يك كارشناس آموزشى به طور تصادفى با دختر نوجوانى مواجه شد كه از خانه فرار كرده و دوباره به خانه برگشته بود. خوشبختانه خانواده او با فرارش از خانه خوب برخورد كردند و كوشيدند آن را ريشه يابى كنند. خانواده دختر ظاهراً مشكلى نداشتند. خشن نبودند و در خانه تنبيهى در كار نبود. ولى دختر نوجوان از خانه فرار كرده بود چون فكر مى كرد كه كسى به او اهميت نمى دهد.
دختر نوجوان ديگرى بشدت از پدرش متنفر بود. اين تنفر به حدى شديد بود كه با شنيدن لفظ «بابا» سرش را به علامت تنفر تكان مى داد. اين رفتار او دستمايه شوخى ها و اذيت هاى همكلاسى ها شده بود. خودش تعريف مى كرد كه هرگز با پدرش حرف نمى زند و به محض ديدن او به اتاقش مى رود و در را قفل مى كند. دختر نوجوان كه شاگرد بسيار درسخوانى بود در نتيجه اين تنفر درسش به حدى بد شد كه به شاگرد آخر و تنبل كلاس تبديل شد. اگر كسى علت تنفر او را ريشه يابى مى كرد مى فهميد كه مادر اين دختر نوجوان دائماً از رفتار بد پدرش با خودش در سنين جوانى تعريف كرده و دختر نوجوان با اين كه هيچ رفتار بدى از پدر با خود و مادرش نديده به مشكل تنفر از پدر دچار شده است.
از اين دست مشكلات در بين نوجوانان فراوان است. بعضى از مشكلات هم بسيار حادتر از اينها هستند. به عبارتى بسيارى از نوجوانان ما از خلأهاى احساسى و عاطفى اى رنج مى برند كه به واكنش هاى غيرقابل پيش بينى در آنها منجر مى شود. هيچ سيستم مددكارى اى هم در خانه و مدرسه به اين نوع خلأها نمى پردازد. چون چنين سيستمى وجود ندارد. همچنين با اين كه آموزش مهارت هاى زندگى در مدارس، مورد توجه قرار گرفته است، اما هنوز آن گونه كه انتظار مى رود مؤثر نبوده است. اين موضوع به آسيب پذيرى نوجوانان در مقابل مشكلات خانوادگى منجر شده است.
البته ظاهراً آسيب پذيرى نوجوانان مشكلى جهانى است. چنان كه تحقيقات انجام گرفته روى ۵۰۰ نوجوان داوطلب انگليسى نشان مى دهد كه بيش از نيمى از محصلان حتى نمى توانند يك بيمارى روانى را نام ببرند. اين در حالى است كه نوجوانانى كه آگاهى كمترى در اين زمينه دارند بيشتر در معرض سوء استفاده، افسردگى و نيز خودآزارى قرار دارند. همچنين كمتر از نيمى از افراد تحت مطالعه احساس مى كنند كه مدارس اطلاعات كافى درباره بهداشت روانى در اختيار نوجوانان قرار مى دهد. يك سوم نوجوانان نيز در اين زمينه به اطلاعات اينترنتى اطمينان مى كنند.
آمارها در انگليس حاكى از اين است كه مشكلات زيادى در زمينه سلامت روان در بين نوجوانان وجود دارد. به طورى كه از هر ۱۲ كودك و نيز از هر ۱۵ نوجوان حداقل يك نفر خودآگاهانه به خود آسيب مى رساند و بيش از ۲۵ هزار مورد در هر سال براى درمان اين قبيل آسيب ها و جراحات كه گاهى نيز بسيار شديد هستند در بيمارستان بسترى مى شوند. در كشور ما هم آمارهايى كه از تحقيقات پراكنده به دست آمده حاكى از اين است كه ۲۰ درصد كودكان و نوجوانان ايرانى زير ۱۸ سال مبتلا به يكى از انواع اختلالات روانى و نيازمند كمك هستند.
اهمیت آموزش و تربیت نوجوانان
محققان مى گويند كه "نوجوانى سن شروع بسيارى از بيمارى هاى روانی است و با دقت در رفتار نوجوانان مى توان بروز برخى از اين عوارض از جمله افسردگى را در مراحل اوليه تشخيص داد."
