در این مقاله کوشش شده است تا با یک بررسی گذرا بر تعاریف ، نظریات و امواج جهانی شدن درادوار مختلف تاریخی ، به شناخت و تبیینی از پدیده جهانی شدن نائل شویم . سپس با بررسی تحولاتی که جهانی شدن در اقتصاد و بازارکار رسمی و غیررسمی پدید آورده است ، نظری بر تجارب سایر کشورها، به ویژه کشورهای جهان سوم در مواجه با فرصتها و تهدیدهای جهانی شدن داشته باشیم . برنامه ها و راهکارهایی را که دولت در تنظیم اقتصاد و بازار کار داخل و اشتغال می تواند درپیش بگیرد، و اهداف و نتایجی را که از انجام آنها عاید می شود، ارائه کرده و تغییرات و تعدیلاتی راکه پس از ارزیابی برنامه ها می بایست انجام شوند، پیشنهاد داده ایم . آنگاه به سبب اهمیت و اولویتی که نیروی انسانی در میان عوامل تولید یافته است ، به پدیده های نوظهور سرمایه های انسانی واجتماعی معطوف شویم . سرمایه هایی که در عصر جهانی شدن مطرح شده اند و مهارت ، دانش ،تخصص ، اعتماد، التزام و تعامل را ملاک قرار داده اند. سپس درصدد برآمدیم تا به سیاستها وبرنامه هایی بپردازیم که در شرایط جدید جهانی ، امکان پویایی هر چه بیشتر اقتصادی و به خصوص بازار کار کشورمان را فراهم آورده ، علاوه بر این که برخی از تاوانهای آن را همچون بیکاری ، اشتغال کاذب و... را به حداقل برسانیم.
مقدمه
جای بسی تأسف است که بسیاری بر روی برخی از پدیده های عصر حاضر بر سر نزاع با یکدیگرافتاده اند، بدون این که شناختی ولو نسبی از این پدیده های نوظهور داشته باشند. جهانی شدن یکی از این پدیده هاست . جهانی شدن نه چنان که طرفداران پر و پا قرص آن مطرح می کنند، نوشداروی همه دردهای قرن حاضر است و نه چنان که هواداران نظامهای شکسته خورده باور دارند، توطئه وفاجعه نظامهای مبتنی بر دموکراسی . آنها غافل از آن اند که جهانی شدن حتی بدون اظهارنظر آنان ، به عنوان واقعیتی انکارناپذیر وجود و حضور دارد. نه تنها با نگاه به دور و ور خود بسیاری از نشانه های آن را می یابیم ، بلکه حتی هنگامی که با جهانی شدن مخالفت می ورزیم ، این اظهارنظر خود را به کمک نشانه های بارز جهانی شدن انعکاس می دهیم ! هنگامی که نظرات خود را در مورد جهانی شدن از طریق رسانه های جمعی انعکاس می دهیم ، به کمک تربیونی به نکات مثبت یا منفی آن می پردازیم ،با وسایلی که مقالات کنونی خود را تایپ می کنیم ، تأخیر خود را در رسیدن به سخنرانی به کمک موبایل اطلاع می دهیم ، جملگی نشان دهنده غوطه ور بودن در دنیایی جهانی شده است . آری جهانی شدن با ماست ، چه باور کنیم ، چه نکنیم ، چه بپذیریم و چه نپذیریم و چه بپسندیم یا نپسندیم!؟ تنها با ماست که با شناخت فرصت ها و تهدیدهای آن ، از فرصت هایش استفاده کرده و تاحد ممکن از تاوانهایش بکاهیم . نقطه آغازین این راه شناخت جهانی شدن است . شناخت بی غرض آن به شکل یک پدیده نوظهور. باید بدانیم که برچسبهایی که پیش از شناخت جهانی شدن بدان می زنیم ، تغییری در تحقق آن به وجود نمی آورد، تنها ما را ناتوان تر می سازد، چرا که بدون شناختش توان مواجه با آن را نیز از دست داده ایم . این مقاله کوششی است در این راه ، تا با شناختی نسبی ازجهانی شدن ، به تحولاتی که در عرصه بازار کار در کشورمان و جهان پدید می آورد، بپردازیم و ازتجارب سایر کشورها در این راه بهره مند شویم تا خود را در مواجه با تحولات آن ، تواناتر سازیم .
