Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
یکشنبه 2 دی 1403 - 21:07

اثرگذاری فرهنگ ملی بر فرهنگ سازمانی

اثرگذاری فرهنگ ملی بر فرهنگ سازمانی


فرهنگ ملي: اينكه فرهنگ ملي چيست؟ و آيا معني و تعريف مشخص و مورد توافقي در مورد آن وجود دارد يا نه موضوع اين مقاله نيست.آنچه قابل بحث است اينكه درمباحث مديريت زماني كه در مورد فرهنگ ملي صحبت مي شود، از اصطلاحي بنام فرهنگ منطقه اي بحث مي شودكه در واقع داراي دو بعد درون مرزهاي ملي(يك كشورباحاكميت سياسي شخصي) و برون مرزهاي ملي(يعني آن مناطقي كه خارج ازمرزهاي ملي يك كشورخاص است اماداراي شباهت هاي فرهنگي بافرهنگ داخل مرزهاست مثال هاي متعددي نيزدراين باره ارايه شده است.شنايدر و بارسودركتاب مديريت برپهنه فرهنگ ها دراين باره مي گويند: فرهنگ هاي منطقه اي به تفاوت موجوددرون كشورها وشباهت هاي موجود بين كشورها اشاره مي كنند. درحوزه درون مرزهاي ملي شامل عوامل جغرافيايي، تاريخي، سياسي واقتصادي، زبان و مذهب موجب رشدو تكامل فرهنگهاي منطقه اي شده اند.گاهي تقسيم كشوربه دوبخش شرقي وغربي موجب بروزرتفاوت هاي فرهنگي دردرون مرزهاي جغرافيايي كشورهامي شود وگاهي درون مرزهاي جغرافيايي كشورها،پيوندهاي قومي منطقه اي با هويت ملي به رقابت برمي خيزد مثلا ايالت باسك دراسپانيا. مثال ديگردركشورسويس وبلژيك است كه مردم آن هابه زبان های مختلف تكلم مي كنند. تفاوت هاي فرهنگي راحتي درميان شهرهاو روستا نيزمي توان مشاهده كرد. درحوزه بيرون ازمرزهاي ملي، شباهت هاي ميان فرهنگ ها موجب پيدايش فرهنگ هاي منطقه اي مي شود.كه فراترازمرزهاي ملي هستند. درهرحال فرهنگ هاي منطقه اي يابه عبارتي مجموعه هاي فرهنگي، برخاسته ازپيوندهاي قومي جغرافيايي، مذهبي، زباني ياتاريخي هستندكه درنتيجه حوزه نفوذآن هارافراترمرزهاي جغرافيايي قرارداده است. مثلا مشابهت هاي فرهنگي ميان مردم مالزي،خاورميانه وآفريقاي شمالي نتيجه ومعلول نفوذتاثيرمذهب اسلام است.همانطوركه شباهت هاي ميان كشورهاي آسياي جنوب شرقي،نتيجه تاثيرمكتب كنفسيوس است.همچنين مردم نژادآنگلوساكسون اگرچه درنقاط مختلف دنياپراكنده اند امابدليل اينكه ازميراث زباني تاريخي وتاريخي مشترك برخوردارند يك طبقه خاص فرهنگي بنام طبقه فرهنگي آنگلوساكسون راتشكيل مي دهند(شنايدروبارسو،ص6-80) درضمن باید به اين نكته توجه کردكه شباهت ها وتفاوت فرهنگ هاي ملي - به معناي فرهنگ هاي حاكم - كشورهايي كه داراي حاكميت سياسي ومرزهاي مشخصي هستندرا از نوعي يكدستي كامل خارج ساخته است. درهرحال براي اين كه تاثير اين فرهنگ درچارچوب مرزهاي هركشورسنجيده شود،ضرورت دارد مشخصه هاوويژگي ها وعناصرآن فرهنگ كه دريك سلسله مراتب سيستمي به عنوان subsystem های فرهنگ سازماني قرارمي گيرد شناسايي وتعريف شوند.