در اوایل دهه ۱۹۸۰، یکی از بخش های شرکت نفت اکسان ، مجمعی از کارمندان و کارگران برگزار نمود تا "ارزشهای اصلی" جدید خود را اعلام نماید. عبارت ساده و صریحی درصدر این فهرست قرار داشت: "مشتری بیشترین اهمیت را دارد و مقدم بر همه چیز است". مدیران این اداره در ضیافت شام همان شب یکدیگر را ملاقات نمودند و جوان برجسته و جسوری به نام مانتی اظهار کرد: مشتری در درجه اول اهمیت قرار ندارد؛ بلکه رئیس کل این بخش، مقدم بر سایرین است، سپس وی مدیر اروپایی اداره را در درجه دوم اهمیت، رئیس آمریکای شمالی را در درجه سوم و رئیس خاور دور را در درجه چهارم و به همین ترتیب سایر مدیران حاضر در آن جلسه را دارای درجه پنجم، ششم و هفتم اهمیت نامید؛ و در نهایت به این نتیجه رسید که در آن سازمان پس از برشمردن سایرین، مشتری در درجه هشتم اهمیت قرار دارد. پس از طرح این نکته حدود ۱۰ ثانیه سکوت سنگینی در فضا حاکم شد. این گفته اولین حقیقتی بود که در آن روز بیان گردید.
مشتری مقدم بر همه چیز است" یکی از سه دروغ و حیله بزرگ سازمانهای امروزی است؛ و دو مطلب کذب دیگر از این قرارند: "ما به نفع سهامداران خود تصمیم می گیریم" و "کارمندان مهمترین دارایی ما هستند".
البته اگر سازمانها واقعاً بخاطر این منافع ایجاد شده بودند؛ پس روی هم رفته باید به نحو بهتری فعالیت می کردند.
مطالب فوق برگرفته از فصل اول کتاب آرت کلی نر تحت عنوان "چه کسی واقعاً اهمیت دارد: تئوری گروه هسته مرکزی - قدرت، امتیاز و موفقیت" است که در سال ۲۰۰۳ در نیویورک منتشر شد.
آرت کلی نر مدیر تحقیق و تفحص مرکز مشاوره مستقر در کیمبریج ماساچوست، عضو هیئت علمی دانشگاه نیویورک و همچنین نویسنده ستون "فرهنگ و تحول" مجله استراتژی+ تجارت است. وی مدیر ویراستاران سری کتابهای قاعده پنجم و نویسنده ای باسابقه و دارای شهرت دیرینه در زمینه اثر و نفوذ انسان دارای مدیریت و تکنولوژی است.
دلیل واقعی وجود سازمانها چیست؟ برای خدمت به مشتریان؟ بازگشت سرمایه به سهامداران؟ استخدام افراد؟ یا صرفاً بقاء و تداوم بخشیدن به خود سازمانها؟ .....
اکثر کارکنان، حتی مدیران ارشد درمی یابند که سازمان آنها به گونه ای که موردانتظارشان است؛ عمل نمی کنند. بدون تردید سازمان، آن فعالیتهایی که به آنها معتقد است را انجام نمی دهد. دلیل اینکه سازمانها غیرقابل پیش بینی و گاه ناامیدکننده هستند، این است که هدف واقعی آنها قابل درک نیست.
سازمانها در واقع نوعی سیستم زنده، فعال و پیچیده اند و در مسیر کلی حرکت می کنند که توسط تصمیم گیرندگان سطوح مختلف سازمان تعیین شده است. نتیجه نهایی ارائه این تصمیمات آن است که سازمان برای خدمت رسانی به گروهی از "اعضاء اصلی" ادامه حیات می دهد که در داخل سازمان مهم و برجسته هستند. هنگام تصمیم گیری ممکن است چنین مطلبی مطرح شود: "آیا این تصمیم با اولویتهای فلان یا بهمان شخص متناسب خواهد بود؟".
● گروه هسته مرکزی
ریشه کلمه هسته مرکزی از کلمه لاتین "cor" به معنای قلب است، بنابراین گروه هسته مرکزی، قلب حقیقی سازمان محسوب می شود. آری دی ژئوس در کتاب خود تحت عنوان "شرکت زنده"، گروه هسته مرکزی در سازمان را، "ما" (مالکان اصلی منافع سازمان) می نامد. معمولاً این گروه بیشتر (نه همه آنها) شامل افراد سطوح بالای نمودار سازمانی است.