تعاریف مختلف از جهانی شدن
جهانی شدن از واژه هایی است که ظاهراَ هر کس آن را به معنای خاصی به کار می برد. کروگمن و ونه بالز جهانی شدن را ادغام بیشتر بازارهای جهان تعریف کرده اند. کول جهانی شدن را الگوی تکامل یابنده ای از فعالیتهای بین مرزی بنگاهها و شرکتها می داند که شامل سرمایه گذاریهای بین المللی ، تجارت و همکاری برای ابداع و نوآوری و توسعه فرآورده های تازه و نو، تولید، منبع شناسی و بازاریابی است . از منظر مک ایوان جهانی شدن گسترش بین المللی مناسبات تولیدی ومبادله ای سرمایه سالارانه است . ساتکلیف و گلین ، علاوه بر گسترش سرمایه داری ، به هم پیوستگی بیشتر اقتصادها را مدنظر دارد. اما پانیتج بر این باور است که جهانی شدن به معنای نابودی جنبه ای ازساختار اجتماعی قدیمی و جایگزینی ساختار اجتماعی جدیدی به جای آن . واترز به جهانی شدن به مثابه روندی اجتماعی می نگریست که در آن تأثیر محدودیتهای جغرافیایی برقرار و مدارهای اجتماعی و فرهنگی کمتر می شود و مردم نیز به طور روزافزونی از این کاهش محدودیتها با خبرمی شوند. لئوارد بر این نظر است که جهانی شدن ظهور وضعیتی است که رفاه یک شهروند دیگر فقطبه عملکرد دولت شان محدود نمی شود. (سیف ، ۱۹۹۷) به طور کلی مشخصه بسیار مهم جهانی شدن ، از بین رفتن مرزهای اقتصادی و تحرک روزافزون منابع و به طور مشخص سرمایه و کار است که بدنبال خود رقابت ها و در عین حال همکاری های بنگاههای بین المللی را یدک می کشد. اما بایدتوجه داشت که جهانی شدن در دوره کنونی بسیار فراتر از تحرک صرف منابع است . در این میان سیموز تعریف جامع تری ارائه می کند. از دید او جهانی شدن دارای خصایص مختلفی است که به قرار ذیل اند:
۱ ) برداشته شدن مرزهای ملی برای جداسازی بازارها.
۲ ) تخصصی شدن کارخانه های بین مرزی که به شکل گیری شبکه های تولیدی چندملیتی منجر می شود.
۳ ) قدرتهای چندپایه تکنولوژیک که به همکاریهای استراتژیک بین بنگاههای چندملیتی منجر می شود.
۴ ) شبکه های اطلاعاتی جهانی که تمامی نقاط جهان را به یکدیگر مرتبط می سازد.
۵ ) همبستگی و رقابت هر چه فشرده تر مراکز مالی جهانی . (همانجا)
با گذری اجمالی بر نظریات مختلف در خصوص جهانی شدن می توان آن را این گونه جمع بندی نمود:
۱) تجارت و گسترش حجمی آن و همچنین تنوع معاملاتی که هم از نظر کالا و هم خدمات درنقاط مرزی انجام می گیرند.
۲) میزان سرمایه گذاری مستقیم خارجی و افزایش جریان سرمایه بین المللی .
۳) انتقال سریع و رو به گسترش تکنولوژی و مهاجرت نیروی کار بین المللی .
۴) گسترش ارتباطات و فرآیندهای اطلاعات در اقصاء نقاط جهان و پدید آمدن دنیای مجازی ارتباطات و اطلاعات.
