Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
یکشنبه 2 دی 1403 - 20:56

رابطه تنبلی و ترس با موفقيت!

رابطه تنبلی و ترس با موفقيت!

وقتی با خود حساب می کنیم تغییرات در زندگی تا چه اندازه می تواند ما را آسیب پذیر کنند یا موجب شکست شوند، به طور داتی گرایش داریم در همین وضعیت باقی بمانیم.
اگر به طول زندگی خود تا به امروز نگاه کنید، متوجه می شوید خیلی وقت ها بوده است که آرزو داشته اید شجاع تر باشید، بیشتر به خود اعتماد و کمتر احتیاط و دو دو تا چهار کنید تا بتوانید تغییرات مورد نظر را در زندگی خود به وجود بیاورید. خیلی از مردم این حسرت ها، ترس و آرزوها را دارند.

بیشتر آنها معتقدند اگر زمان به عقب بر می گشت حتما با خطرپذیری بیشتری کار و زندگی می کردند. اغلب اوقات می دانیم چه می خواهیم اما هنوز آن را انجام نداده ایم. چرا؟ زیرا به طور ذاتی محافظه کار هستیم و می ترسیم نقطه ضعف هایمان رو شوند. وضع موجود با اینکه خیلی رضایت بخش نیست اما راحت تر، کم خطرتر و بی دردسرتر به نظرمان می رسد.

تحیقات ثابت کرده اند برای انسان بسیار راحت است در همین وضعیت موجود بماند، دهانش را ببندد و به همان روش همیشگی پیش برود تا اینکه تغییراتی در زندگی ایجاد یا حرف هایش را بازگو کند.
وقتی با خود حساب می کنیم تغییرات در زندگی تا چه اندازه می تواند ما را آسیب پذیر کنند یا موجب شکست شوند، به طور داتی گرایش داریم در همین وضعیت باقی بمانیم.


1. همیشه احتمال می دهیم همه چیز بد پیش می رود

همان طور که «دانیل خانمان» در کتاب «فکر کردن، سریع و آرام» نوشته است، وقتی به ریسکی در زندگی خود فکر می کنیم، همیشه شکست ها بیشتر از موفقیت ها در ذهنمان نقش می بندند. ما همیشه به تمرکز روی مسایلی گرایش داریم که بد پیش می روند مسایلی که باعث شکست یا قربانی شدن ما می شوند نه مواردی که موفقیت در بر دارند. همین تمرکز غلط است که منجر به کژ داوری می شود. واقعیت این است که خطرات کاری که هنوز انجام نشده است به آن اندازه ای نیست که انسان برای خود متصور می شود.


2. ما در تصور عواقب کارهای اشتباه زیاده روی می کنیم

این چیزی است که کارشناسان به آن «فاجعه هراسی» می گویند. به واسطه این طرزفکر، انسان بدترین سناریو را برای کارهای در دست انجام در ذهن خود متصور می شود و فکر می کند که ای وای اگر کاری اشتباه پیش برود دیگر او قادر به کنترل شرایط نیست و همه چیز در بدترین حالت ممکن پیش خواهد رفت. خیر! این گونه نیست. ما انسان هستیم و روی کارها و شرایط می توانیم تا حدی کنترل داشته باشیم. اگر کاری بد پیش رفت، کنترل آن را به دست بگیرید و دوباره به مسیر درست بازگردانید. نیازی به اغراق و هیجان های منفی نیست. همیشه انسان ها تصور می کنند بی پول یا از خانواده و دوستان طرد می شوند. حالا شاید به این بدی هم تصویرسازی نکنید اما انسان عادت دارد در خطرات احتمالی بالفعل کردن تصمیمات خود بدترین تصورات را داشته باشد. به همین دلیل نمی تواند توانایی های خود را بشناسد و آنها را در مسیر موفقیت پرورش دهد.


3. ما خودمان را در کنترل عواقب خطرهایمان دست کم می گیریم

این فاکتور با مواردی که در بالا ذکر کردیم مرتبط است اما بیش از آن به توانایی های کلی انسان مربوط می شود. با اینکه دوست نداریم این حرف را بزنیم، اما مجرمان اصلی خانم ها هستند که کمتر خودشان را قبول و توانایی هایشان را باور دارند. بیشتر مواقع با بدگمانی به آینده کار خود نگاه می کنیم و تصور می کنیم نمی توانیم از عهده مشکلات آن بر بیاییم. به همین دلیل، در همین شرایط باقی می مانیم و باور نداریم که می توانیم با مشکلات مسیر خود رودررو شویم. شاید شما هم با خانم هایی روبه رو شده باشید که حاضر نیستند مسوولیت مدیریتی به عهده بگیرند زیرا از عواقب آن می هراسند. این گونه افراد همیشه توانایی های خود را نادیده می گیرند و به استعدادهای ذاتی خود هیچ توجهی ندارند.


4. ما هزینه های تنبلی و عدم فعالیت خود را نادیده می گیریم و به همین وضعیت موجود می چسبیم

همیشه خودمان را با این جمله گول می زنیم که «این خیلی هم بد نیست» و امید داریم با گذشت زمان همه چیز بهتر شود. این مساله را نیز اینگونه برای خود حل می کنیم که وضعیت موجود بسیار هم خوب است. باید بدانید اگر شرایط در حال حاضر بد باشد با گذشت زمان بدتر می شود نه بهتر!باید کمی به خود تکان دهیم و سعی کنیم با تصمیمات درست در مسیر بهتر قدم بگذاریم. این چهار تمایل انسان ها دست در دست یگدیگر باعث می شوند تا انسان هایی که تصور می کنیم باهوش هستند، در همین چرخه محدود زندگی خود باقی بمانند و برای تغییر آن هیچ تلاشی نکنند. بنابراین برای دانستن اینکه چه خطرهایی ارزش انجام دارند سوالات زیر را از خود بپرسید:

1. اگر شجاعت بیشتری داشته باشم چه کارهایی انجام می دهم؟

2. منفعل بودن و تنبلی های من از اکنون تا یک سال آینده چه هزینه هایی برای من خواهد داشت؟

3. کجا ترس های من از شکست باعث شده است تا ریسک انجام آن را برای خود بزرگ کنم و به واسطه آن هیچ اقدامی برای ایجاد تغییر در زندگی انجام ندهم؟

به هر پاسخی که به ذهنتان خطور می کند توجه کنید. این پاسخ ها تصویر روشنی از آینده در خود دارند. همچنین می توانید به واسطه آنها برای انجام اصلاحات شجاعت بیشتری پیدا کنید. باید باور کنید انسان بیشتر از آنچه تصور می کند قدرت و توانایی دارد.

ارسال نظر