يكي ازاولين ومهم ترين مطالعاتي كه درموردشناسايي ويژگي فرهنگ هاي ملي انجام گرفته است.مطالعاتی است كه توسط گيرت هافستد محقق هلندي ارايه شده است.وي براي بررسي و مطالعه تأثيرفرهنگ ملي روي رفتارفرد پارايمي مطرح كردو ارزش هاو باورهاي 116هزارنفرازكاركنان IBM ازچهل مليت درسراسرجهان را موردبررسي قرارداد متعاقبا عين تحقيق را در ده كشور ديگر تكرارنمود. هافستدنوعي طبقه بندي از چهاربعد فرهنگ ملي ارايه داد تابرمبناي آن جوامع را طبقه بندي نمايد؛ فاصله قدرت ،ابهام گريزي ،فردگرايي/جمع گرایی و مردگرایی/زن گرایی. وي دربعدفاصله قدرت به مقوله هايي مثل نابرابري ، استقلال افراد، سلسله مراتب ، قدرت، حقوق افراد، ارزيابي افراد وسيستم و در بعد ابهام گريزي به مسايلي ازقبيل ؛ ميزان پذيرش ابهام درزندگي، استرس، سخت كوشی، تعارض و رقابت، ميزان تحمل انحراف، نمودهاي ملي گرايي، تحمل خطر در زندگي، مطلق گرايي ونسبيت گرايي و در بعدفردگرايي/جمع گرایی به مواردي چون؛ مسئوليت افراد و خانواده ، وجدان صميمي وفردي، وابستگي عاطفي، كار، ابتكار و تعلق سازماني، جايگاه عقيده شخصي وحريم زندگي خصوصي، تخصص، نظم، وظيفه وامنيت، دوستي، تصميم هاي فردي وگروهي، ودر بعدمردگرایي/زن گرایی به نكاتي مانند: نقش مردان و زنان، نقش هاي جنسي، تساوي زن ومرد ،كيفيت و عملكرد زندگي، اهميت افراد، محيط، پول واشياء ، اوليت كار و زندگي، وابستگي و استقلال، زيبايي كوچك وبزرگي و … اشاره مي نمايد . اين ابعادفرهنگي چهارگانه به طرق متعدد برفرهنگ سازماني تأثيرمي گذارند. براي مثال افرادي كه داراي فرهنگ هايي هستندكه درآن فرهنگ هافاصله قدرت زياداست نسبت به افرادي كه درفرهنگ هايي به سرمي برندكه فاصله قدرت درآنجا كم است، رهبري قوي تري را ترجيح مي دهند(كارل رادريگز1380،ص47-37) به گفته هافستد اساس فرهنگ برنامه ريزي فكري جمعي است.در واقع اين بخش از موقعيت است كه بين اعضاي يك منطقه ، جامعه ياگروه مشترك است و با اعضاي ملل ديگر مناطق يا گروه ها متفاوت است. وي براي تأكيد بر ملت به عنوان متغيري مهم دربررسي جامع مديريت و فراگردهاي آن سه دليل مي آورد: اول ملت هاواحدهايي سياسي هستندكه كارشان متأثر از تاريخ، نظام هاي آموزشي ، چارچوب هاي قانوني ونظام هاي مديريت وروابط است. دوم مليت ياوابستگي منطقه اي براي شهروندان ارزشي نهادين دارد زيرا مردم معمولابراساس محلي كه درآن متولدشده اند رشدو زندگي مي كنندو هويت خودراتعين مي بخشند. اوضاع واحوال مشخص ملي و منطقه اي ازسوي مردم به عنوان يك واقعيت تلقي مي شود . ازاين رو اين طرزتلقي براي آن ها معني دارو بسيارمهم است.سوم مليت يك بعد روانشناسانه نيزدارد. فرهنگ مشخص كننده روش است كه مردم منطقه ياكشورخاص،محرك هاي ويژه اي راشناسايي وتعبيرمي كنند(راگونات،مديريت تطبيقي،عباس منصوريان،137،ص43). ازطرف هافستدچهاربعدفرهنگي مطرح شده که به فرهنگ ملي وبرخي ارزش هاي مذهبي واصول اخلاقي اجتماعي اشاره دارد.