اعضاء گروه هسته مرکزی، کانون شبکه های غیررسمی سازمان و نمایندگان نمادین هدایت سازمان بشمار می روند. شاید آنها به دلیل موقعیت، مقام و مرتبه یا توانایی خود برای بکارگیری یا اخراج سایرین، وارد گروه هسته مرکزی شوند؛ یا اینکه یک تنگنای مهم را کنترل می کنند؛ یا به خرده فرهنگ یا گروه فرعی مؤثر در سازمانها تعلق دارند. ممکن است جاذبه و کرامت یا یکپارچگی آنها موجب ورود به گروه مزبور شده باشد. البته، نحوه و چگونگی ورود آنها به گروه احتمالاً از اهمیت چندانی برخوردار نیست؛ بلکه نکته اصلی این است که این گروه و اعضاء آن حائز اهمیت هستند.
این گروه در قلب و اذهان مردم قرار دارد. قدرت گروه هسته مرکزی بخاطر اختیار و مسئولیت آنها نیست؛ بلکه این قدرت ناشی از مشروعیت آنها است. نفوذ و تأثیر این گروه گاهی آگاهانه حتی کاملاً آشکار نیست؛ اما در اجرای تصمیمات اصلی سازمان، همواره این نفوذ وجود دارد. بعد اصلی فرهنگ سازمانی موجب می شود که بازدیدکنندگان از یک محل کاری گاهی به فکر فرو روند که افراد گروه هسته مرکزی به چه چیزی می اندیشند؟
در هر شرکت، اداره، مؤسسه و بنگاهی، گروه هسته مرکزی متشکل از افراد کلیدی و مهم وجود دارد. هر سازمانی برای تأمین اولویتها و نیازهای مشهود گروه هسته مرکزی خود درحال تلاش است. گاهی اوقات تصور این نکته مشکل است؛ زیرا ماهیت و ترکیب و ساخت گروه هسته مرکزی از یک محیط کاری به محیط کاری دیگر متفاوت است. اما هر آنچه که سازمان ممکن است انجام دهد (یعنی برآوردن نیاز مشتری، تولید ثروت، ارائه محصولات یا خدمات، انجام تعهدات، توسعه استعداد کارکنان، پرورش نوآوری و خلاقیت، ایجاد محیط کاری امن، ساختن جهانی بهتر و البته بازگشت سرمایه به سهامداران) در درجه بعدی اهمیت قرار دارد. آنچه در هر سازمانی مقدم بر همه چیز است راضی و خشنود نگهداشتن گروه هسته مرکزی است.
● تئوری گروه هسته مرکزی
آرت کلی نر با بیش از ۱۰۰۰ نفر در سازمانهای مختلف در مورد آرمانها، تجارب و شکستها و ناکامی های آنها در محیط کار به دقت مصاحبه و گفتگو نمود. تئوری گروه هسته مرکزی مجموعه مطالب مشترکی را خلاصه و ارزیابی می کند که وی از تمام مذاکرات خود دریافت. بعلاوه این تئوری، نتایج حاصل از مجموعه مکالمات دقیقاً برنامه ریزی شده در طول ۵ سال را منعکس می کند که با راهنمایی اندیشمندان و همکاران سازمانی متفکر در مورد مفهوم گروه هسته مرکزی و معانی ضمنی آن انجام شده است.
کلی نر ابراز می کند که هر سازمانی به واسطه تمایل و گرایش به خشنود نمودن گروه هسته مرکزی متشکل از افراد ذی نفوذ به حرکت درمی آید. وی توضیح می دهد که آشنایی با انتظارات این گروه، رمز موفقیت است.
وقتی رهبران سازمان آشکارا اعلام می کنند "ما تصمیمات خود را به نفع سهامداران خود می گیریم"؛ کلمات آنها همانطوری که هست پذیرفته می شود. اما همانگونه که روایتهای خبری جدید نشان می دهد، این وظیفه اغلب نادیده گرفته می شود. آرت کلی نر در کتاب خود این نکته را مورد بحث قرار می دهد که بین رسالت آشکار و شناخته شده و عملکرد واقعی در سازمانهای بزرگ و کوچک، ناهماهنگی مشاهده می شود.
