عدم انجام کارها چیزی فراتر از پرهیز از کارهاست. اهمال کاری به تعبیری که آلیس آن را به کار می برد، نوعی سندرم فرد است. یعنی کاری را که تصمیم به اجرای آن گرفته می شود و آن کار حداقل می تواند در آینده برای فرد نتایجی را در برداشته باشد بدون دلیل به آینده محول می شود. اما در عین حال عدم انجام آن نیز به زیان فرد است و از این بابت خود را سرزنش می کند. چنین فرآیندی فرد را وادار می کند که برای موجه جلوه دادن عادت مورد نظر دلایل متعددی را بیاورد، بگونه ای که به گفته فستینگر، بتواند درگیری های ذهنی و ناهماهنگی های شناختی خود را مرتفع سازد. فرد اهمال کار مجبور است در قبال تعلل ورزیدن و همزمان سرزنش کردن خویش از خود دفاع نماید. بدین ترتیب از یک سو برای عدم انجام کارهایش دلیل تراشی می کند و از سوی دیگر انجام کارش را به آخرین دقایق موکول می کند. در دیدگاه آلیس چنین فرایندی غیرقابل دفاع بوده و نوعی شکست تلقی می شود.
از ویژگی های افراد اهمال کار تأخیر در تصمیم گیری است. اهمال کاری مزمن در تصمیم گیری باعث اهمال کاری مزمن در انجام وظایف می شود، زیرا فرد اهمال کار نمی تواند تصمیم بگیرد که چه فعالیت هایی را در چه زمانی و براساس اولویت بندی باید انجام دهد. (بسویک و همکاران، ۱۹۸۸)
افراد غیراهمال کار نیز ممکن است گهگاه دچار رفتار تأخیری شوند. اما این رفتار در مورد فرد اهمال کار تفکرات عمیق آنها را تحت تأثیر قرار می دهد. تفکرات عمیق در مورد یک فرد اهمال کار منجر به بروز رفتارهای تأخیری به اشکال گوناگون می شود. بعلاوه ممکن است این تفکرات حتی زودتر از مشارکت آنها در انجام کارها ظاهر گردد. (اسپکتر، ۲۰۰۱)
شاید لازم باشد که تصمیم گیری در مورد برخی از موضوعات به تأخیر بیفتد. به عنوان مثال اگر هیچگونه فشار زمانی وجود نداشته باشد، زمانی که اطلاعات کافی جهت اتخاذ یک تصمیم آگاهانه وجود ندارد، زمانی که اطلاعات و موضوع از نظر ادراکی پیچیده هستند و نمی توان این سطح از پیچیدگی ادراکی را برطرف کرد و یا زمان بیشتری جهت بررسی موضوع لازم است، وقتی سایر مسائل فوری با اولویت برتر وجود دارد که در آن واحد نیازمند توجه هستند و یا وقتی که پیامدهای تصمیم گیری آنقدر مهم هستند که تفکر بیشتری در مورد موضوع لازم است، بهتر است که تصمیم گیری را به تعویق انداخت. اما اهمال کاری مزمن در تصمیم گیری و انجام وظایف باعث ایجاد واکنش های پراسترس در فرد می شود که شامل حس از دست دادن کنترل نسبت به زندگی خود (احساس گرفتاری) توأم با پیامدهای ناخوشایندی در زمینه بهداشت جسمی و ذهنی می باشد . (دی لانگیز، فولکمن و لازاروس- ۱۹۸۲ ، تایس و با میستر - ۱۹۷۷ )
از جمله دلیل تراشی ها و افکار غیرمنطقی که فرد را به سوی مسامحه و اهمال کاری سوق می دهند عبارتند از:
- به تأخیر انداختن کارها باعث عملکرد دقیق شده و موجب حفظ اعتماد به نفس می شود.
- تأخیر، فشار را از بین می برد و شخص می تواند آزادانه و آسان کارش را انجام دهد.
- این کاری است که سال ها آن را انجام داده ام و تقریباً از آن خسته شده ام، پس دیگر میلی به انجام آن ندارم.
- تأخیر و انجام دادن کار در آخرین لحظات باعث صرفه جویی در وقتم خواهد شد.
- امروز کاری بهتر و لذت بخش تر در پیش رو دارم که با از دست دادن آن معلوم نیست فردا چنین وضعیتی داشته باشم، پس همان بهتر که کار امروز را به فردا موکول نمایم و ...
