مشاوران، گری ویلیامز و رابرت میلر، میگویند یك احتمال این است كه پیشنهاد شما با اسلوب تصمیمگیری رییستان ناسازگار بوده باشد. آنها طی سالها تحقیق به این نتیجه رسیدهاند كه در نخستین سالهای خدمت حرفهای مدیران، اسلوب تصمیمگیری معینی در ذهن آنها شكل میگیرد كه در پی چند تصمیمگیری موفقیتآمیز تثبیت میشود یا پس از شكست در چند مورد، اسلوب دیگری جانشین آن میشود.
نویسندگان معتقدند، مدیران نوعاً به پنج شیوه متفاوت تصمیم میگیرند: مدیران كاریزما و جاذبهدار را ایدههای جدید برمیانگیزد، اما آنها بهتجربه آموختهاند كه هنگام تصمیمگیری علاوه بر احساسات، به اطلاعات لازم و كافی نیز توجه كنند. مدیران اندیشهگر ریسكگریزند و پیش از اخذ تصمیم تا جایی كه ممكن باشد اطلاعات میخواهند. شكاكها به اطلاعاتی كه با جهانبینی آنها جفتوجور نباشد، به دیده تردید مینگرند و لذا بر اساس حس درونی خود تصمیم میگیرند. مقلدها برای تصمیم گرفتن، به تصمیمات مشابه پیشین خود و افراد مورد وثوق خویش نگاه میكنند و بالاخره مدیران حسابرس بهخاطر بیاعتمادی و ترسی كه دارند توجه خود را به تحلیل و عدد و رقم معطوف میدارند.
اما در دنیای كسبوكار، بیشتر افراد پیشنهاد خود را بدون توجه به اسلوبهای ذكر شده طراحی میكنند و همین امر موجب زیان آنها میشود. نویسندگان مقاله ظرافتهای خاص هر یك از این پنج شیوه تصمیمگیری و راههای متقاعد كردن مدیرانی را كه به هر یك از این شیوهها تصمیم میگیرند، بیان میكنند. آنها در پایان مقاله خود نتیجه میگیرند كه مدیران در مراحل مختلف فرایند تصمیمگیری خود اطلاعات معینی را طلب میكنند و آشنایی فرد پیشنهاددهنده با فرایندهای پنجگانه تصمیمگیری كمك زیادی به او خواهد كرد تا نتیجه تصمیمگیری را به سود خود تغییر دهد.