همه سازمانها یک انگیزه مشترک دارند. هر تصمیمی تحت تأثیر نیازها و خواستهای مشهود گروه هسته مرکزی قرار می گیرد. اغلب ولی نه همیشه، کارکنان دارای رتبه بالاتر در سلسله مراتب اعضاء این گروه قرار می گیرند. گاهی نیز ممکن است، مراتب خیلی پایین مؤسسه یا حتی خارج از سازمان را هم دربرگیرند ازجمله مشتریان اصلی، رهبران اتحادیه کارگری و سهامداران.
تئوری گروه هسته مرکزی بیان می دارد که در روال معمول زندگی واقعی سه هدف، پایه و اساس بیشتر تصمیمات را تشکیل می دهند:
۱) برآوردن خواستها و نیازهای مشهود یک گروه هسته مرکزی متشکل از افراد منتخب
ترکیب گروه هسته مرکزی و عناصر تشکیل دهنده آن از یک سازمان به سازمان دیگر متفاوت است. برخی از این گروهها بزرگ و شامل صدها نفر هستند و برخی دیگر به دو همکار اصلی محدود می شوند. بعضی از گروههای هسته مرکزی ثابت و بعضی دیگر در حال تغییر و تحول مداوم هستند. برخی از گروههای مزبور برای سازمانهای خود مفید و برخی از آنها بسیار ناکارآمد هستند. این گروه منبع انرژی و پویایی سازمان محسوب می شود.
۲) انجام اقدامات سازنده
افراد به این دلیل وارد سازمانها می شوند که نسبت به زمانی که به تنهایی کار می کنند؛ بیشتر بتوانند خود را نشان دهند. سازمانها موجب تقویت قدرت آنها می شوند. اکثر افراد نمی توانند اهداف سازنده خود را بدون وجود سازمانها تحقق بخشند. امکانات بالقوه و ظرفیت سازنده یک سازمان، تعیین کننده کیفیت فعالیتها و اقدامات آن سازمان و توانائیهای کارکنان است.
۳) انجام کار صحیح برای دستیابی به هدف
کارکنان و مدیران سازمان در مورد شیوه های مناسب عملکرد در هنگام دشواریها، بدست آوردن پول، زندگی مطلوب، عدالت، کیفیت مطلوب و ارتباط با جامعه به خود چه می گویند؟ برای نمونه، برخی از سازمانها بر این باورند که افراد اساساً خوب هستند و نیاز به حمایت و ارتقاء دارند. سایر سازمانها، این اعتقاد فراگیر را دارند که اکثر افراد باید بشدت کنترل شوند تا بتوان از طریق آنها به اهداف اصلی سازمان دست یافت. هر یک از این نظرات یک شیوه "صحیح" برای رفتار کردن با افراد را ارائه می دهد.
سازمان، افراد هم عقیده و هم رأی را جذب خواهد نمود. نمی توان بر هر سازمانی تأثیر گذاشت مگر اینکه افراد و کارکنان، هدف عالی و اصلی آن را درک کنند. افراد گوناگون در یک سازمان این "رسالت و وظیفه" را به گونه ای متفاوت درک نموده و می پذیرند. برخی نسبت به آن بی اعتنایی می کنند. بیشتر اوقات، رهبران به این امر عکس العمل نشان نخواهند داد. اما سازمان بتدریج به جایی سوق پیدا می کند که هدف عالی سازمان قرار دارد.
در هر شرکت، بنگاه، مؤسسه و سازمان یک گروه هسته مرکزی متشکل از افراد کلیدی وجود دارد. این افراد واقعاً مهم هستند. شرکت ها برای خدمت رسانی به نیازهای روانشناختی و مالی این عده منتخب بوجود می آیند. گروه هسته مرکزی دارای قدرتی است که در ساختارهای رسمی و نمودار گردش کار یک سازمان دیده نمی شود. این اعضاء دستمزدهای بسیار زیاد، مزایای مکفی، تأیید سازمان و نیز یک زندگی عاری از دشواریهای مادی دارند.
کلی نر مردان و زنان دیگر سازمان را "کارکنان توافق طرفین" می نامد (افرادی که براساس نیازهای مشهود گروه هسته مرکزی عمل می کنند). درحالیکه این افراد می توانند به امنیت مالی و حتی ارضاء فردی دست یابند ولی هرگز از مزایا و امتیازات اعضاء گروه بهره مند نمی شوند. کلی نر معتقد است گروههای هسته مرکزی ذاتاً خوب یا بد نیستند بلکه فقط وجود دارند. اعضاء این گروهها ارزش ها و مسیر شرکت را شکل می دهند و نیازهای آنها است که شرکت را هدایت می کند. وی می نویسد: گروه هسته مرکزی شبیه سان کینگ است. "به هر جایی که توجه خود را معطوف می کند؛ اشیاء می درخشند".
