سیاسی اقتصادی پرداخته ودراین راستا تایک دهه پیش به بهانه جلوگیری ازنفوذ مارکسیسم درکشورهای جهان سوم درزمینهای مختلف فعالترین کشور سلطه گری پس ازجنگ بوده است:"ازآغازسال۱۹۶۳تا۱۹۴۵ایالات متحده به تنهایی علاوه برارسال یک میلیاردوششصد میلیون دلارهزاران تکنسین رابه عنوان بخشی ازبرنامه کمکهای فنی خود{دارامرمدیریت}به۵۷کشورجهان سوم گسیل داشته است این کمکها بطورمختلف انجام گرفته آمریکاییهابعنوان مشاور پیمانکار محقق قطعات دانشگاهی ونظایرآن بهکشورهای جهان سوم فرستاده شدند""درسال۱۹۶۰گروهی علاقمند به مشکلات اداری ممالک درحال توسعه باعنوان گروه مدیریت تطبیقی درایالات متحده آمریکا تشکیل شد.علاقه ی{!}این گروه آن طور که درنوشته هایشان منعکس است به بهینه کردن ساختار وعملکرد اداری کشورهای درحال توسعه بود"شکی نیست آمریکا دراین حاتم بخشی ها انگیزه وهدفی جزنفوذفرهنگ غرب ووابستگی بیشتر جهان سوم به بلوک سرمایه داری نداشته است کمااین که پس ازگذشت قریب نیم قرن مشاهده می شود جزدویاسه مورداز۵۷ کشوری که توسعه آن ها موردنظرآمریکا بوده است تاکنون نه تنها دهها کشور موردحمایت آمریکا پیشرفت نداشته اندبلکه روزبه روز اقتصادونظام مدیریتی شان بیمارترازگذشته می شود.
همانگونه که قبلاذکرشد مدیریت تطبیقی اصطلاحی است که گروهی علاقمندبه مشکلات اداری جهان سوم مطرح ساختند.بطورطبیعی عوامل متمایل به غرب عنوان"مدیریت تطبیقی"یامدیریتی که منجربه توسعه ی این کشورها شود را پذیرفته وتبلیغ نموده اندباور آنه براین بودکه"هدف اصلی درکوشش های مربوط به اصلاحات بایدموجب توانییهای اداری ومدیریتی بیشتربرای نیل به هدفهای ملی گردد.این سخنی است که درسمینار بین المنطقه ای دانشگاه ساکن انگلستان درسال ۱۹۷۱توسط موسسه مطالعات توسعه برگزارشده مطرح می شود:"مکرراشنیده ایم که اداره ی عمومی دربسیاری ازکشورهاازحدیث دیدگاه متاثرازسنت هاوازحدیث عمل درمحدودیت روشهای اجراقراردارد وبه این جهت بایدآنرا بصورت وسیله ای موثردرتوسعه ی اقتصادی واجتماعی درآورد"و"نظربه تفاوتهایی که میان کشورها وجودداردتعیین یک استراتژی خاص یا نمونه که بتوان آن رابعنوان قالبی کلی وعمومی ازاستراتژی مناسب برای همه کشورهای درحال توسعه یایک دسته ای ازآن ها ارائه دادامکان پذیرنیست.درهرکشوربایداستراتژی مخصوصی باتوجه به شرایط واوضاع واحوال تنظیم کرد".درواقع "مدیریت توسعه یعنی اداره ی خط مشی ها برنامه ها وطرحهایی که برای هدفهای توسعه ای تنظیم شده است.درمفهوم بهبوداداره نیز به کارمی رود".اگرچه ظاهرا چنین برداشت ی ازالگوی عرضه شده ی غرب محتمل است اماعملا بسیاری ازعلمای مدیریت ومدیران نسبتا علاقمند به کشورهای جهان سوم دریافتند که دیکته کردن طرحهای ازپیش ساخته غرب نمی توانند گام مثبتی درپیشرفت وتوسعه جهان سوم بردارند وعکس العمل های متفاوت ازخودشان دارند چراکه:"مدل مدیریت توسعه زمینه ی روشنفکرانه ای برای اجرای سیاست خارجی امریکادرآن زمان شد"ودرهمین حال تعدادی معتقد به پیروی ازالگوی ممالک غرب شده وبرخی نیز براین باورکه:"درپیوستگی بافرهنگ غرب اگربه تسخیرواخذ عوامل خلاق این فرهنگ توجه نشود ضعف عمومی یعنی فقدان تولیدکننده فرهنگ همچنان درجسم وجان یک فرهنگ ضعیف ترباقی می ماند"چراکه"روشهای مدیریتی غرب منبعث ازنیازمندیهای آنان وقدرتی است که در امکانات وشرایط آنان وجودداردوناشی ازیک تجربه وممارست طولانی ومولودتکامل تدریجی نظام اجتماعی واقتصادی آنهاست"این گونه است که علیرغم وابستگی فکری اکثزافراد مرتبط باتوسعه ورشددرممالک جهان سوم اندیشه تئوری بومی ومدیریت والگوی که متناسب باساختار اجتماعی وفرهنگ جوامع تحت سلطه باشد دربرابرتئوری قالبی غرب ساخته مدیریت تطبیقی وتوسعه مطرح می شود.