امواج ادوار مختلف جهانی شدن
تاکنون جهان چندین موج از فرآیند جهانی شدن را پشت سر گذاشته است که نخستین آنها به قرن سیزدهم میلادی و دوران مارکوپولو برمی گردد. تمامی این مراحل ، وجوه مشترک فراوانی با دوران ما دارند:
توسعه تجارت ،
گسترش تکنولوژی ،
مهاجرت وسیع
اختلاط فرهنگ ها.
در پایان قرن نوزدهم ، دنیا تا حدود زیادی ، جهانی شده بود. کاهش چشمگیر هزینه حمل و نقل ،موجب رونق سریع تجارت شد و نرخ تجارت جهانی در سال ۱۹۱۳ به نقطه ای رسید که دیگر جهان تا سال ۱۹۷۰ آن را تجربه نکرد. رشد تجارت با جابجایی بی سابقه سرمایه در سطح جهان (حدود ۱۰درصد تولید ناخالص داخلی در برخی از کشورها) همراه شد و مهاجرت گسترده به ویژه به امریکاصورت گرفت . (نرخ مهاجرت برای برخی از کشورها به ۰/۵ تا یک درصد جمعیت آنها رسید). پس از دو جنگ جهانی و بروز رکود بزرگ ، موج جدید جهانی شدن آغاز شد که ویژگی بارز آن کاهش بازهم بیشتر هزینه حمل و نقل بود که از سال ۱۹۴۰ تا ۱۹۶۰ به بیش از نصف کاهش یافت . توسعه شرکتهای چندملیتی ، از دیگر خصایص این دوره از جهانی شدن بود. این شرکتها قادر بودند فراتر ازموانعی چون سیاست گذاریهای ملی و عوامل دیگری از این دست ، عمل کرده و حتی به دورافتاده ترین نقاط جهان نیز نفوذ کنند. نتیجه این عوامل ، رشد غیرمنتظره تولید و ارتقای سریع سطح زندگی مردم بود.
اما موج جدید جهانی شدن چیز دیگری است . موج اخیر مدیون تسهیل روند تبادل اطلاعات ورشد بی سابقه کامپیوتر و تکنولوژی های مخابراتی است که از دهه ۱۹۷۰ تاکنون هزینه حسابرسی وارتباطات را تا ۹۹ درصد کاهش داده است . این پیشرفت های فنی به تدریج کیفیت و دامنه خدمات قابل مبادله را گسترش داده و اقتصاد جهانی را بیش از پیش به سوی هم پیوندی سوق داده است . آیا این تحولی مثبت است ؟ مدلی که تئوری اقتصادی هکشرـ اولین ـ ساموئلسون از تجارت بین المللی ارائه می دهد بر این مبنا قرار دارد که هم پیوندی اقتصادی جهان اکنون بزرگترین امکان برای ارتقای سطح رفاه بشری در تاریخ پدید آورده است . این حکم ، مبتنی بر فرضیاتی است که اهم آنها به قرارذیل است :
۱) جابجایی آزادانه کالا و عوامل تولید (سرمایه و نیروی کار)
۲) دسترسی آزاد به اطلاعات و رقابت واقعی و شدید.