گروه هسته مرکزی مسیر سازمان را تعیین می کند و سازمان به سمت و جایی هدایت می شود که به نظر می رسد گروه هسته مرکزی به آن نیاز دارد و درصدد آن است. سازمان به همان چیزی مبدل می گردد که مورد نیاز و هدف گروه هسته مرکزی است. اگر هدفی در سازمان، با گروه هسته مرکزی مرتبط نباشد؛ بالطبع هدف مزبور تأمین نمی شود صرفنظر از اینکه این هدف چقدر اهمیت دارد و چگونه مورد حمایت قرار می گیرد. در صورتی که هدفی بسیار موردعلاقه گروه هسته مرکزی باشد؛ بنابراین هر چیزی که پیش آید سازمان آن هدف را تأمین خواهد نمود. اگر اولویتهای گروه هسته مرکزی در تضاد با بازگشت سرمایه به سهامداران و یا خدمت رسانی به مشتریان یا فراهم سازی محیطی مناسب تر برای کارکنان باشد؛ منافع گروه هسته مرکزی همواره از اهمیت بیشتری برخوردار است.
رهبران موفق به این دلیل توفیق یافته اند که می دانند چگونه گروه هسته مرکزی خود را تغییر دهند (البته در بیشتر سازمانها این امر، کار آسانی نیست). درواقع، پشت هر سازمان بزرگی، یک منبع قدرت بسیار ذی نفوذ و مؤثر و نیرومند (گروه هسته مرکزی) وجود دارد. و پیام اصلی این تئوری تغییر دادن جهان به وضعیتی بهتر و بهبود سازمانها است. بهترین راه برای انجام دادن این کار، تشخیص ماهیت گروه هسته مرکزی سازمان و تلاش برای بهبود این گروهها است. درصورتی که سازمان قصد تغییر و تحول داشته باشد، نمی توان چه از داخل یا خارج سازمان این کار را انجام داد؛ مگر اینکه برنامه جدید، کاملاً متناسب با منافع مشهود گروه هسته مرکزی آن سازمان باشد.
گروههای هسته مرکزی به عنوان منابع واقعی دانش، نفوذ و قدرت، دارای موضع خاصی در سازمانها هستند. بنابراین گروه هسته مرکزی در هر سازمانی کانون و مرکز یادگیری در سرتاسر سازمان است. تئوری هسته مرکزی در این زمینه به مفاهیمی معتقد است که چگونه قدرت، دانش و نفوذ با فرصتهای سازمانی برای یادگیری و خلاقیت واقعی، دارای همکاری و تأثیر متقابل اند.
درحقیقت گروه هسته مرکزی غالباً تصمیم گیری سازمان را هدایت می کند. این امر معضلی غیرقابل انکار در مورد سازمانها به ویژه مؤسسات است که ممکن است دهها هزار فرد در این سازمانها حضور داشته باشند ولی عملاً این سازمانها فقط برای گروه کوچکی از افراد فعالیت می کنند. این افراد لزوماً صاحبان یا مدیران ارشد به معنی واقعی کلمه نیستند.
علت وجود شرکتهای بزرگ صرفاً تولید ثروت نیست؛ بلکه آنچه که حائز اهمیت است، راضی کردن گروهی از افراد بانفوذ خاص است. از یک طرف این امر به گونه ای غیرمنصفانه است و از سوی دیگر، برای تلاش در بهتر کار کردن یک سازمان، دانستن این مطلب الزامی است که سازمان مزبور فقط در مسیر موردنظر گروه هسته مرکزی فعالیت می کند. تغییر ماهیت دادن یک سازمان مستلزم دگرگونی کلی در گروه هسته مرکزی است.
مفهوم ضمنی که در کتاب آرت کلی نر وجود دارد این است که توافق نسبی ناخودآگاهی در مورد مسئولیت متقابل در سازمانها وجود دارد. افراد سازمان موافق تصمیم گیری گروه هسته مرکزی هستند؛ درحالیکه اعضاء این گروه موافقت می کنند که به عنوان رهبران سازمان برای دستیابی به بهترین و اساسی ترین منافع سازمان نهایت تلاش خود را بعمل آورند. در واقع پشت هر موفقیت بزرگی، مطمئناً یک سازمان بزرگ قرار دارد و پشت هر سازمان بزرگی نیز یقیناً یک گروه هسته مرکزی بزرگ وجود دارد.