آنها مى گويند هر تغيير رفتار نوجوانان كه بيش از دو هفته طول بكشد، ممكن است نشانه اى از بروز عارضه روانى در آنان باشد .همچنين تغيير رفتار نوجوانان در محل هاى مختلف از جمله مدرسه، خانه و اماكن تفريحى مهم است و بايد به عنوان نشانه اى از تغيير خلق آنان در نظر گرفته شود.
بى توجهى به نيازهاى روانى دانش آموزان در سنين نوجوانى ناهنجارى هاى رفتارى و عاطفى مثل اعتياد، خودكشى، بزهكارى، فرار از خانه، عشق زودرس و فرار از مدرسه را به دنبال مى آورد. با اين وجود به نظر مى رسد هم و غم مدارس و خانواده ها تنها درس خواندن بچه ها است و كسى چندان به نيازهاى روانى آنها توجه نمى كند.
اين در حالى است كه همين مشكلات روانى نوجوانان مى تواند آنها را نسبت به تحصيل بى علاقه كند و اين يكى از نشانه هاى بروز بحران روانى اى است كه با ترك تحصيل به اوج خود مى رسد. در اين شرايط معمولاً مددكارى هم در مدرسه وجود ندارد و كادر مدرسه هم غالباً شيوه هاى برقرارى رابطه صحيح با نوجوان آسيب پذير را نمى دانند و گاهى رفتار آنها به مشكلات بچه ها بيشتر دامن مى زند. اين در حالى است كه اگر در مدارس روانشناسان و مددكاران مجرب وجود داشته باشند و اولياى مدرسه و معلمان آنها را به رسميت بشناسند، برخى از ناهنجارى ها تحت كنترل قرار مى گيرد.
يك روانشناس تربيتى كه مدت ها در دبيرستانى به كار مشاوره پرداخته به عنوان نمونه اى از موفقيت هايش به خود مى بالد كه توانسته شاگردى شرور را به دانش آموزى درسخوان و مؤدب تبدیل کند. وى مى گويد:"بعد از روانكاوى پسر نوجوان كوچك اندامى كه هميشه با كارهايش مدرسه را به هم مى ريخت، متوجه شدم كه او آرزو دارد مانند برادرش به كار آهنگرى بپردازد تا پول زيادى به دست آورد. بنابراين با اطلاع خانواده اش ترتيب اخراج صورى او را از مدرسه داديم تا در آهنگرى برادرش به كار بپردازد و مخصوصاً به برادرش توصيه كردم تا حد امكان به او سخت بگيرد. چند روز بعد خودش راه مرا گرفت و در خواست كرد كه به مدرسه برگردد."
طبيعى است كه اگر اولياى مدرسه و والدين نوجوانان رفتار صحيح با اين دست از نوجوانان را ندانند ممكن است به رفتارهاى غيرحرفه اى و حتى خشن دست بزنند و تنها موجب بيزارى بيشتر دانش آموز از مدرسه را فراهم كنند.
مدرسه جايگاه هم آموزش و هم تربيت است. در مدرسه مى توان به بچه ها گفت كه چگونه رفتار كنند و يك گروه از مشكلات روانى دانش آموزان را هم در مدرسه حل كرد. اگر مدارس با خانواده ها ارتباط مناسبى داشته باشند، مى توانند عواقب ناشى از مشكلات خانوادگى را رفع كنند. بچه هايى كه دچار مشكل مى شوند از راه هاى زيادى مشكلاتشان را بروز مى دهند.
بچه هايى كه دچار اختلال سلامت روانى و يا احساس ناامنى روانى هستند به رفتارهايى از قبيل دلقك بازى، دزدى، دروغگويى، اذيت دانش آموزان ديگر، تخريب، پرخاشگرى، ناخن جويدن و نظاير آن روى مى آورند. تمام اين رفتارها هم ريشه در خانواده، مدرسه، جامعه و بى توجهى به نيازهاى روانى نوجوان دارد.
بهبود پندار درباره خود، افزايش اعتماد به نفس، كاهش احساس حقارت، توانايى بحث كردن، درست ديدن مسائل و نحوه سازگارى با اجتماع از مهارت هايى است كه مى توان در مدرسه به دانش آموزان آموخت تا آنها بهتر با مشكلاتشان رو در رو شوند.