رویارویی با چالش های جهانی شدن
جهانی شدن آن گونه که اکنون دنیا را تحت تأثیر قرار می دهد، به فرآیندی بدل شده است که طی آن ، جریان آزاد اندیشه ، انسان ، کالا، خدمات و سرمایه در سراسر دنیا میسر گردیده و موجبات رفاه وسعادت بیشتر شرکت کنندگان در این فرآیند را فراهم آورده است . موافقان جهانی شدن بر تحولات عظیمی معطوف هستند که در اقصاء نقاط دنیا به وقوع پیوسته اند و تاکنون سابقه نداشته اند.تحولاتی که از مالزی تا مکزیک را در برمی گیرد. حدود دو تریلیون دلار سرمایه از کشورهای ثروتمنداز طریق سهام ، سرمایه گذاری در اوراق قرضه و وامهای تجاری به کشورهای فقیر و در حال توسعه منتقل شود. همزمان با ایجاد فرصتهای شغلی جدید همراه بوده است که کالاهای جوامع فقیر یا درحال توسعه را به جوامع پیشرفته عرضه کرده است . با چرخش سرمایه و نیروی کار، بازارهای کشورهایی که تا پیش از این انحصاری در اختیار معدودی از سودطلبان و رانت خواران بود، از زیر چترآنان خارج شده و به سوی بازاری پیش می رود که رقابتی است . جهانی شدن موجب افزایش درآمدها و ارتقای سطح زندگی در بیشتر نقاط دنیا شده و این مهم از طریق دسترسی کشورهای کمترتوسعه یافته به تکنولوژی پیشرفته و پیچیده محقق می گردد. به عنوان مثال ، از دهه ۱۹۶۰ تاکنون ، امید به زندگی در هند بیش از ۲۰ سال افزایش پیدا کرده و نرخ بیسوادی در کره از ۳۰ درصد به تقریباَ صفر رسیده است . عوامل متعددی در این کامیابی ها دخیل بوده اند، اما به نظر می رسد هیچ یک ازاین دستاوردها، بدون جهانی شدن قابل حصول نبود. به علاوه ، هم پیوندی بیشتر جامعه جهانی ،موجب انتشار سهل تر اطلاعات و افزایش حق انتخاب گردیده که خود، آزادی بیشتر مردم را بدنبال داشته است.
اما در سالهای اخیر، نگرانی نسبت به جنبه های منفی جهانی شدن در میان کشورهای فقیر (یعنی ۲ر۱میلیارد نفری که درآمد روزانه ای کمتر از یک دلار دارند) قوت گرفته است . مخالفان جهانی شدن معتقدند که تجارت آزاد فقط به سود کشورهای ثروتمند است و بازارهای جهانی سرمایه ، به زیان کشورهای فقیر عمل می کنند. باید توجه کرد که در جهان امروز، موانع متعددی بر سر راه جابجایی سرمایه و نیروی کار قرار دارد و هنوز موانع مهمی نیز بر سر راه تجارت جهانی باقی است . با وجوداین ، پس از جنگ جهانی دوم پیشرفتهای بزرگی نیز در عرصه آزادسازی تجاری به دست آمده است .این جهانگرایی جدید که اغلب از میان کشورهای در حال توسعه برخاسته اند، توانسته تنها با کاهش تعرفه های وارداتی به میزان ۳۴ درصد طی دو دهه اخیر، به این مهم دست یابند. این در حالی است که کشورهای دیگری که تعرفه های تجاری خود را طی این دوره تنها به میزان ۱۱ درصد کاهش داده اند، تقریباَ هیچ رشد قابل ملاحظه ای را در عرصه اقتصادی و یا درآمد سرانه خویش تجربه نکرده اند. مخالفان جهانی شدن اذعان می کنند که برای آغاز سال ۲۰۰۵ نیم از کودکان جهان ، یعنی چیز در حدود یک میلیارد نفر به دلیل فقر، جنگ و ایدز، از دوران کودکی خوبی برخوردار نیستند(ایران ، شماره ۲۹۹۷: ۴) و پدیده کار کودکان که از معضلات جوامع بشری است به ۲۰۰ میلیون کودک بالغ شده است! (شرق ، شماره ۳۶۳: ۲۶) این ارقام که به وسیله سازمان جهانی کار