غالبا از ایرانیان می شنویم که می گویند مثلا فلان ارباب مشاغلی از نوع نانوا و عطار و بقال غالبا از شغل خود راضی اند و تنها هدف شان این است که مثلا نان خوب با کیفیت یا شیر و ماست سالم تحویل مشتریان خود بدهند. در صورتی که در ایران اگر پای صحبت این افراد بنشینید، آرزوی شان این است که به وزارت و وکالت یا به انواع دیگر مقامات سیاسی برسند. چنین وضعی از حیث روانی نه ارثی می تواند باشد و نه ناشی از هوش سرشار ما ایرانیان یا نژادی ناشی از خون آریایی مان. توضیح این مساله روان شناختی ساده است و با طرح آن شاید بتوان کمکی به حل و فصل آن کرد. در آمریکا به چنین مدیریتی، مدیریت طبیعتی یا غریزی می گویند. اما مدیر کیست؟ چگونه می توان به هویت او در جامعه یا در بنگاه های صنعتی و... پی برد؟ در تعریف منطقی مدیر یا رییس کسی است که بهتر از همکاران تحت اداره اش قادر به انجام وظایفی است که برای آن استخدام شده است.
مثلا فلان مدیر قادر است به سرعت تصمیم بگیرد، تصمیمی که عادلانه تر و موثرتر از دیگران است و قادر است کارکنان خود را موثرتر هدایت کند و آن ها را با انگیزه های موثر برانگیزاند و با توجه به تشویق تلاش های شان، موجبات خوشحالی آنان را فراهم آورد و مشکلات انسانی شان را حل و فصل کند و از عهده مصرفی بنگاهش برآید و آبروی کارمندانش را در برابر مشتریان،بانک ها ،دولت و... محفوظ بدارد. مرسوم است، چنین مدیری، خودروی درجه اولی هم در اختیارش خواهد بود و چون معمولا وظایفش را به خوبی انجام می دهد و بنگاه یا کارخانه اش بر اثر مساعی او رونق روزافزونی را نشان خواهد داد، بر نقدینگی او افزوده می شود. اغلب کارمندان یا کارگرانش نیز حق او می دانند که از امتیازاتی نیز برخوردار شود. اکنون برگردیم به ماجرای آن دسته از ارباب مشاغلی که از کار خود با همه اهمیتی که در جامعه برای آن قایلند، ناراضی اند و آرزوی دستیابی به مشاغل درجه اول سیاسی دارند.
در واقع هر کسی می کوشد خودش را ارزیابی کند و از نظر دانش و مهارت و نیز از منظر چگونگی رفتار و روانشناختی سایر ارزش های کلی فردی خود را با دیگران مقایسه کند. با این همه باید اذعان کنیم درکشور ما فلان صاحب کارخانه یا بنگاه عموما پسر یا داماد یا پسردایی یا پسرعمو و به طور خلاصه از افراد خانواده و نزدیکان خود برای تصاحب مشاغل مهم سازمان استفاده می کند و کم تر به هوش و سطح دانش و تحصیلاتشان توجه می کنند. وقتی که چنین شود، مشاغل در انظار مردم جامعه از اهمیت و اعتبار فرو می افتد و هر فردی با هر درجه ای از توانمندی، می پندارد مثلا می تواند مدیر یا رییس بشود؛ زیرا به چشم خود می بیند که پاره ای از مدیران متنفذ، نه چندان باهوشند و نه چندان با سواد و تحصیلکرده و در نتیجه، نه قادر به اخذ تصمیمات مهم هستند و نه می توانند با اعمال سبک مدیریت خود موجبات سعادت افراد تحت اداره خود را مهیا سازند. و این واقعیات از چشم افراد متوقع مقام نیز دور نمی ماند.
برای حل و فصل چنین مشکل مهمی که سخت به وطن ما لطمه می زند بالاخره باید یک روز تصمیم گرفت و به آن تصمیم عمل کرد. باید این واقعیت را در افکار عمومی نهادینه کرد که وظیفه رییس فقط باد به غبغب انداختن و با صدای کلفت یا بم دستور دادن و مرتبا جلسه تشکیل دادن و یا به منشی خود دستور دادن که به مراجعان بگوید: فلانی جلسه دارد و نمی تواند به تلفن جواب بدهد و... نیست.
بلکه مدیر کسی است که باید نوآور باشد و به شکوفایی سازمانش ببیندیشد و به توسعه و پیشرفت آن فکر کند. حالا اندکی به این مساله بیندیشیم که چرا در پاره ای از سازمان های دولتی ما به ویژه مدیران این همه جلسه تشکیل می دهند؟ پاسخ این است که با تشکیل جلسه، مدیر کم اطلاع از غلظت مسوولیت های واقعی خود می کاهد یعنی این که اگر روزی به سبب فلان مشکل حادی که ممکن است هر لحظه برای چنین مدیرانی پیش آید و بازخواستش کنند، که چرا چنین و چنان شده بگوید من تنها مسوول بروز مشکل نیستم بلکه همه هستند تا از بار مجازات احتمالی اش بکاهد. البته این همه، شامل تشکیل جلسات منطقی نیست جلساتی که با هدف برانگیختن احساس مشارکت همه افراد، در سرنوشت سازمان شریک و سهیم تشکیل می شود.
در واقع، نارضایتی ارباب مشاغل در ایران و این که جملگی می خواهند به مشاغل سیاسی مهم دست یابند و حتی فرد نه چندان توانمند هم حاضر نیست به مشاغل معمولی روی آورد که سخت است، تنها با نهادینه کردن کارسپاری به افراد توانمند، علاج می شود. متاسفانه در کشورهای دیگر نیز وضع چندان بهتر از وضع ما نیست مثلا در فرانسه نیز صدها هزار شغل از نوع بنایی، نجاری، آهنگری و از این قبیل خالی است و کسانی که بتوانند با داشتن مهارت داوطلب احراز چنین مشاغلی شوند چندان زیاد نیست... در واقع همگی خواهان مشاغل پشت میزنشینی هستند زیرا به تجربه دریافته اند پشت میزنشینی سهل الوصول تر است. خلاصه آن که رفیق بازی و پارتی بازی، مشکل اساسی جوامع کنونی بشری است.