مسامحه کارها اغلب از رفتار اشخاص کارآمد برداشت غیرواقع بینانه ای دارند. ممکن است گمان کنند که اشخاص موفق همیشه احساس اطمینان و اعتماد به نفس دارند و به راحتی به هدف خود می رسند. تصور کاملاً غیر واقع بینانه ای است. اغلب اوقات ناچار با موانع مختلفی رو به رو می شوید. اگر به راحت بودن زندگی معتقدید و اگر خیال کنید که دیگران تلاش نمی کنند، به این نتیجه می رسید که مشکلی در کار شما وجود دارد و در نتیجه در برخورد با هر مشکل از آن صرفنظر می کنید، میزان تحملتان کم می شود. پرکارها می دانند که زندگی پر از سختی است، می دانند که در راه رسیدن به هدف موانع و ناکامی هایی در انتظار است، در نتیجه در هنگام برخورد با موانع، خیلی ساده آنها را می پذیرند و در برابر مشکلات می ایستند و با عزمی جزم به رویارویی آنها می روند.
اغلب،مسامحه کارها و اهمال کاران را فاقد مسئولیت می نامند اما مسئله اصلی آنها چیز دیگری است. مشکل این افراد این است که موفقیت را بیش از حد مهم می دانند و در نتیجه به جای آنکه به استقبال خطر بروند از آن می گریزند. اشخاصی که از شکست می ترسند اغلب عزت نفس خود را با موفقیت می سنجند، وقتی در کاری موفق نمی شوند خود را شکست خورده و ناکام می پندارند.
همچنین بسیاری از ما با این باور بزرگ شده ایم که باید همیشه کارهایمان را عالی و بدون کم و کاست انجام دهیم و معتقدیم که بهترین شدن پاداش ویژه دارد. متأسفانه کمال گراها ستاره را هدف می گیرند و جز هوا نصیبشان نمی شود. منظور این نیست که داشتن معیارهای سطح بالا چیز بدی است. اما کمال گرایی وسواس گونه راه مناسبی برای بالا بردن کیفیت نیست. فرد کمال گرایی مطرح می کرد که شخصاً وقتی بیش از اندازه تلاش می کنم و به خود فشار می آورم تا کارم را به نحو عالی انجام دهم طوری که بدون عیب و نقص باشد، تحت فشار روانی قرار می گیرم که تن به دفع وقت می دهم و دستم به کار نمی رود. برعکس وقتی معیارهایم را تخفیف می دهم، احساس آرامش بهتری بر من حاکم می شود و مفیدتر و خلاق تر می شوم. ما اینگونه وسواس ها در انجام کار شیوه مناسبی برای بالا بردن کیفیت نیست.
اهمال کارها در مواقعی دقیقاً عکس افراد موفق عمل می کنند. افراد موفق اغلب به خاطر کاری که می کنند به خود امتیاز می دهند و احساس هیجان دارند، اما مسامحه کارها و اهمال کاران پیوسته خودشان را دست کم می گیرند. در این شرایط در پایان روز احساس خستگی شدید می کنید و به نظرتان نمی رسد که کار ارزشمندی کرده باشید.
مسامحه کارها و اهمال کاران اغلب به خود می گویند:« باید فلان کار را انجام دهم، باید شروع کنم... »عبارت های باید دار معمولاً موثر نیستند، زیرا احساس گناه ایجاد می کنند. در نتیجه شرایطی فراهم می سازد که شما از انجام آن خودداری می کنید. در همان لحظه ای که به خود می گویید:«باید اینکار را انجام دهم.» احتمالاً این اندیشه را در سر دارید.« اما حالا به انجام آن مجبور نیستم تا فرصتی دیگر صبر می کنم .» گاهی اوقات هر چه بیشتر به خود بگویید کاری صورت دهید، انجامش به همان اندازه دشوار می شود. کلمه باید را از ذهن خود دور کنید. به جای اینکه بگویید «باید این کار یا آن کار را بکنم.» بگویید« بهتر است اینکار را انجام دهم.»
خیلی ها نیز به خاطر نداشتن قاطعیت و موافقت کردن با انجام کارهایی که علاقه ای به انجام آن ندارند اهمال کاری می کنند. بعضی اوقات نیز چون فکر می کنید که دیگران با سلطه جویی از شما توقعات بیجا دارند تن به مسامحه می دهید و هزاران دلیل دیگر.
علی رغم اینکه اهمال کاری مجموعه وسیعی از عناوین و اولویت های تحقیقاتی را در دنیا به خود اختصاص داده، رابطه آن با انواع اختلالات شخصیتی به تأیید رسیده است، بطوریکه پیشرفت تعلل در کارها در درجات بالا جنبه مرضی و بیمارگونه به خود گرفته است که نه تنها سلامت جسم و روان فرد را تهدید می کند، بلکه صدمات جبران ناپذیر اقتصادی و اجتماعی را ایجاد می نماید.