● کاربرد تئوری
تئوری کلی نر ذره بین جالبی است که از طریق آن می توان طرح و برنامه شرکت را درک کرد. در صورت بررسی سازمانهایی که در استفاده بهینه از این طرح به عنوان یک استراتژی کلیدی موفق شدند؛ چنین به نظر می رسد که تمام این سازمانها مشترکاً طرح و نقشه بسیار مناسب و محکمی در گروههای هسته مرکزی خود داشته اند. برخی از شرکتها واحدهای عملیاتی دارند که بخشهای مهمی از گروههای هسته مرکزی را تشکیل می دهند.
کلی نر تئوری گروه هسته مرکزی (CGT) را به عنوان چهارچوبی برای پیگیری یک برنامه کاری آزاد در موقعیت و زمینه جامعه ای می داند که بسیارتحت تأثیر سازمانهای امروزی است. اگر فعالیت مؤثر در مجموعه ای از سازمانها، هدف و مقصود اصلی باشد؛ به تئوری نیاز است که مشاهده واضح و واقعی سازمانها را امکانپذیر سازد. لازم است انواع جدید سازمانها در محیط زیست طبیعی مورد بررسی قرار گیرد تا رفتار سازمانها پیگیری و ارتباطات آن با متجاوزان و قربانیان مطالعه شود. تنها در این صورت می توان این سؤال را مطرح نمود: چرا سازمان اینگونه عمل می کند؟ و چه چیزی ممکن است متفاوت باشد؟ فقط در آن هنگام به جای اینکه احساس شود افراد توسط سازمانها مورد استفاده قرار می گیرند؛ می توان از سازمانها بهره برداری نموده و امکانات بالقوه ای که سازمانها برای بقیه افراد دارند را درک کرد و ارتباطات واقعی با اعضاء سازمان مانند کارکنان، همنوعان، شرکا و همکاران، رهبران و حتی طرفداران سازمانها را توسعه داد.
به اختصار اینکه اگر قصد ندارید فقط در جامعه زندگی کنید، بلکه درصدد هستید تا خود را به عنوان رهبران و پدیدآورندگان سازمان تثبیت نمائید؛ لذا درک تئوری گروه هسته مرکزی ضروری است.
بعلاوه، درست همانطور که هر گروه انسانی منسجمی دارای مجموعه ای از ارزشها، ایده ها و نگرش ها است؛ گروه هسته مرکزی نیز همواره بطور ناخودآگاه نمونه بسیار کوچکی از کل سازمان است. اگر اعضاء گروه هسته مرکزی به شیوه یا با نگرشهای خاصی فکر یا عمل نمایند؛ این روشها در سرتاسر طبقات سازمانی پراکنده می شود. اگر گروه هسته مرکزی نسبت به یکدیگر یا کارکنان بی اعتنا باشند؛ بنابراین کل مؤسسه تبدیل به یک زمین لم یزرع منجمد خواهد شد.
درنتیجه اگر می خواهید بدانید که سازمان نماینده چیست؟ باید کار خود را با بررسی ویژگی ها و اصول گروه هسته مرکزی آغاز نمائید. و اگر قصد سرمایه گذاری در شرکتی را دارید؛ صرفاً به دورنما و چشم اندازها و سوابق تجاری آن سازمان توجه نکنید؛ بلکه کیفیت و اعتبار گروه هسته مرکزی آن را نیز لحاظ نمائید.
چنانچه قصد دارید سازمان را به سمت اهداف عالی جدید هدایت کنید؛ کار خود را با توسعه محیطی آغاز کنید که در آن پدید آمدن گروه هسته مرکزی بزرگ جدیدی میسر باشد. و درصورتی که خواستار تغییر و تحول یا نفوذ در یک سازمان هستید؛ این کار قابل انجام نیست مگر اینکه آن جنبه هایی از گروه هسته مرکزی که باید تغییر یابد و نحوه و روش کار و فرد مسئول در این زمینه را شناسایی کنید. چنانچه از ماهیت گروه هسته مرکزی خاص یک سازمان مطلع نباشید؛ در آن صورت سازمان موردنظر برای شما مبهم، پیچیده، غیرقابل کنترل و مخاطره آمیز خواهد شد؛ حتی اگر ظاهراً فرد مسئول و متعهدی باشید.