اعلام شده جدای از ان که نسبت به رقم ۲۵۰ میلیون نفر برای سال ۱۹۹۹ کاهش نشان می دهد، ولی عمدتاَ دردهه های اخیر روند رو به رشدی را طی کرده است . (سازمان جهانی کار، ۱۹۹۶: ۶ ۹; ایران ، شماره ۲۹۹۷: ۴; اندیشه جامعه ، ۱۳۷۸: ۶ ـ ۷) مقایسه روند رشد کار کودکان نشان می دهد که با حرکت هرچه بیشتر به سوی جهانی شدن ، آسیب اجتماعی کار کودکان نیز رشد داشته است . (میوس ،۱۹۹۳: ۷۵) البته نحوه استفاده از آمار در بررسی های ما بسیار حائز اهمیت است . با رشد جمعیت جهان ،طبیعی است که بر شمار کودکانی که به کار اشتغال دارند، افزوده خواهد شد و مهمتر آن که چنین معضلاتی که همواره با زندگی بشری عجین بوده اند، با جهانی شدن ، نه پدید آمده و نه از بین رفته اند، بلکه شناخت آسیب های اجتماعی آنها و برنامه ریزی برای برطرف کردن شان ، خصلتی جهانی یافته است . تأسیس و فعلیت سازمان جهانی کار، خود یکی از دستاوردهای جهانی شدن است . تا پیش ازجهانی شدن معضلات اقتصادی و اجتماعی (همچون کار کودکان ) خصلتی محلی و منطقه ای داشته اند، و هزاران اجحاف در حق کارگران و کودکان به وقوع می پیوست ، بدون آن که آماری در این زمینه موجود باشد، چه به جای این که راه حلهایی برای آنها جستجو شده یا به اجرا گذاشته شود.
بر اساس یک بررسی بانک جهانی ، تجارت زمینه ساز رشد اقتصادی است و رشد اقتصادی موجب کاهش فقر و افزایش امید به زندگی می شود. باید توجه کرد که توسعه و رشد اقتصادی به معنای محو فقر نیست ، بلکه تجربه نشان داده که تنها موجب کاهش فقر می گردد.
نکته دیگر این که هم پیوندی بازارهای سرمایه و کار جهان طی دهه های اخیر تقویت شده است .این امر از همه بیشتر به ضرر انحصارطلبان کشورهای در حال توسعه تمام شده است و اکنون آنها از جدی ترین مخالفان جهانی شدن به شمار می روند. اگر چه مزایای جهانی شدن تجارت بر همگان واضح و مبرهن است ، اما کشورهای در حال توسعه برای بهره مندی از این روند نیازمند چند پیش شرط هستند. در حال حاضر، آزادسازی حساب سرمایه در این کشورها با احتیاط تمام صورت می گیرد، اما بازگشایی بازار ملی سرمایه بر روی بازارهای جهانی ، اگر با اتخاذ سیاستهای داخلی سالم همراه گردد می تواند موجبات جذب سرمایه لازم برای توسعه اقتصادی را فراهم آورد. آنچه به خصوص در این زمینه حائز اهمیت است ، آن است که سرمایه گذاری مستقیم خارجی ، به مراتب بیشتر از سرمایه اسنادی در انباشت سرمایه و رشد اقتصادی موثر است.
در سال ۲۰۰۱، نکته ظریف و بسیار مهم دیگری نیز در رابطه با بحث فواید و مضرات پدیده جهانی شدن مطرح شد. این نکته که به ویژه پس از حادثه ۱۱ سپتامبر مطرح شده است و بسیاری ازنقاط ضعف جهانی شدن را پیش روی مردم دنیا قرار داده است ، مساله مدیریت فرآیند جهانی شدن در سطح ملی و بین المللی است . این مدیریت باید به نحوی اعمال شود که همگان از مزایای جهانی شدن منتفع شده و مضرات آن نیز به حداقل کاهش پیدا کند. تردیدی نیست که گشودن دروازه کشورها به روی جامعه جهانی و هم پیوندی اقتصادها و فرهنگها، آینده ای امیدبخش برای دهکده جهانی ترسیم می کند. اما، آنچه مهم تر است ، این که جهانی شدن تنها راه مطمئن به سوی تحکیم امنیت بین اللملی و حفظ صلح جهانی است.