"پی گیری هدفهای توسعه ای مناطق درحال توسعه-توسط غرب وبدلیل سیاسی-منجر به پیدایش رشته فرعی مدیریت تطبیقی وتوسعه که گرایشی ازدانش مدیریت دولتی است شد"امابروز انقلابهای مردمی وحصول استقلال سیاسی برخی ازممالک جهان سوم بسیاری ازصاحب نظران مدیریت آن ها رابه تبیین الگوی مناسب درمدیریت وتلاش برای مصرفی تئوری بومی ومحلی مدیریت واداشت.دراین فضباوربراین شدکه:"ماازراه ترجمه وانتقال روشهای مدیریت غرب به سیستم آموزشی خودنمی توانیم آگاهی ودرکی کافی ازعوامل شناسایی نیازمندیهای واقعی مطالعه درروشها وکیفیت مدیریت بدست آوریم مگرآن که خوددرکارمدیریت باتوجه به سه عامل فوق دست به مطالعه وتحقیق زده وبااستفاده ازقواعد تحقیقی علمی وضوابط کلی که علم مدیریت بدست میدهد ازتقلید واقتباس کلمه به کلمه ی روشهای مدیریت درفرهنگ ودرتجربه های عینی وعلمی روزانه اداری خودداری کنیم مامی توانیم بامطالعه وتحقیق درکارمدیریت ضرورت علمی تغییراساسی مضمون ومحتوای کارسازمان ها وایجادروشهای تازه مدیریت رابرای تضمین حداکثرسرعت مطلوب رشدوتوسعه گوشزدنمائیم ووجودناهماهنگی بین شکل غربی مدیریت ومضمون بومی ومحلی آن راازراه بررسیهای تجربی وعملی نشان دهیم"درهمین زمینه گروه تحقیق سازمان ملل درتوصیه های خودبه ممالک درحال توسعه می گوید:"دستگاههای دولتی بایددرخدمت ومتعلق به جامعه باشند بعبارت دیگر درفرهنگ ارزشها مشکلات وآروزهای جامعه شریک باشندحتی هنگامی که مشورتهای کارشناسی ازکارشناسان خارجی پذیرفته می شود.دولتهاباید به این اقدامات وتوصیه ها جنبه بومی بدهند"ونیزتاکیدمی نماید: "اگردریک کشوردرحال توسعه تمایل به رشداقتصادی وتغیرات سریع اجتماعی وجود داشته باشد دستگاههای دولتی آن کشورناگزیرندازروشهاومراحل اداری گذشته خلاص شوند.امادربکارگیری روشهای جدیدونیروی انسانی آموزش دیده بایدفرهنگ ملی وقابلیت پرسنل دربکارگیری آن روشها رانیزدرنظرداشت.برای توسعه عمل پویا نیازبه دستگاههای اداری مناسب می باشد.البته بایددرعین این که ازروشهای جدید استفاده می شودبه سنن ملی نیزتوجه کافی می شود".اگرچه بازهم ردپای نفوذغرب دررهنمودهای فوق مشهود است لکن به هرحال خوداندیشمندان جهان سوم به این مهم پی می برندکه تبعیت ازیک الگوی قالبی وتحمیلی نه تنها دررشدوتوسعه ی کشورشان موثرنیست بلکه آنان رابه ورطه ی نابودی می کشاند.گروه فوق الذکراضافه می نماید:"یک مشکل ومسثله دیگری که کشورهای درحال توسعه باآن روبروهستند مدیریت نیروی انسانی است.درگذشته یعنی پیش ازاستقلال نظام پرسنلی این کشورها براساس سیستمهای مدیریتی غربی بوده است لذالازم است که کشورهای مذبورباتوجه به آداب ورسوم ملی وسنن خودوشرایط بومی نظامی جدیدبنیان نهند"مهمترین ویژگی تئوری بومی مدیریت که وجه تمایزآن باتئوری تطبیقی وتوسعه نیزهست هماناارائه آن توسط اندیشمندان ممالک جهان سوم است که بامدل قالبی وپیش ساخته ی غربیها تفاوت خواهدداشت انتظارمی رودازآن جاکه برخاسته ازخواستها آرمانها وشرایط فرهنگی اجتماعی جهان سوم است بتواندبابهره گیری ازابتکار تجربه مطالعه وتحقیق درجهت توسعه وپیشرفت جامعه موثرباشد.
تئوری بومی مدیریت درایران:ایران باستان شش صدواندی سال قبل ازمیلادباپی ریزی دولت مادوسپس دولتهای هخامنشی واشکانیان وسرانجام ساسانیان موجب گردیدسلاطین وشاهان ایرانی بااختیارات کامل دراداره امورمالی لشکری وقضاوت که منشاء خدایی برای آن تامل بودندصدها سال براین سرزمین حکمرانی کرده که امپراطوریهای وسیع منظم وقدرتمندشان نشان ازوجودمدیریت دارد.درآخرین حکومت قبل ازاسلام حکومت استبدادی برپاست شاه ایجاد تشکیلات دولتی متمرکز شده ومقامات مهم مملکتی ازحالات توارثی خارج وشاه شخصاامراء وصاحب منصبان راانتخاب می نمود بطورکلی ازویژگیهای بارزدوران قبل ازاسلام وجودتشکیلات منظم ارتش سیستم مالیات وخراج ودفترودواوین وحساب وکتاب مالی تمرکز سیاسی رامی توان نام بردکه همه بیانگروجودشیوه ای مشخص ازنظام مدیریتی درایران باستان است.