● هدف واقعی مؤسسات امروزی
"کلی نر" به صراحت اظهار می دارد که در هر سازمانی آنچه بیشترین اهمیت را دارد؛ راضی نگه داشتن گروه هسته مرکزی (معمولاً مدیران ارشد) است. از آنجا که سازمانها بطور طبیعی قابلیت فرد را تقویت می کنند، وجود گروههای مزبور کم و بیش لازم هستند. گروه هسته مرکزی یک سازمان همچنین منبع و منشاء انرژی، پویایی و هدایت سازمان است. یا به طور دقیق تر، هر سازمان به سوی مقصدی حرکت می کند که کارکنان آن درمی یابند که گروه هسته مرکزی نیاز دارد. افراد غیرعضو در این گروه برای هدایت شدن متکی به گروه هسته مرکزی هستند. این گروه و اعضاء آن برای مشروعیت و اعتبار خود وابسته به افراد غیر عضو هستند.
معمولاً گروههای هسته مرکزی در نمودار سازمانی ذکر نمی شوند. این گروهها صرفاً در قلب و اذهان افراد وجود دارند. پس از مدتی، سازمانها همانند گروه هسته مرکزی خود خواهند شد و مانند آن عمل می کنند.
● قدرتمند شدن گروههای هسته مرکزی
مکانیزم مزبور مبتنی بر حدس، گمان و تقویت و گسترش دامنه است. افرادی که عضو گروه هسته مرکزی نیستند درتلاش اند که خواسته ها و نیازهای گروه هسته مرکزی را حدس بزنند. بنابراین حتی یک اظهارنظر پیش بینی نشده مورد تأیید یک عضو گروه هسته مرکزی، ممکن است منجر به تغییر جهت در مسیر یک قسمت اصلی سازمان شود. در نتیجه، لازم است مدیران ارشد سازمان در گفته های خود محتاط باشند.
افراد همواره سازمانها را برای تقویت و پرورش قدرت انسانی مورد استفاده قرار داده اند. اهرام یا کلیساهای بزرگ توسط افراد ساخته نشده اند؛ بلکه سازمانهای فئودالی و قبیله ای این کار را انجام دادند. اما از زمان انقلاب صنعتی و خصوصاً در ۱۵۰ سال گذشته، سازمانها به شیوه بی سابقه ای قدرتمند شده اند. با استفاده از شتاب مداوم کامپیوترها و ارتباطات بی سیم، فعالیت سازمانها نسبت به گذشته بسیار سریعتر شده است. سازمانها از طریق شبکه های جهانی گسترده معاملات و توزیع به هم مرتبط می شوند؛ شبکه هایی که عملاً انسان را برای غذا، سرپناه و حمل و نقل به سازمانها وابسته می کنند. سازمانها فراگیر هستند و تقریباً هیچ شیوه مستمری برای ساختن زندگی بدون سازمانها وجود ندارد و آنها به جای وفاداری به سیستم سیاسی، بر آن تسلط دارند.
به منظور برجسته نمودن شرکتهای قدرتمند و هدایت آنها به سوی رفتار بهتر و جلوگیری از سوء استفاده از قدرت، لازم است پویایی هسته مرکزی در نظر گرفته شود. کلی نر مکانیزمهای متعددی برای راهنمایی گروه هسته مرکزی جهت فایده رساندن به افراد در سازمان ارائه می دهد. چنین فعالیتی مستلزم آن است که افراد از مذاکرات مناسب تری به عنوان روشی برای شناسایی اعضاء گروه هسته مرکزی و فراهم سازی فعالیتهای آنها برای کل شرکت استفاده کنند. افرادی که عضو گروه هسته مرکزی نیستند، پیوسته بر این گروه نفوذ و تأثیر دارند.