خصلت جهانی نیروی کار
هم اکنون بیکاران آشکار جهان حدوداَ بالغ بر ۱۶۰ میلیون نفر می گردد که از رقم مذکور ۵۳میلیون نفر در کشورهای صنعتی و با اقتصاد در حال عبور به سر می برند و مابقی آنها در کشورهای درحال توسعه به حیات بی رمق خویش ادامه می دهند. ۳۱۰ میلیون دیگر، افرادی را تشکیل می دهندکه از کار بسنده و کافی برای امرار معاش محروم هستند. هم اکنون تخمین زده می شود که در سراسرجهان ۵۳۰ میلیون نفر را شاغلان فقیری تشکیل می دهند که مواهب روزانه آنها قادر به تأمین درآمدسرانه و روزانه خانواده در حد ۱ دلار نیست ! در واقع می توان گفت که این شاغلین فقیر که نان آور بوده و تمشیت زندگی یک میلیارد و دویست میلیونی هستند که در حال حاضر زیر خط فقر زندگی می کنند. در سالهای اخیر اقتصاد جهانی سالانه ۴۰ میلیون جویای کار تازه نفس ، به امید یافتن شغلی شرافتمندانه پا به عرصه بازار کار می نهند، با این حساب اقتصاد جهانی در آفرینش فرصتهای شغلی مورد نیاز همه ساله با تأخیر فازی معادل ۸ میلیون شغل جدید رو به رو بوده است . پیش بینی می شودکه ظرف دهه آتی ۵۰۰ میلیون نفر به نیروی کار جهان افزوده شود که ۹۷ درصد آنها متعلق به کشورهای در حال توسعه است . با قبول سناریوی فوق می توان گفت که افراد جویای کاری که نتوانسته اند شغل شرافتمندانه ای را در بازارهای رسمی پیدا کنند و از طرفی به دلایل اقتصادی ،ماندن در بیکاری های بلندمدت برای آنها نیز غیرقابل تحمل بوده است ، ناچار در پی یافتن شغل موردنظر راهی بازارهای غیررسمی کار گردیده اند. در واقع می توان گفت که در سالهای اخیر اکثرمشاغل ایجاد شده ، به ویژه در کشورهای در حال توسعه و با اقتصاد در حال عبور، ناشی از فعالیتهای اقتصاد غیررسمی بوده است . نکته بسیار حائز اهمیتی که به علت تبعات جبران ناپذیر و ثانوی آن تحت هیچ شرایطی نمی بایست از آن غفلت نمود، معضل بیکاری جوانان است . شدت بیکاری جوانان در سالهای اخیر به درجه ای از وخامت رسید که دبیرکل سازمان ملل را برانگیخت تا باپیوستن به سران سازمان بین المللی کار و بانک جهانی یک شبکه سیاستگذاری سطح بالایی را پیرامون بیکاری جوانان تشکیل دهند تا با به میدان کشیدن رهبران خلاق و صاحبان فکر و اندیشه دربخش خصوصی اعم از صنعت ، جامعه مدنی و اقتصاد و در راستای فایق آمدن بر این چالش سخت ،تمامی ظرفیتها و توانمندی های علمی و تجربی جهان را در کشف رهیافتهای مبتکرانه جدید برای مقابله جدی با پدیده بیکاری جوانان به کار گیرند. چهار اولویت شناسایی شده و مورد اتفاق اولین گردهمایی فوق با هدف قرار گرفتن در محور سیاستگذاری های اشتغال ملی ، عبارت بودند از:
۱) افزایش و ارتقای قابلیتهای اشتغال با بسط، گسترش و تسهیل آموزشهای فنی و حرفه ای
۲) امحاء تبعیض در اشتغال جوانان و فراهم نمودن فرصتهای مساوی برای زنان و مردان در عرصه کار واشتغال
۳) اتخاذ سیاستهای قوی و پایدار در سطوح بین المللی و ملی برای اشتغال آفرینی
۴) بسط و ارتقای کارآفرینی و مهم تر از همه پرداختن به اقداماتی با هدف بهبود و اصلاح توانمندی های منابع اقتصادی و نیروی انسانی ، دسترسی آسان و عاری از تبعیض به منابع مالی و بانکی برای جوانان ، بهره وری و بهبود درآمد جوانان در بازارهای غیررسمی کار.