اسلام بعنوان دینی فراترازارتباط شخصی فردباخدا باداشتن مجموعه ی قوانین مقررات ویژه توانست درشبه جزیره ی عربستان تشکیل حکومت داده وبه تدریج باشعارعدالت خواهی ومبارزه باظلم افکارملل همجوار ازجمله ایران –رابه خود جلب نماید وسرانجام سایه ی خودرابراین سرزمین گستراند.اسلام زمانی واردایران شدکه دامنه ی حکومت خلفای راشدین (رض)وسیعتر شده وتشکیلات نسبتا منظم لشکری وکشوری ایجاد کرده بود.تشکیلات سیاسی(خلیفه ووالیان)تشکیلات نظامی(خلیفه وامراوسرداران)تشکیلات قضایی(خلیفه وقضات)تشکیلات مالی(خلیفه ومتصدیان بیت المال وعاملین زکات)و..ازحکومت اسلامی یک نظام مقتدرومتمرکز ساخت.درآن زمان حاکم ایران بمنزله ی یکی ازوالیان خلیفه تلقی شده وایران یکی ازایالتهای قدرتمند نظام خلافت اسلامی بود.این روند تاپایان حکومت خلفای راشدین تداوم یافت.پس ازاستقرار نظام سلطنتی وموروثی بنی امیه تشکیل حکومت استبدادی آن ها بخاطرتبعیضات نارواجنبشهای ملی ومذهبی درایران نضج گرفت وبه تدریج دوره ی سلاطین مستقل ایرانی فرارسید.پس ازحمله ی مغول ترکان حاکم شدند ودرمقاطعی بازهم حکومت های کوچک وخودمختاربه وجود آمدند تااین که صفویان باایجادقدرت مرکزی سازمان دائمی ارتش رابه وجودمی آورند.حکومت استبدادی اختیارات شاه وماموران دولتی زیرنظروی درسازمانها عمل می کنندپس ازصفویه بازهم مدتی حکومتهای پراکنده وغیرمتمرکز حاکم شدندتااین که قاجاریان دگربارتمرکزنسبی رابه ایران برمی گرداند.تاسیس دولت قاجاریه هم زمان باتحولات عمیق سیاسی واقتصادی اروپاست ولذابه تدریج باارتباطات شاهان قاجار باممالک غربی باب مراوده بازشدوپای آنها به ایران بازمی شود واندک اندک فرهنگ واندیشه ی غربی واروپایی واردایران می شود تشکیل وزارتخانه وسازمانها بخصوص پس ازمشروطه-روند سریعتری به خودمی گیرد.زمانی که شاهان قاجار باب مرآوده باغرب راگشودند بتدریج درپی اجرای الگوی جدیدغربی برآمدندتااین که باجریان مشروطه وتدوین قانون اساسی وتفکیک قواتشکیل هیئت وزراوایجادوزارتخانه هاوسازمان های دولتی به سبک اروپا کشورواردمرحله ی جدیدی می شود-پس ازاضحلال سلسله ی قاجاریه وحکومت یافتن رضا خان که باحمایت انگلیسی ها ورضایت شوروی صورت گرفت ایران نیزپس ازجنگ وحضورسران سه قدرت فاتح وغالب-آمریکا-شوروی-انگلستان وشکست وتجزیه کامل عثمانی واردجرگه کشورهای جهان سوم شدکه وضعیت اموراداری متناسب باغرب ونیات سوء سیاسی بعنوان الگوونمونه ترقی وتمدن وتحت لوای توسعه وپیشرفت ممالک جهان سوم به این کشورها تحمیل گردیددرنتیجه وضعیتی حاصل شدکه شکل ومحتوای راه حل مغایرفرهنگ وشرایط عمومی این کشورها وروند پیشرفت علوم وتکنولوژی بوده وتناسبی باآن الگوی ازپیش ساخته نداشتند ولذاتنشها بوجودآمد وبرخی کشورها که موفق به انقلاب درارزشها می شدنددرصددارائه الگوی بومی ومحلی برای اداره کشور خود برآوردند.درایران نیز به سال ۱۳۵۷ه.ش نظام سلطنتی موروثی استبدادی متمایل به غرب ساقط وانقلاب اسلامی به پیروزی رسید وتحولاتی راموجب شدکه به آن اشاره خواهدشد.دخالتها وحضورآمریکا وغرب درایران عصرپهلوی تاحدی بودکه درسال ۱۳۲۹ یک گروه آمریکایی برای تجدید ساختارونظام خدمات کشوری واردایران شده وپس ازکودتای ۲۸مرداددرپی طرح اصل۴ترومن به فعالیتهای خودسرعت بیشتری داده وتاسال ۵۷تقریباهمه ارکان اداری راباب طبع ونظرخودسازماندهی کرده بودند."به اعتقاد پارهای ازصاحب نظران رشته ی مدیریت دولتی ایران دردوران شاه قراربود الگویی از"مدیریت توسعه"باشد"ودلایل این امر راتامین ثبات وحفظ ایران درقلمرو غرب حفظ وصدورنفت به غرب استحکام روابط بین ایران وآمریکاراایجادثبات سیاسی ورفاه عمومی{رفاه ظاهری}ومقاومت دربرابرکمونیسمدانستند.