پژوهشگران عوامل متعددی را در ارتباط با اهمال کاری شناسایی کرده اند مانند:
▪ اضطراب، وابستگی
▪ تنفر از انجام وظایف
▪ ترس از شکست
▪ ترس از ارزیابی منفی
▪ کمال گرایی
▪ عقاید غیرمنطقی
▪ عزت نفس پایین
▪ عادات نادرست در مطالعه
▪ ناتوانی اکتسابی
روتبلوم (۱۹۸۴) با ارائه پژوهشی روی دانش آموزان دبیرستانی اعلام داشت که بین اهمال کاری و افسردگی با ضریب همبستگی (۸۸/۰) رابطه معناداری وجود دارد. وی و همکارانش همچنین اعلام کردند که ۵۰% از دانش آموزان آمریکایی حداقل نیمی از وقت خود را در انجام تکالیف درسی به تعلل می گذرانند و ۳۸% آنها گاهی اهمال کار می شوند. آنها همچنین معتقدند که اهمال کاری تحصیلی بیشتر در زمینه آماده کردن کارهای عملی در طول ترم رایج است تا درس خواندن برای امتحان (سنکال، ۱۹۹۵)
سالومون و روتبلوم(۱۹۸۴) دریافتند که تعلل با اضطراب در ارتباط است (مالوس، ۲۰۰۲) همچنین آلیس و جیمز (۱۹۸۵)، علل اهمال کاری را خود کم بینی و ترس از شکست معرفی نموده و توزیع اهمال کاری در سطح جامعه را ۹۵% برآورد کرده اند(آلیس، ۱۹۸۵).
نتایج تحقیقات افرت و فراری (۱۹۸۹) و (۱۹۹۱) بیانگر رابطه بین تعلل و عزت نفس بود که حاکی از اهمیت توجه به عوامل عاطفی نیز هستند.(روندا، ۲۰۰۱)
شوونبرگ(۱۹۹۵) کشف کرده است که اهمال کاری مربوط به دو خصیصه مهم شخصیتی است: خودآگاهی یا بصیرت اندک (یعنی تمایل به موفقیت، مسئولیت پذیری و توان فردی) و روان رنجوری(یعنی بی کفایتی، اضطراب، بی ثباتی عاطفی و ترس از شکست) این عوامل شخصیتی با نیاز اهمال کار جهت حفاظت از خود انگاره ها در ارتباط هستند و موجب ایجاد سبک های مختلفی از اهمال کاری می شوند (واکر، ۲۰۰۰)
همچنین خداشناس (۱۳۷۳) در بررسی رابطه بین اضطراب و اهمال کاری بین میزان اهمال کاری و اضطراب همبستگی مثبت (۸۶/۰) به دست آورده است.
شواهدی وجود دارد که اهمال کاری در دانشجویان با بدبینی و استرس رابطه مستقیم و با خوش بینی رابطه معکوس دارد (پارکر، ،۱۹۹۲ توکمان، ۱۹۹۱) مطالب دیگر پیرامون سازگاری نیز بطور غیرمستقیم بیانگر آن هستند که خوش بینی ممکن است مربوط به اهمال کاری باشد. افراد خوش بین شاید با اطمینان خاطر بیشتر نسبت به آینده از یکسری روش های فعال انطباقی در مواجهه با مشکلات استفاده می کنند و برعکس افراد بدبین بیشتر نسبت به آینده تردید دارند و به استراتژی های مربوط به اجتناب و فرار از مشکلات متوسل می شوند. (کارورو شییر، ۱۹۹۱)
تحقیقات نشان می دهد که وسواس های فکری در افراد دارای ارتباط زیادی با اهمال کاری در تصمیم گیری است و وسواس های عملی دارای ارتباط زیادی با اهمال کاری اجتنابی و تصمیم گیری هستند. نتایج نشان می دهند که افراد مبتلا به تمایلات بالینی وسواس فکری و عملی در واقع دچار نوعی بی ارادگی اند.
رفتار اهمال کارانه دارای ارتباط مثبت با افسردگی، روان رنجوری، خود را دست کم گرفتن، فراموشکاری، اختلال و آشفتگی، تحریک پذیری غیر عملی، هیجان جویی، عدم رقابتی بودن و کمبود انرژی است.