شایان ذکر است که هم اکنون خیل عظیمی از جوانان در طول دهه ۱۹۹۰ دو برابر گردیده است ;یعنی از میزان ۸ درصد در آغاز ۱۹۹۰ به ۱۶ درصد در سال ۱۹۹۹ افزایش یافته است و در همان زمان پوشش تأمین اجتماعی برای جوانان از ۴۴ درصد به ۳۸ درصد تقلیل یافته است . تقریباَ تمامی مشاغلی که جدیداَ برای جوانان ایجاد شده اند، منبعث از فعالیتهای اقتصاد غیررسمی بوده است . دربازارهای غیررسمی اغلب میزان دستمزدها ۴۴ درصد کمتر از نرخ دستمزدهای مشابه در بازاررسمی کار است . از آنجایی که ظرف دهه آتی یک میلیارد زن و مرد جوان با پانهادن به سن قانونی کار،وارد بازار کار می شوند، بزرگ ترین چالش جهان ، به ویژه در کشورهای در حال توسعه می بایست مصروف توسعه و اجرای استراتژی هایی گردد، تا با تدارک کارهای شرافتمندانه و تولیدی به زندگی نیروی کار جوان سامان بخشیده و تسکینی برای نگرانی های روزافزون آنها باشد.
بررسی های کارشناسی حاکی از آن است که طیف وسیعی از موانع قانونی و دیوان سالارانه ،مقررات و آیین نامه های پیچیده ، هزینه بر، طولانی و خسته کننده مرتبط با ثبت کارهای تولیدی وتجاری ، برخوردهای تبعیض آمیز اداری با ارباب رجوع ، سیاستهای غیرحمایتی در رابطه با دسترسی به منابع مالی ، منابع اطلاعاتی ، مهارت های فنی ، حقوق مالکیت ، زیرساختها و خدمات عمومی ازجمله موانع و مشکلاتی است که کارآفرینان را برای سرمایه گذاری ، استخدام رسمی کارگران و رونق بخشیدن به اقتصادهای رسمی دلسرد نموده و به ناچار آنان را راهی فعالیتهای زیرزمینی می کند.
جهانی شدن و اقتصاد غیررسمی
برای هر نوع برنامه ریزی و تصمیم گیری در خصوص بازار کار، باید علاوه بر اقتصاد و بازارکاررسمی ، اقتصاد و بازار کار غیررسمی را نیز مدنظر قرار داده و بررسی کنیم . غالباَ استناد می گردد که جهانی شدن ابزار مهمی در انبساط و گسترش بازار غیررسمی کار بوده است . گرایش به چنین استنباطی به منظور سرزنش نمودن جهانی شدن نه تنها مفید نیست ، بلکه در ارتباط با سیاستگذاری اهداف ، گمراه کننده خواهد بود. آنچه که مفیدتر است ، این است که تعیین کنیم ، پروسه های گوناگون جهانی شدن چگونه بر فرصتهای شغلی و رفاه و نیکبختی کارگران تأثیر خواهد گذاشت . با چنین طرح مسئله ای ، جهانی شدن می تواند تبعاتی هم مثبت و هم منفی را به ارمغان آورد که شایسته است شناخته شوند. البته برخورداری از مواهب جهانی شدن و مصون ماندن از تبعات منفی آن ، به میزان بسیار زیادی منوط به سیاستگذاری های ملی و بین المللی خواهد بود.