طبق نظر کلی نر، ایجاد "سازمانهای گروه هسته مرکزی توسعه یافته" امکان پذیر و میسر است. برای انجام این کار، ارکان زیر پیشنهاد می شود:
▪ برنامه های اسناد مالکیت (موجودی) کارمندان
▪ سواد مالی
▪ تصمیم گیری غیرسلسله مراتبی
▪ برنامه های آموزشی (مالی و استراتژی) جامع و فراگیر
● پویایی گروه هسته مرکزی
علت اینکه چرا برخی سازمانها برای کسب سود، سالها وقت صرف می کنند و سپس سود حاصله را در ادغام نسجیده دو یا چند شرکت، پرداخت نامتناسب و بیش از حد به مدیران ارشد و یا معاملات پنهانی و نامناسب به هدر می دهند، از طریق پویایی گروه هسته مرکزی قابل توضیح است. بعلاوه پویایی گروه هسته مرکزی روشن کننده دلیلی است که برخی ادارات دولتی تلاش خود در زمینه ارتقاء و اصلاح را متوقف می کنند؛ حتی در زمانی که اعتبار و بقاء آنها بستگی به این اصلاح دارد.
به دلیل پویایی گروه هسته مرکزی، تعداد زیادی از شرکتهای تجاری به سمت سازمانهایی تکامل یافته اند که یک هدف عمده دارند، یعنی: کسب ثروت از همه اجزاء تشکیل دهنده سازمان (نه فقط سهامداران، بلکه کارکنان، مشتریان و نیز همسایگان یا همنوعان) و ارائه آن به فرزندان و نوه های برخی از مدیران ارشد سازمان. و درعین حال گروههای هسته مرکزی ذاتاً مضر یا بد و ناکارآمد نیستند؛ در واقع شاید این گروهها بهترین امید برای برجسته و ممتاز نمودن نوع بشر باشد؛ بویژه در دنیای ما که در آن سازمانها بیشترین سهم قدرت، سرمایه و نفوذ را دارا هستند. گروه هسته مرکزی منبع انرژی، حرکت و هدایت سازمان است. بدون وجود گروه هسته مرکزی فعال و مؤثر، همه تلاش ها در راستای ایجاد انگیزه برای نوآوری و اشتیاق از بین می رود.
تصور سازمان بدون گروه هسته مرکزی غیرممکن است. اگر امکان تصور سازمان به این نحو باشد، پس دلیل ایجاد سازمان چه خواهد بود؟ راه اندازی امور نیاز به گروههای هسته مرکزی کارآفرینی دارد که خود را برای آینده شرکت به مخاطره می اندازند. شرکتهای بزرگ که خوب اداره می شوند نیازمند گروه هسته مرکزی متشکل از رهبران ارشدی است که قادر باشند پیوسته هویت خود را با سازمان ادغام و به هم پیوند زنند. ادارات دولتی و شرکتهای غیرانتفاعی نیاز به گروههای هسته مرکزی دارند که نسبت به اصول سازمان موضع آشکاری داشته باشند. حتی دقیق ترین سازمانها از لحاظ سلسله مراتب سازمانی (مانند واحدهای نظامی) جهت حفظ سطح احترام و ملاحظه دوجانبه، وابسته به گروههای هسته مرکزی هستند.
● جمع بندی
هر سازمانی بطور مستمر فعالیت می کند تا نیازها و اولویتهای گروه هسته مرکزی را برآورده نماید. گروه هسته مرکزی صرفاً شامل افرادی در رأس سلسله مراتب سازمانی نیست؛ بلکه متشکل از مجموعه ای از افراد سازمان است که منافع و اولویتهای آنها برای تصمیم گیرندگان سازمان حائز اهمیت است. سازمانها ممکن است از ارزشها و ایده های متعددی (از افزایش ارزش سهامداران تا پرورش محیط کاری بهتر یا ایجاد جهانی بهتر) حمایت کنند؛ اما وقتی شرایط مساعد نیست، سازمان بیش از هر چیز برای یاری رساندن به گروه هسته مرکزی تغییر موضع می دهد.
سازمانهای اثربخش نیازمند گروههای هسته مرکزی اثربخش هستند. بدون تردید خطراتی نیز در این زمینه وجود دارد؛ وجود عضوی بی تجربه و بدون آگاهی کافی در گروه هسته مرکزی، می تواند اثرات مخرب و ویرانگری بر یک سازمان داشته باشد. اما در یک سازمان متحد که به توسعه و پیشرفت اعضاء گروه هسته مرکزی توجه کافی مبذول می شود؛ این خطرات کاهش می یابد. تئوری گروه هسته مرکزی وسیله ای برای دستیابی به رهبری اندیشه است که رهبران امروزی را از نظر احساسی و عاطفی برای یادگیری و عمل کردن، راهنمایی می کند.