(راگونات،ص133). يافته هاي هافستددرمورد ايالات متحده وكانادا نشان دادكه تاكيدبرفرد گرايي شديد، فاصله قدرت كمتر، احساس راحتی دربرابر آينده غيرقابل پيش بيني و تمايل مردگرایي ازويژگي هاي بارزفرهنگي اين جوامع است (راگونات،ص49). مطالعات هافستد درمورد ژاپن نشان دادكه ژاپني ها براي جمع گرايي ارزش زيادي قائلند، فاصله قدرت زيادي را رعايت مي كنند، شديدا به جهت گيري اجتناب از عدم اطمينان تمايل دارندو هردو جنبه مردگرایي رارعايت مي كنند (راگونات،ص89). وي دربررسي هاي خودبه اين نكته دست يافت كه دراكثركشورهاي اروپاي غربي سطح بالايابيشتر ازحدمتوسط فردگرايي حاكم است و در ساير ابعاد عليرغم وجود تفاوت هايي درگروه هاي فرهنگي(آنگلو،آلماني خاورنزديك ، نورديك ولاتين)تقريبا وضعيت متوسطي وجود دارد(راگونات،ص3-141). هافستد بدليل نزديكي فرهنگ هنگ هنگ وتايوان آنرا در قالب چيني هاتقسيم کرده است وچهار بعد فرهنگي مورد مطالعه خوددراين زمينه رابة شرح زيربيان مي دارد: فاصله قدرت زياد، تمايل اندك به پرهيزازعدم اطمينان، فردگرايي ضعيف ترومردگرایي قوي(راگونات ص،8-197). درمورد آفريقا هافستد نتيجه مي گيردكه گرايش به جمع گرايي با ماهيت خاص آفريقايي فاصله قدرت زياد، تمايل به پرهيزازعدم اطمينان وزن گرایي قوي وجوددارد(راگونات ص8-217). برداشت هافستد از وضعيت چهاربعدفرهنگي درآمريكاي لاتين بدين شرح است: فاصله قدرت زياد ، ابهام گریزی به شكل قوي ، فردگرايي كم ، مردم سالاري زياد(راگونات ص3-302).علاوه برمطالعات هافستر، مطالعات متعدد ديگري براي شناخت فرهنگ هاي ملي در برخي كشورها و مناطق انجام گرفته است كه يافته هاي برخي ازاين پژوهش ها را مي توان ازكتاب مديريت فرامليتي خانم دكتر زاهدي استخراج نمود:
فرهنگ ژاپني و مقايسه آن باسايرفرهنگ ها درمطالعات تطبيقي زيادي به چشم مي خورد.يكي از اين پژوهش ها را " طيب " و همكارانش در مورد سبك هاي رهبري و زمينه هاي فرهنگي با نگرش تطبيقي انجام داده است كه در مورد دو نوع رهبري كارگرا وكارمندگرا درچهاركشور هنك كنگ، ژاپن ، آمريكا و بريتانيا تحقيق شده است. براساس يافته هاي طيب هر دو نوع رهبري دركليه فرهنگ ها وجود دارد اما نحوه ادراك كاركنان از دو سبك كارگرا و كارمندگرا به زمينه فرهنگي آنان سبكي دارد.(شمس السادات زاهدي ،مديريت فرامليتي ،1379،ص4-73).