بورکا و یوان (۱۹۸۳) اضطراب و ترس را عامل اصلی اهمال کاری مزمن برای حفظ اعتماد به نفس آسیب پذیر می دانند. اضطراب اجتماعی به اضافه ترس بیش از حد باعث می شود که برخی افراد جهت حفظ جایگاه اجتماعی خود از نظر زمان و انرژی کارها را به تعویق بیندازند.
کریست، جفرسون و مارکس (۱۹۸۶) به ارزیابی فرد مبتلا به اختلال وسواس فکری _ عملی پرداختند و دریافتند که اکثر افرادی که در مراسم مذهبی اجتنابی شرکت دارند، خود را در برابر علائم وسواس حفظ می کنند. بعلاوه آنها گزارش کرده اند که وسواس اجبار در بسیاری فعالیت ها کند عمل می کند.
● نسخه ای برای اهمال کاری
برنامه پنج مرحله ای زیر می تواند به مفید واقع شدن شما کمک کند:
▪ مرحله اول: مشخص کنید کدام کار است که از انجام آن طفره می روید؟ آن را یادداشت نمایید و سود و زیان آن را تحلیل نمایید. مزایا و زیان های انجام ندادن کار مورد نظر را با هم مقایسه کنید و به آنها امتیاز بدهید.
▪ مرحله دوم: برنامه ریزی کنید. زمان شروع کار خود را دقیقاً مشخص نمایید. سپس فهرست مواردی را که ممکن است شما را از شروع کار بازدارد تهیه کنید و راه حل هایی را که طرز برخورد با این مشکلات را نشان می دهد، بنویسید.
▪ مرحله سوم :کار را ساده کنید. اگر به جای هدف های بسیار بزرگ و کمال طلبانه، هدف های واقعی و به نسبت ساده را انتخاب کنید، کار دشوار ساده می شود. به دو شکل می توانید کار بزرگ را به اجزاء کوچکتری تقسیم کنید. یک راه برای این کار انجام قدم به قدم کار است. برای مثال اگر تصمیم گرفتید که دیوار اتاق را رنگ بزنید، قدم اول انتخاب رنگ است و قدم دوم مراجعه به رنگ فروشی و خرید رنگ. مرحله بعد تهیه یک نردبان و... . راه دوم ساده کردن کار تقسیم بندی زمان است. زمان های کوتاه و محدودی را انتخاب کنید. اینکار چند فایده دارد:
۱) کارهای بزرگ را به کارهای کوچک تقسیم می کنید که در مدت کوتاه انجام پذیر باشد. با این رفتار دشواری کار کمتر به نظر می رسد.
۲) می توانید بلافاصله پس از شروع به کار پانزده دقیقه را تمام کنید. احساس انجام دادن کار اغلب از شدت تنش شما می کاهد و انگیزه بیشتری تولید می کند.
۳) به طفره رفتن از انجام کار وسوسه نمی شوید، زیرا هرگز مجبور نیستید که در هر زمان بیش از پانزده دقیقه کار کنید. انجام کار حتی اگر ناخوشایند باشد در مدت کوتاه پانزده دقیقه قابل تحمل است.
۴) می توانید با کار کردن در فواصل زمانی کوتاه خلاقیت بیشتری به خرج دهید. نوشتن یا مطالعه گزارش در پاره وقت های کوتاه راحت تر است. به عبارت دیگر با تلاش کمتر بیشتر می آموزید و درک می کنید.
▪ مرحله چهارم: مثبت فکر کنید. اندیشه های منفی مرتبط با کاری را که انجامش را به تعویق می اندازید، یادداشت کنید. با نوشتن افکار منفی متوجه می شوید که با طفره رفتن از کاری که قرار است بکنید در واقع خود را فریب می دهید. جای افکار غیرمنطقی و غیرواقع بینانه یا شناخت های مخل انجام کار را با افکار منطقی یا شناخت های کارگرا عوض کنید. برای مثال با خود می گویید باید تمام این ظرف ها را بشویم. این تفکر همه یا هیچ است. می توانید به جای این جمله منفی به خود بگویید، مجبور نیستم همه را امشب بشویم. اما گر دست کم تعدادی از آنها را بشویم احساس بهتری خواهم داشت.
▪ مرحله پنجم: به خود امتیاز بدهید. وقتی کاری را که از انجامش طفره رفته اید شروع می کنید، بهتر است به جای بی ارزش جلوه دادن کار از خود به خاطر کاری که کرده اید تشکر کنید. اگر به خواسته خود نرسیدید، می توانید از تجربه ای که کرده اید درس بگیرید و به جای آنکه خود را شکست خورده و ناکام بدانید، زمینه را برای موفقیت های بعدی هموار سازید.