امابرخورد صاحبانظران اموراداری ایران پس ازپیروزی انقلاب اسلامی دوگونه بوده است به طوری که دودیدگاه نسبتا متفاوت رادنبال کرده اند دراین جابه اجمال به نظریات این دوگروه اشاره خواهدشد: دکترجاسبی ضمن اشاره به دیدگاه متاثرازغرب می گوید آنها براین باوراندکه درزمینه ی تهیه وتنظیم وارائه مطالب گذشته که عمدتا برگردان کتب غربی وترجمان فرهنگ غرب است بایستی بدون کم وکاست وحتی بدون نقدوبررسی اصول ومبانی آن مورداستفاده قراربگیرند.دکترفقیهی درمقاله ی دیوان سالاری وتوسعه درتئوری وعمل اشاره دارندبه این که:"تعدادی ازنویسندگان معتقدند که نوین گرایی سیاسی وتحول اقتصادی واجتماعی بایدمبتنی برالگوهایی باشدکه ممالک صنعتی غرب تجربه کرده اند".بدیهی است افرادی که تحصیلات عالیه خودرا درزمینه ی مدیریت درغرب گذرانده ویا درداخل درمحیطی غرب زده وهمه ی منابع وکتب موردمطالعه ی آن ها آثارغربی ویا برگردان ترجمه ی آن ها بوده است چنان چه درهمان چهارچوب بیندیشند نظری جزآن نخواهندداشت وحتی مباحث صرفا عملی وداخلیشان هم درچهارچوب اندیشه ی مدیریت غربی عرضه خواهدشد.نگاهی گذرا به کتب مدیریت منتشرشده پس ازانقلاب به مامی گویدکه غالب مطالب یاترجمه آثارغربی هاست ویادرچهارچوب آن مقالات.و نشریات معدودمدیریت نیزوضعی مشابه دارندوچنانچه انتقادی ازجانب افرادایرانی-این طرز فکر-صورت گرفته باشدتکرارانتقادات غربی هاست ونه ازدیدیک کشورجهان سومی ودرراستای تبیین تئوری بومی ومتناسب بامقتضیات جامعه خود.تفکردیگرازاین توهم ونادرست نشأت می گیردکه هرآنچه ازغرب وآثارمنصوب به آن هابه دست می آیدرابایستی یکجابه دست فراموشی سپردویکباره دورریخت.درحقیقت این طرزفکر.نفی نظام های سرمایه داری سوسینالیستی رابه معنی نفی علوم تکنولوژی.فنون .روش هاوهرآنچه که دراین نظام هامی توان به دست آوردتلقی می نماید.پس ازپیروزی انقلاب اسلامی وایجاداین اندیشه که اسلام به عنوان مکتبی حاوی قوانین اجتماعی می توانداداره ی جامعه رابرعهده بگیردبرخی رادراین توهم فروبردکه صرفاباتوصیه های اخلاقی وذکرصفات مدیرمی توان مکتب جدید مدیریت به وجودآورد.فاصله وجدایی عمیق بین طرفداران اسلامی کردن مدیریتوطرفداران اجرای کامل هرآن چه غربی هامی گویندبه وجودآمدکه قطعا عامل این شکاف وجدایی عدم توجه به مرزهای دین وعلم کاربرد هریک ازآن دوزمینه ی مدیریت ودراصل نبودساختمان بین این دو دسته است.عدم ارتباط متقابل دوگروه فوق الذکر ریشه درزمینه های تاریخی اندیشه ی آن دودارداززمانیکه شاهان قاجارشیفته ی فرهنگ وتمدن غرب شدند زمینه ی رشدگسترش این اندیشه فراهم آمدکه رمزپیشرفت وموفقیت غربی هاصرفادرشکل وظاهرپیگیری شدتاجایی که دراواخردوران حکومت شاه درتمام زمینه هاسعی درالگوگرفتن ازغرب می شد.به همین روال سیستم اداره عمومی ومدیریت نیزمتاثرازتئوریها ونظرات غرب بود.نگاهی اجمالی آثارمدیریتی تالیفات وترجمه ودرج مقالات درمجلات ویژه مدیریت برای اثبات این مدعاکافی است.پس ازپیروزی انقلاب اسلامی در۲۲بهمن۵۷وظهورتفکرجدیدی به نام لزوم اسلامی کردن روابط قوانین وبرنامه ها یک تضادعمیق بین حامیان اندیشه ی توسل به غرب وفکرجدیدبوجودآورد.اگرچه تفکرجدید درقریب یک ربع قرن پس ازانقلاب نه تنهاتئوری ونظریه مشخص وقابل اجرایی ارائه ننموده اندبلکه می روند که دراثرافراط کاری پذیرای مجددوکامل اندیشه توسل به غرب شوند.متاسفانه طی این مدت نه تنهاارتباط وهمفکری برای ایجادیک تئوری والگوی بومی ومتناسب باشرایطامعه ایرانی حاصل نشد بلکه قلمها به ردوقبول وتعصب بیش ازحد کشانیده شده چنانچه هیچکدام ازتحصیلکرده های غرب-جزمعدودانگشت شمار-حاضربه مطالعه وایجاد بشری واستثمارگرتلقی کرده وعلیرغم تلاشهای محدود سالهای اخیرتوسط برخی مراکزی مثل مرکزآموزش مدیریت دولتی این تضادتاکنون ادامه داشته است.