خانم زاهدي با استناد به برخي مطالعات در مورد فرهنگ ژاپني اظهار مي دارد: در فرهنگ مردم ژاپن متأثر از تعاليم كنفسيوس ، انسان از ارزش خاصي برخوردار است. هنجارگرايي برقانون گرايي مسلط است. اتكابه محبت ديگران يك ارزش مثبت است ، احساس تعهد و فشار اخلاقي جامعه دو ارزش فرهنگي مؤثر بر رهبراند، رابطه اويايون – كويون(والده- كودك)در همه سطوح به چشم مي خوردو به طوركلي ، وفاداري واحساس تعهدنسبت به گروه ، جمع گرايي ،احترام به ارشدها و بزرگ ترها ، بلندمدت نگري ، اجتناب از تعارض، عدالت و انصاف از ويژگي هاي ابعاد فرهنگي ژاپني هابه شمارمي رود(شمس الساداتزاهدي ،ص83-77). در مورد فرهنگ چين كه متأثر از تعاليم كنفيسيوس برخوردار ازپنج رابطه اجتماعي (حاكم- وزير، پدر- فرزند، زن- شوهر، برادر بزرگتر-كوچكتر ، دوست - دوست) است برخي از ويژگي هاي فرهنگي مؤثر بر رفتارسازماني و به تبع فرهنگ سازماني آن عبارتنداز: تمركزدرتصميم گيري، مشاركت محدود، تفوق گروه هاي ثانويه براوليه ، اهميت رابطه گرايي ، اعتقادبه جبرو ضرورت هماهنگي يا طبيعت.(زاهدي،ص97).درموردآمريكا عليرغم وجود فرهنگ غيرمتجانس گرايش هاي فرهنگي آن به طوركلي عبارتند از: تلقي انسان به عنوان مجموعه اي ازخيرو شر، تفكر غيرجبري، حاكميت برطبيعت، فردگرايي، عمل گرايي، توجه به حال وآينده به جاي گذشته و تغييرپذيري (زاهدي،ص98).خانم زاهدي نمونه اي ازبرخي مطالعات درمورد فرهنگ و ويژگي هاي مؤثر آن برسازمان ها را دركتاب خود ذكرنموده است كه به دليل عدم امكان ذكر همه آن ها ازطرح آن ها در اين مقاله پرهيز مي شود از جمله مطالعات بشيرخدرا و الف. عبدا‏‏لله درمورد كشورهاي خاورميانه وكشورهاي عربي كه نوعي شيخ سالاري دراكثر آن ها به چشم مي خورد.

اثرگذاري فرهنگ ملي برفرهنگ سازماني :

هافستد اين نكته را تأكيدكرده كه فرهنگ ملي مي تواند بر ارزش هاي كاري ونگرش هاي فرد اثرات جدي بگذارد. در واقع اختلافاتي كه كاركنان از نظر سن، جنس ، تخصص يا مقام سازماني داشتند، مي توانست توجيه كننده نوعي رفتارآنان نسبت به آنچه بيشتربوده باشد. اونتيجه گرفت مديران و كاركنان از چهار بعد فرهنگ ملي با هم تفاوت دارند(رابينز،مباني رفتارسازماني 1379،ص9-38). رادريگزمي گويد:
جنبه هاي ارزش فرهنگ سازماني بوسيله فرهنگ ملي وجنبه هاي نمادين آن بوسيله سازمان بعنوان ابزار تطبيق پذيري نسبت به خواسته هاي محيطي براي تغييرتعيين مي شود(رادريگز،1380،ص475). وي با اشاره به فرهنگ هاي متعدد و تفاوت هاي ناشي از مدل هافستد براين باوراست:
فرهنگ سازماني بدليل اين كه متاثر از فرهنگ جامعه خود است باروش معين نمي توان در آن ايجاد تغييرنمود. ضمن اين كه هيچ يك ازسازمان ها داراي يك وضعيت ثابت نيستند، (رادريگز،ص47). شنايدروبارسو در كتاب مديريت در پهنه فرهنگ ها مي گويند: تحقيقات علمي هافستد وجود فرهنگ هاي ملي به موازات حضور فرهنگ هاي قوي سازماني را ثابت مي كند. تحقيقات او نشان دادكه حتي با وجود فرهنگ مشخص سازماني آي.بي.ام.فرهنگ ملي كاركنان اين شركت نقش اساسي در بروز تفاوت درارزش هاي كار ايفا می كند(اشنايدربارسو،1371ص115). آنان مي گويند:
مبدا تحقيقات او نشان داد كه ديدگاه مديراني كه از مليت هاي مختلف هستند و در يك سازمان كار مي كنند نسبت به آن سازمان بسيار با يكديگر تفاوت دارد، درحالي كه ميزان اين تفاوت در مورد مديراني كه از یک مليت اندكه در سازمان هاي مختلف كار مي كنندكمتراست(اشنايدربارسو،ص115). هافستد معتقد است كه اگرچه روش هاي تجاري مورداستفاده شركت ها ممكن است مشابه هم باشند،ارزش هاي ملي حاكم برشركت ها متفاوت ازيكديگراست. تفاوت هاي موجود در فرهنگ هاي ملي بيشترناشي از تفاوت هاي موجود در ارزش ها و باورهاي مقبول آن فرهنگ هاست درحالي كه تفاوت هاي موجود در فرهنگ سازماني بيشتر ناشي از روش ها و وجود تفاوت ها درتجربيات جامعه پذيري است. ارزش ها و فرضيات اساسي درآغاززندگي ودر طول مراحل رشد و از طريق مدارس و آموزشگاه كسب مي شوند در حالي كه فرهنگ هاي سازماني از طريق حضور افراد درمحل كاروپذيرش آن ها توسط اين افراد كسب مي شوند(اشنايدروبارسو،ص116). آنان اضافه مي کنند ، همانگونه كه لورل گفته است ممكن است فرهنگ ملي تغييركند اما سرعت اين تغيير بسياركم است. فرهنگ ملي مثل يك كوه يخي است كه نوك آن ممكن است در اثر حرارت آفتاب ،آب شود امابخش زيرين آن تكان نمي خورد. او مي گويد اگرچه فرهنگ سازماني دربرابر تغييرآسيب پذيراست اما بروز تغييرات درفرهنگ ملي ممكن است چندين نسل طول بكشد(اشنايدروبارسو،ص117). هافستدباقبول وجودتفاوت در ارزش ها بررسي كردكه آيامي توان نظريه هاي امريكايي درخارج نيز بكار گرفت و پيامدها وعواقب وبرد فرهنگي دررابطه باسه مقوله :
انگيزش، رهبري و سازمان را مورد بحث وبررسي قرارداديانه؟ مثلا او مدعي شد سازمان هاي كشورهاي كه فاصله قدرت درآن ها زياداست. معمولا طرح سازماني يا سلسله مراتب بيشتري دارند، تعداد پرسنل سرپرست دراين سازمان ها بيشتر است لذا، حيطه نظارت بيشتروتنگ تراست و شكل تصميم گيري متمركزتراست و دركشورهايي با ميزان ابهام گريزي بالاتر،سازمان ها مقررات رسمي بيشتر دارند و شايستگي فني و تخصصي درانتصاب ها مهم است.دركشورهايي كه روحيه گروه گرايي بالااست تصميم گيري گروهي دراوليت است. دركشورهاي با ميزان مردم سالاري بالا، مديران بيشتر براي انجام وظايف و رسيدن به اهداف تعيين شده، تلاش مي كنند تا تقويت روابط اجتماعي (اشنايدروبارسو،ص4-133).هافستد در جمعبندي كار خود به چهارخوشه فرهنگي (انگلوساكسون،نورديك،لاتين وآسيايي) اشاره كردكه هريك ازطيف فرهنگي خاصی برخوردارند(اشنايدروبارسو،ص134).