امروزه پروسه های یاد شده مرزهای بازار کار و اقتصاد را در نوردیده ، همبستگی جهانی را افزایش داده و فشارهای رقابتی را تشدید نموده است . در ارتباط با جنبه های مثبت جهانی شدن می توان گفت که این پدیده منجر به پیدایش فرصتهای جدید شغلی برای کارگران حقوق بگیر و همچنین بازارهای جدیدی برای افراد خوداشتغال شده است . در برخی از کشورهای در حال توسعه سهم اشتغال ایجاد شده توسط شرکتهای چند ملیتی در کشورهای میزبان بسیار چشمگیر است ; به طورمثال اشتغال ناشی از سهم شرکتهای چندملیتی در بخش تولید در کشورهایی همچون مالزی ،سنگاپور و سریلانکا متجاوز از ۴۰ درصد اشتغال کلی این کشورهاست . غالباَ هر کجا که کشورهای درحال توسعه خارج از مدار رسمی جهانی شدن قرار گرفته اند، بازار اقتصاد غیررسمی آنها به نوعی به جهانی شدن متصل گردیده است .
مخالفان جهانی شدن اذعان می دارند که در راستای بهره مندی سرمایه و به ویژه شرکتهای بزرگی که نتوانسته اند به سرعت و چالاکی از مرز کشورها عبور کنند، عمل نموده است و از این رهگذرکارگران به خصوص آن گروه از کارگرانی که به دلیل مهارتهای حرفه ای پایین تر نتوانسته اند، مهاجرت کنند، زیان دیده اند. همچنین منافع جهانی شدن بیشتر به سوی آن دسته از شرکتهای بزرگی سرازیرگردیده است که دسترسی آسان به تکنولوژی و فن آوریهای نوین نداشته اند و با کمک این ابزارتوانسته اند بازارهای بکر اقتصاد جهانی را به سرعت و به آسانی تسخیر نموده و واحدهای کوچک صنعتی را محروم و حاشیه نشین نمایند. اما نکاتی چند از منظر آنان دور مانده است .
عدم مشارکت در پروسه های جهانی شدن ناشی از ضعف و عدم توانمندی کشورهاست که مانع از بهره مندی آنها ازمنافع تجارت جهانی ، سرمایه گذاری و تکنولوژی می شود، خواه این مسئله ناشی ازسیاستگذاری های ملی و داخلی و یا به دلیل موانع بین المللی باشد. البته این مورد نیز واقعیت داردکه فشار رقابت جهانی و پیشرفت های تکنولوژی نیز به طور فزاینده ای منجر به این گردیده است تا شرکتهای چندملیتی وارد عرصه رقابت با بازارهای محلی گردند که بی هیچ وجه قابل مقایسه با آنها نیستند. اما باید توجه کرد که همین شرکتهای چندملیتی بخشی از اجزا و قطعات زنجیره تولید خود رابه مقاطعه کاران دست اول ، دوم و سوم که اغلب به صورت واحدهای کوچک صنعتی و یا کارگاههای خانوادگی در متن اقتصاد رسمی کشورهای در حال توسعه مشغول هستند، واگذار نموده اند. کشورکره از دهه ۸۰ شروع به برنامه ریزی تقویت اقتصاد محلی و صنایع کوچک کرد. هم اکنون صادرات کره به رقم باورنکردنی ۱۰۰ میلیارد دلار رسیده است که ۴۵ میلیارد آن از طریق صنایع کوچک محلی تأمین شده است . کشورهایی نظیر هند، مالزی ، سنگاپور، اندونزی و... نیز راه مشابه ای را طی کرده وبه موفقیت های چشمگیری در جلب سرمایه گذاری خارجی ، همراه با تقویت صنایع کوچک داخلی دست یافته اند. از این روی جهانی شدن ضرورتاَ به معنای حذف بازارهای محلی نبوده و در جاهایی که با برنامه ریزی درست اقتصادی همراه بوده است ، حتی موجب تقویت بازارهای محلی شده است . بنابراین برای پیشرفت در شرایطی که جهانی شدن برای نه تنها ما، بلکه تمامی کشورهای جهان پدید آورده است ، فرصتها و تهدیدهای آن را بشناسیم تا با سیاستگذاری ها و برنامه ریزی های علمی و تخصصی امکان توسعه هر چه بیشتر جامعه خود را فراهم آوریم.