بمنظورحصول نتیجه وردیابی تئوری بومی ازمیان مباحث مطرح شده ضمن تجزیه وتحلیل نظریات دوگروه فوق الذکر و معدودافراد معتقدبه لزوم تنظیم تئوری بومی مدیریت بطوراجمال طرح پیشنهادی گروه اخیرنیزبررسی می شودحامیان مدیریت غربی بااستدلال این که مدیریت یک علم است وعلم بدورازقضاوتها وارزشهای فردی واجتماعی است لذا قابل دخل وتصرف وتعدیل نیست مگراین که باروشهای علمی تئوری سازی نموده یابه اصطلاح آن پرداخت به دفاع ازنظرخودپرداخته اند ازترجمه ی کتب مدیریت سازمان وشقوق مختلفه آن گرفته تانگارش کتب ومقالات که علمای مدیریت ایرانی وحتی جزواتی که مراکزآموزش عالی مدیریت تدوین ومنتشر کرده اند همه حامل اصول ومبانی مدیریت غربی است وتلاش چندانی درجهت تطبیق بافرهنگ وشرایط خاص اجتماعی فرهنگی ایران انجام نگرفته. چراکه آنان براین باورندکه:"امروز دانش وفن مدیریت وعلم اداری نیز باحیطه ی وسیعی که یافته است مانند همه علوم دارای زبانی است که بالغات واصلاحات ویژه ی خود درعصرمارواج یافته است.سرچشمه درغرب دارد.مااندک زمانی پس ازغریبان به اهمیت آن پی برده ایم ودراین اندک زمان علوم اداری ومدیریت درغرب چندان وسعت یاقته است که به اندوخته های آن نیازهای قاطع داریم." .طبیعی است وقتی بنابراخذازغرب گرفته باشیم وآن راماخذ ومرجع فرض کنیم نیازی به نوآوری بومی نخواهد بود!تفکردوم وپیروان مدیریت اسلامی بدون این که تعریف دقیقی ازمدیریت کرده باشند به کلی گویی اکتفا نموده وبیان ویژگیهای مدیرمسلمان رابجای بحث درمورداداره ومدیریت واصول مبانی آن قرارداده اند.چشم اندازی برکتب ومقالات وجزواتی که طی این دهه پیرامون مدیریت اسلامی-اگرآن را به جای مدیریت بومی بپذیریم که جای بحث دارد-عرضه شده است.به جزچنداستثنا مارادرپی گیری نقاط قوت وضعف آن رهنمون خواهدشد.این تفکربراین مبنااستواراست که:"همه ی مکاتب مدیریت یکصدسال گذشته نشان می دهد که هم علمای مدیریت معروف بربهبودکارونتایج حاصل ازآن بوده است.حتی درمکاتبی چون مکتب روابط انسانی که به ارتباط بین انسانها بیش ازهرعامل دیگر اهمیت می دهد مراد ومقصود بهره ی بیشتر وسودجستن بیشتراست.درحقیقت دراغلب مکاتب مدیریت انسان وسیله ای است که اگر بیشتر موردتوجه قرارگیردبازده بهتری بارخواهدآوردنه این که انسان به عنوان انسان وبه خاطرشرافت وکرامت انسانی موردنظرقرارگرفته باشد.مدیریت جدید که درجهان غرب به عنوان دانش مدیریت ازآن سخن گفته می شود مدیریتی است که درجامعه ی سرمایه داری به عنوان ابزاری درجهت استثمار هرچه بیشتر کارگران به نفع سرمایه داران دراختیارمدیران قرارگرفته است".مجموعا همه ی افرادی که درزمینه ی مدیریت اسلامی بحث کردندمدیریت غرب راابزاری برای سودجویی بیشتروتبدیل انسان به وسیله ی تولیدقلمدادکرده اند وحتی مکتب روابط انسانی راراه تلطیف شده ای برای بهره بری بیشترازانسان درخدمت سیستم اختاپوسی تولیددانسته اند.پیروان این تفکرهمواره درپی یافتن مبانی نظری وعلمی مدیریت دربینش اسلامی براساس قرآن واحادیث بوده اند(مدیریت اسلامی سازمان اموراستخدامی ص۷)وازتعابیری مانندمدیریت خداگونه وپیامبرگونه استفاده کردند..تعریف موردنظراین فکر ازمدیریت عبارتست از:"مدیریتی که زمینه رشدانسان به سوی الله رافراهم نماید ومطابق کتاب وسنت وسیره وروش پیامبر(ٌص)وامامان معصوم وعلوم وفنون وتجارب بشری جهت رسیدن به اهداف یک نظام وابعاد مختلف همانند یک محور ومدار وقطب عمل کند مدیریت اسلامی می نامیم"و"درجامعه ی قسط آمیز اسلامی دانش مدیریت چیز دیگری خواهد بود که نه تنها ابزار استثمارکارگرتوسط مدیربه نفع سرمایه دارنیست بلکه ابزاررفع استثمارواستقرارقسط نیزباشد"وبعضا به جای مدیریت ازواژه تدبیر نام برده می شودبرعکس مدیریت علمی که مدیریت راعبارت ازترکیب عوامل مادی وانسانی برای کارآیی وبازده ی بیشتری ویاهرهدف مشترک دیگر تعریف می کندووظایفی ازقبیل:برنامه ریزی فرماندهی سازماندهی ونظارت برای وی قائل اندافرادی که مدیریت اسلامی رامطرح کرده انداغلب به بیان اوصاف وویژگی ها وصفات مدیرپرداختند.