عليرغم ترديدهایي كه درمورد كار هافستد وجود داشت او با پژوهش هاي بعدي خودنتايج اوليه راموردتاييدقرارداد. هافستداعلام داشت دركشورهايي كه هم فاصله قدرت زياداست و هم ابهام گريزي بالاست سازمان ها مكانيكي ترند(كشورهاي لاتين) ، دركشورهايي كه هم فاصله قدرت كم و هم ابهام گريزي كم است سازمان ها ارگانيكي ترند(انگلوساكسون). در جوامعي كه فاصله قدرت كم است و ابهام گریزي بالاست سازمان ها مشاركتي اند(ژرمن). درجوامعي كه فاصله قدرت بالا اما ابهام گريزي كم است سازمان ها خانوادگي وقبيله اي هستند(آسيا). بعدها تحقيقات استيونس در دانشگاه اينسيد تفاوت هاي فرهنگي ساختارهاي موردنظرها فستدراتاييد نمود. از جمله مطالعات و تحقيقات انجام شده درآسيا نيز شركت هايي را مشخص ساخته اندكه با مدل خانواده يا خانوادگي تناسب دارند، ديوانسالاري ترندولي سميت درآنها كمتر است(به استثناي ژاپن).(اشنايدروبارسو،ص41-134).بررسی سبك وايتينگي (مديريت وايتينگي) توسط يان سلمر(استادمديريت سوئد)و مقايسه باسبك هاي برزيلي و اندونزيايي نشان داد که قدرت و موقعيت احترام به اشخاص يا تجربه از جايگاهي خاص برخوردار است.به عبارت ديگر تاكيد زيادي بر اهميت روابط در هرمورد مشاهده مي شود از جمله خانواده، دوستان ، پرهيز از تعارض ، صبور بودن، تلاش براي جلب رضايت همه و راضي نگه داشتن همه. در هرسه شيوه مديريتي تاكيد چنداني برتشريفات و رسمي بودن مشاهده نمي شود. در مديريت سوئدي اهداف سازماني مبهم و نامشخص هستند.سوئدي ها براي مقابله با مشكل ابهام از روش مورد به مورد ( CASE bY CASE )بهره مي برند در حالي كه اندونزيايي هامي گويند هرچه پيش آيدو برزيلي ها بخاطر احساس عدم امكان كنترل طبيعت حتي براي فرد برنامه نمي ريزند و به حدسيات خود اعتماد دارند(اشنايدروبارسو،ص52-148). رابينز مي گويد: نتيجه تحقيقاتي كه دراين زمينه انجام شده نشان مي دهدكه فرهنگ ملي در مقايسه بافرهنگ سازمانی اثرات بيشتري بركاركنان دارد(رابينز،مباني رفتارسازماني،ص393). خانم زاهدي نيزدركتاب مديريت فرامليتي اظهار مي دارد: تفاوت هاي فرهنگي نه تنها وجوددارندبلكه برمحيط سازمان وراه وروش انجام كارها نيزتاثيرمي گذارند.سازمان هاي امروز با پيچيدگي فرهنگي عجين شده اند.اين پيچيدگي ناشي از تعلقات افرادبه گروه هاي مختلف است. افراد به اعتبارجنس، نژاد ، نقش هاي والدين و همسري، علايق ورزش، تشكل هاي شهري و اجتماعي، دانشگاهي كه ازآن فارغ التحصيل شده اندوغيره با گروه هاي متنوعي احساس هويت مي كنندو همه اين هويت های فرهنگي بالقوه است که بطورهمزمان بربسترفرهنگي يك سازمان اثرمي گذارد(زاهدي،ص122). خانم زاهدي براي نشان دادن اثرپذيري فرهنگ سازماني ازفرهنگ ملي وجايگاه آيندونسبت به هم شكلي ارايه نموده است كه ازسوي ساچمن، الف، ب، طراحي شده است.دراين شكل بستر فرهنگي درتصدي و واحدهاي فرعي بعنوان Subsystem سطح سازماني معرفي شده اند، سطح سازماني فرهنگ نيز خود بعنوان SUBSYSTRM سطوح منطقه اي ، صنعت وسطح ملي شناخته شده است و سطح فرامليتي و جهاني آخرين سطح فرهنگ ديده شده است.

  • منبع: athir.blogfa.com
  • تاریخ: چهارشنبه 10 دی 1393 - 16:03
  • نویسنده:
  • صفحه: BIZKIDS
  • بازدید: 748

ارسال نظر