پرورش ذهن، قسمتی از تعلیم و تربیت است، زیرا این نیز قسمتی از همان انسان بودن است. طبق این نگرش، کار اصلی تعلیم و تربیت، آموزش تفکر انتقادی، خلاق و کارآمد به کودکان است.
دلیل دیگر آموزش تفکر این است که ما از نوع صحیح چالش عقلانی لذت می بریم. مغز ما برای حل مسئله سیم کشی شده است و از معماهایی که می توانیم حل شان کنیم، خوش مان می آید. پژوهش در سطح کلاس های مدارس از این دیدگاه حمایت می کند که دانش آموزان، بیش تر در کلاس هایی با انگیزه و فعال ظاهر می شوند که آن ها را به فعالیت هوشی وادار کند. معلمانی را دوست دارند که بیش تر، آن ها را به فکر وا می دارند. درس هایی را ترجیح می دهند که برای مثال از آن ها بخواهند تفسیر کنند، تجزیه و تحلیل کنند، اطلاعات را دست کاری کنند و یا دانش و مهارتی را که آموخته اند در مسائل تازه و موقعیت های جدید به کار برند. «تدریس با چالش عقلانی» یکی از ویژگی های اصلی معلمان کارآمد و مدارس موفق شناخته شده است.
تفکر تنها لذت آفرین نیست، می تواند مفید هم باشد. هم زمان، بر سر این موضوع نیز بحث می شود که باید اصول سه گانه ی خواندن، نوشتن و حساب با اصل چهارمی به نام استدلال تکمیل شود. این نگرش رو به مبانی اولیه، اظهار می کند پایه ی اصلی رشد معیارها، حتی در اساسی ترین مهارت های موجود در برنامه های آموزشی، آموزش تفکر و استدلال است. این نگرش مدعی است که مهم ترین سرمایه ی هر جامعه، تدابیر هوشمندانه ی افراد آن است. جامعه ی موفق، جامعه ای متفکر است؛ جامعه ای که در آن استعداد علم آموزی شهروندان به کامل ترین حد و دائم العمر، شکوفا شود. اگر تفکر همان درک تجربه باشد، پس بچه ها می توانند با مدد گرفتن برای بهتر فکر کردن، از هر چه می بینند، می گویند یا انجام می دهند، بیش تر بیاموزند. تفکر انتقادی برای درک دانش در هر زمینه ای لازم است.
بخشی از ضرورت متعارف در آموزش مهارت های تفکر نتیجه ی افزایش آگاهی از این نکته است که جامعه تغییر کرده و مهارت هایی که برای نسل قبل مفید بوده اند دیگر نمی توانند دانش آموزان را برای جهان خارج از مدرسه مجهز کنند. آهنگ تحولات در سطح اجتماع چنان شتاب گرفته که دیگر تعیین سواد واقعی مورد نیاز آیندگان دشوار است و این امر مدارس را ملزم می کند توجه خود را کم تر به ارائه ی اطلاعات و بیش تر به آموزش یادگیری و تفکر مستقل به دانش آموزان معطوف کنند.
دانش آموزانی که قرار است در آینده با جهانی غیر قابل پیش بینی مواجه شوند، ناچارند مهارت هایی را بیاموزند که تا حد ممکن آن ها را بر زندگی و علم مسلط سازد و به همین سبب آن ها باید تا جایی که می توانند نقادانه و خلاق تر فکر کنند و از موضوع ها و مسائل جهان آگاهی یابند.
به کار گرفتن ذهن در چالش عقلانی علاوه بر این که موجب لذت و موفقیت در دنیایی می شود که لحظه به لحظه در حال تغییر است، می تواند خصوصیت های اخلاقی و فضیلت ها را نیز تعالی بخشد. ستودگی خردمندانه را می توان به صورت مجموعه ی پیچیده ای از صفاتی مثل کنجکاوی، با ملاحظه بودن، شهامت بخردانه و سماجت در طلب حقیقت، تمایل به تأمل و تحلیل، درایت و اصلاح خود، استقبال از عقاید دیگران و اصول دیگری در نظر گرفت که به واسطه ی عمل، پرورش یافته اند. این ها ویژگی هایی هستند که می بایست با تفکر مستقل و تفکر همراه با دیگران تجربه شوند.
مطرح کردن پرسش های فلسفی برای بچه ها می تواند سبب شود ویژگی هایی مثل دوری از تعصب فکری، جزم اندیشی و محترم داشتن دیگران در شخصیت انسان جا بیفتد. این که به بچه ها یاد دهیم متفکرانی بهتر شوند، کاری منطقی و اخلاقی است و می توان آن را به منزله تحقق طبیعت انسانی افراد در اثر فرایند ویژه ی آموزش و پرورش دانست. این فرایند نیازمند مجموعه ی جداگانه ای از مهارت های تفکر است و هم چنین برای پرورش نگرش و منش ایجاد شده است. آموزش تفکر تنها برای انتقال مهارت ها نیست، چرا که اگر قرار باشد این مهارت ها به کار گرفته نشوند، زاید خواهد بود. اگر این همه مهارت های تفکر در دنیا، با همه ی ظرافتی که صرف آن ها شده بی استفاده بمانند، همه باطل خواهند شد.
اگر قرار باشد آموزش تفکر موفقیت آمیز شود، باید هر آن چه نیروی تفکر را بر می انگیزد و تقویت می کند، مورد نظر باشد. نه تنها باید مهارت های تفکر را به کودکان بیاموزیم، بلکه لازم است روحیه ی پرسشگری و خوی تعهد به کاوش گری را در آن ها بر انگیزیم و آن ها را تشویق کنیم تا باور کنند تفکر برایشان میسر، مجاز و ثمر بخش است.
مهارت های ما چیز خاصی از هویت ما را بازگو نمی کنند، چرا که ارتباطی با شخصیت، نیازها یا ارزش های ما ندارند و همین موارد هستند که از ما افراد مختلفی می سازند. انسان بودن یعنی برخورداری از قوه ی درک خویشتن، شامل خود متفکر و یادگیرنده و برخورداری از قوه ی درک دیگران هنگام ارتباط با آن ها. چشم اندازی گسترده از اهداف آموزش و پرورش، خود می تواند موجب گسترش ارزش ها و منش های خردمندانه ای چون توجه، تمرکز، همکاری، سازماندهی، استدلال، تجسم و کاوش شود. باید به پرورش روحیاتی مانند حقیقت جویی، صداقت و احترام به دیگران اهمیت دهیم. هدف اساسی مباحثه ی فلسفی با کودکان، پرورش همین فضائل خردمندانه است.