بیان صفاتی ازقبل:ایمان تقوااعتقادبه ولایت فقیه ویالزوم سعه ی صدربرای مدیر-بدون ارایه تعریف مشخصی از آنها-ازآن جمله است ناگفته نماند چند مورد استثنا نیزدرسالهای اخیرمنتشر شده است که یاازمنظرمنفی به مدیریت اسلامی نگریسته ویا اصولی راازقرآن برای آن استخراج نموده اند.ازجمله آقایان مصباح یزدی ولی الله تقی پورری شهری مکارم شیرازی و...عملابین دواندیشه فوق هیچ ارتباط یا امکان ارنباطی به چشم نمی خوردامادراین میان افرادمعدود وانگشت شماری نیزبوده اند که ضمن اعتقاد وپایبندی به اصول وارزشهای فرهنگی جامعه درصددیافتن کانال وپلی برای ایجادرابطه بین اصول وتطبیق آن باتکنیک های پیشرفته بشری قابل اجرا درجامعه کنونی راجزووظایف نسل متعهد دانشگاهی ایران برشمرد وشرایط فعلی رانیازمند ایجاد پل بین اصول ومکتبی وتئوریها وعقاید علمی امروزه جهان دانستندوباتفکیک قائل شدن بین مکتب وعلم کوشیدند درراستای تنظیم تئوری بومی مدیریت گام بردارند.بایدگفت اساسی ترین گام راآقای دکترعلی اصغرزمردیان درسال ۵۸برداشته است که متاسفانه ازجانب اساتیدمدیریت ایران بااستقبال روبرونشد.وی برای اولین بارازضرورت تنظیم وتدوین تئوری بومی مدیریت سخن به میان می آوردوضمن بررسی فعالیتهای قبلی که برای تطبیق مدیریت رایج غرب باشرایط واوضاع واحوال ایران ازجانب بیگانگان صورت گرفته است ازجوشش درونی وخودی وبومی اساتید مدیریت سخن می گوید.نقش مدیریت رادرتوسعه ی جوامع درحال توسعه انکارناپذیر خوانده اماالگوی مدیریت توسعه وتطبیقی راارائه مدلهای پیش ساخته طراحان آن تئوری وممالک غربی استثمارگرمی داندچراکه معتقداست تئوری مدیریت توسعه ازبدوامرتعصب ایدئولوژیک ومفهوم محدودی ازتوسعه بوده ونگرش اغراق آمیز برای نیل به تغیرات اجتماعی ازطریق مدیریت داشته است وپیروی ازآن را منطبق با سیاست های خاص کشورهای جهان سوم درقالب نظام اقتصادی سیاسی بین المللی راعلت شکست آن می داندولذاپس ازتحول عمیق حاصله ازانقلاب۵۷ وبریدن ازسیاستهای غرب لزوم تنظیم تئوری بومی مدیریت راموردتاکید قرارداده وطرح مسئله مدیریت رافراتر ازگزینش فلان مدیریا هیئت مدیره ویابحث ازشورایی وغیرشورای بودن مدیریت می شمارد وی معتقداست:"آن چه فقدانش ملموس است نبودن یک چهارچوب تئوری مناسب مدیریت مبتنی برارزشهای ایدئولوژیک وواقعیتهای اجتماعی فرهنگی اقتصادی وسیاسی جامعه ی ماست تابرپایه ی آن نوع مدیریت فراخور بخشهاوسازمانها مختلف تعیین واعمال شود"به همین جهت تلاش درجهت تدوین تئوری بومی مدیریت راوظیفه ی ملی واخلاقی پژوهشگران ودست اندرکاران مطلع ومتعهد رشته ی مدیریت می داند.دکترزمردیان ضمن پرداختن به معنی تئوری وقواعدتئوری سازی بهره گیری ازنگرشهای اصیل وسودمندی چون نظریه ی سیستم رامطرح وبراین اساس پنج مرحله اساسی رابرای تنظیم ارائه یک تئوری جامع مدیریت قائل است:مرحله ی اول تعیین نظام ارزشها به عنوان زیرساخت سایرمراحل که ملهم ازمبانی ایدئولوژیک وواقعیتهای حاکم برجامعه خواهدبودمثلا دراین خصوص نگرش فرهنگ جامعه مابه هدف سازمان وجایگاه خوددرسازمان....رابایدمشخص نمود.مرحله دوم تنظیم قالبهای ذهنی وچهارچوبهای تئوری باالهام ازنظام ارزشها وباعنایت به جنبه های مختلف دانش مدیریت دراین مرحله ی تئوری باید قالبی برای اخذتکنولوژی منطبق بانیازهای جامعه که منبعث ازواقعیتهای اجتماعی اقتصادی...باشد.بهره وری حداکثر ازمنابع محدودتامین کندارائه نماید.مرحله سوم الگوها ومدلهاکه باتنظیم قالبهایی می توان الگو اقتباس نمود.مرحله چهارم پژوهش وآموزش .دراین فرایندتوجه به قالبهای مناسب تئوری محتواوسرانجام انتخاب تزمتدولوژی پژوهشی که به نحوی عینی مسائل ومشکلات رابررسی نموده وبه راه حلهای مناسب دست یابد اساس کار راتشکیل می دهد.وسرانجام مرحله پنجم مرحله کاربرد است.نتایج پژوهش وآموزش تواما منتج به کاربردفنون وتکنیکها وازدید تئوری نتایج حاصل ازکاربرد بطورمداوم برپایه ی واقعیتهای سیاسی اجتماعی...ازیک سو ویافته های دانش ازسوی دیگرموردارزشیابی قرارگرفته ونتایج حاصل ازرابطه بامسایل جدید به صورت بازیافت وارد سیکل ترمیم شده گته و خودبه معیاری برای تعدیل تئوری هامدلها الگوهاویاروندهای پژوهشی وآموزشی تبدیل خواهدشد.ظاهراعدم استقبال واحیانا ناخوشایندی اساتیدمدیریت درایران دررابطه بامقاله ی آغازین آقای زمردیان موجب می شود که درسال ۵۹ طی مقاله ی دیگری مصرانه برپیشنهادی خودپافشاری نموده وضرورت تنظیم تئوری بومی وعملی بودن این نظریه راگوشزدنمایدوباذکرسه مقطع اساسی تشکیل دهنده ی چهارچوب نظام مدیریت بومی یعنی تبین ارزشها تعیین استراتژی وجهت گیریها تنظیم الگوها فنون وروشها که منجربه کاربرد مرحله ی عملی خواهدشدالگویی رابه عنوان پیشنهادعرضه می کند که نتیجه ی آن عام گرایی هدایت وکمک به عامل انسانی دربرابرکنترل شدیدعامل انسانی برتری فردبرسیستم به جای برتری سیستم برفرد وبالاخره تاکیدبرمشارکت موثرفرددرتصمیم گیریهای مهم دربرابر نفی مشارکت فرددرتصمیم گیریهای مهم خواهدبود.درالگوی جدیدپیشنهادی ایشان که نقطه ی مقابل مرکزاقماراست.ویژگیهایی به شرح ذیل وجودخواهدداشت:
۱) خط مشی ها وتصمیم گیریها ازواحدناشی می شودکه ماهیتا باهم متفاوت بوده وبانیازهای هربخش مطابقت دارد.
۲) مشارکت واحدها(بخش ها)درتنظیم خط مشی هاوتصمیم گیریهای کلی درحداکثراست.
۳) مرکزواحدها مشترکادرآزمایش وانتخاب فرآیندها-روابط تقسیم کار وهدایت امور-سهیم هستند.
۴) مرکزوواحدها هردودریادگیری مسائل وچگونگی حل آن ها شرکت دارند.
۵) کنترل مرکزی تنها درحدهماهنگی ومرکزاطلاعاتی وجوددارد.
● جمعبندی وارایه پیشنهاد:
۱) ضرورت پرداختن به مقوله مدیریت درجوامعی بافرهنگهای متفاوت هم ازمنظر نگرش اقتضایی وتئوری های مدیریت تطبیقی مدیریت استراتژیک واخیرا مدیریت بین المللی وهم ازمنظرنظریه پردازان عرصه ی فرهنگ وجامعه شناسی موردتوافق است.نکته ی مهم دراین باب اعتنا به ارزشهای حاکمبرهرجامعه ازجمله ارزشهای دینی درکشورمسلمانی مثل ایران است.البته نباید دربررسی هاومطالعات به ماهیت دین وعلوم بی توجه بودهمانگونه که روشهای مطالعه دراین امرمتفاوت است حوزه ی آن هاکاربردها وعملکردشان نیزبایستی مجزاازهم مدنظر قراربگیرد.خلط کردن حوزه دین وعلم نادیده گرفتن ماهیت آنان است.اخیرابرخی ازصاحب نظران باطرح جایگاه ارزشهای دینی درعلوم کاربردی-وازجمله مدیریت دریچه ی جدیدی به روی پژوهشگران گشوده اند. شاید یک ازرویکردهای پژوهشگران عرصه ی مدیریت درجامعه اسلامی ایران بررسی ازهمین منظراست که ارزشهای دینی چگونه برمدیریت تاثیرمی گذارد؟تئوری مدیریت اسلامی درجامعه ایرانی ازجمله دیگرابهاماتی است که نظریه پردازان مربوط ملزم به پاسخگویی آن هستند. ظاهرابراساس این نظریه آن چه تحت عنوان مدیریت اسلامی مطرح می شودنه تنها برای جامعه ی ایرانی بلکه برای سایر مسلمانها-حدودچهل کشور مسلمان-است درحالی که اگرماتاثیر فرهنگ وارزشهای حاکم برهرجامعه ای رادرتبیین تئوری بومی مدیریت آن جامعه قطعی فرض کنیم-که ظاهراچنین است –مشکل بتوان نسخه ی مدیریت اسلامی واحدی رابرای دههاکشورمسلمان تجویزنمود.البته شفافیت این موضوع تاحدی بسته به رویکردمابه مدیریت است.اگرمدیریت اسلامی رابرداشتی ازدستورات قرآنی وحدیثی وتوصیه های اخلاقی بزرگان بدانیم-بدون توجه به شرایط هرجامعه شایدبااصلاح اصطلاح مدیریت اسلامی به توصیه های اخلاقی برای مدیران مسلمان ابهام رفع گردد امااگربناست اصولی متناسب بافرهنگ هرجامعه طراحی شودتاحدی جابرای نوآوری وانعطاف بازگذارده شوداین کارممکن به نظرنمی رسد.
۲) اگرتعریف ماازمدیریت عبارت است ازفرآینداستفاده بهینه ازمنابع که ظاهرا موردپذیرش همه اندیشمندان عرصه ی مدیریت است آن گاه مدیریت جایگاه روشنی پیدامی کندواضافه کردن پسوندهای اسلامی فقهی شرعی وغربی غیرمعقول خواهربود.البته اگر پژوهشگران مسلمان برای پاسخ گویی به مسائل مدیریتی جامعه ی خودفرضیه هایی رازطریق روشی علمی آزمون نمایندنتایج آن می توانددرعرصه ی مدیریت عرض اندام نموده ومسلمانان وایرانیها هم درجنگل تئوریهای مدیریت نقشی ایفانمایدواین مستلزم رعایت قواعدپژوهشی علمی وتئوری سازی است.بهره گیری ازتئوری های موجود مدیرت برای تحلیل مسایل مدیریتی ونظریه پردازی درجامعه خودمی تواند بااستفاده ازنظریه های سیستمی واقتضایی که تاثیر عوامل محیطی رادرفرآیندعملیات سازمان به رسمیت می شناسدبه اندیشمندان مااین اجازه رامی دهدکه ازمدلها واگوهایی تبعیت کنندکه باویژگیهای جامعه ی ماسازگاری داشته باشد.باپذیرش این اصل که اخیرابعضی ازاندیشمندان مسلمان تحت عنوان نظریه های امضایی برآن صحه نهاده اندبراین حقیقت نیزمهرتاییدزده می شودکه علوم دستاوردبشریت است وهیچ کشوروشخصی نمی تواندآن رادرانحصارخوددرآورد.بااین نگرش چیزی به عنوان مدیریت غربی وشرقی به لحاظ فنی وجودنخواهدداشت تمام تئوریهای مدیریتی یافته های بشریت اندوکیفیت اجرای آن ها درهرجامعه ای متناسب بافرهنگ وارزشهای خودمتفاوت خواهدبودامانکته ی مهم دراین باب پرهیزازتوجیه دینی کردن همه ی پدیده ها است اگر این امربانی لحاظ قراردادن تفکیک بین حوزه وعلم ودین باشدخطری متوجه آن نخواهد بوددرغیراین صورت خلط مطالب باعث سردرگمی وناکارآمدی نظریه هامی شود.تئوری بومی مدیریت باهرتعبیری که باشداعم ازاین که روشهای اجرای مدلها والگوهای دیگران ویاتئوری سازی دردرون جامعه ی خودبرای پاسخ گویی به مسائل مشابه ومشترک وجوامع ارائه کرده اندبایددرنهایت به جایی برسندکه یک الگوی تعریف شده ازویژه گیهای مدیریت درجامعه ایرانی درتمام حوزه ها بخصوص حوزه رهبری ورفتارسازمانی معرفی نماید.اگربخواهیم ازنظریه منطقی مدیریت برمبنای اخلاق مرحوم دکترمنوچهرکیا بهره بگیریم ویابراساس نظریه تاثیر گذاری ارزشها برمدیریت که توسط آقای مصباح یزدی ارائه شده است به موضوع بنگریم ویاازمنظردکترزمزدیان مسئله رابررسی کنیم درهرحال کوشش برای شناسایی مکتب مدیریت ایرانی باتمام خصوصیات وویژگیهای دینی وملی وفراملی آن یک ضرورت است.واین مهم تحقق نخواهدیافت مگراین که طرفهای مدعی مسئله یعنی هم تحصیلکردگان علم مدیریت وهم نظریه پردازان دینی دریک گفتمان شفاف وصمیمانه باهم پیرامون آن به بحث وگفتگونشسته وداشته های خودرامکمل یکدیگرقراردهند.

  • منبع: vista.ir
  • تاریخ: چهارشنبه 2 اردیبهشت 1394 - 15:32
  • نویسنده:
  • صفحه: BIZKIDS
  • بازدید: 932

ارسال نظر

سبد خرید شما

سبد خالی است

اطلاع رسانی

برای دریافت نمایندگی با شماره 02188633815 تماس حاصل فرمایید

اشتراک خبرنامه

جهت عضویت در خبرنامه
آدرس ایمیلتان را وارد کنید




آمار

  • بازدید امروز: 817
  • بازدید دیروز: 790
  • بازدید کل: 6659434