مهارت مدیریتی به مهارت هایی گفته می شود که به وسیله آن شخص در وجود خود امکان به حرکت در آوردن اجزاء یک مجموعه را برای حرکت متناسب همه اجزاء به سوی اهداف تعیین شده فراهم می آورد.
مهارت های مدیریتی تابع سلیقه ها و یا رفتارهایی که عادات افراد آنها را تعریف نموده نیستند.
مهارت مدیریتی از سرچشمه علم و دانایی نشأت گرفته و همگان به خوبی می دانند که مدیریت یک علم است و این علم از یک منطق و سیستم تبعیت می کند که رفتارهای مدیر تابع آن سیستم است و نه بالعکس.
اعتماد به نفس، احتیاط عقلانی، هدفمند بودن و جسارت تصمیم گیری و تصمیم سازی از جمله مسائلی است که می تواند مهارت های مدیریتی را به بلوغ برساند.
عنصر زمان در مدیریت، عنصری اثر گذار، قابل اعتناء و اساسی است. مقتضیات زمانی مسائلی نیستند که بشود به راحتی آنها را کنار گذاشت. مدیریت، شاه بیت همه موفقیت ها و ترجیع بند بسیاری از شکست هاست.
مدیریت در نظر ما مدیریت استراتژیک است مدیریتی که براساس سیستم تعریف و تنظیم شده است. مدیریت استراتژیک اصطلاحی است که جهت تشریح فرآیند تصمیم گیری مورد استفاده قرار می گیرد.
به این ترتیب، مدیریت استراتژیک عبارت است از جریان تصمیمات و فعالیتهایی که منجر به ایجاد یک یا چند استراتژی مؤثر برای نیل به اهداف شرکت می گردد.
به همین طریق فرآیند مدیریت استراتژیک روشی است که در آن استراتژیست ها به تعیین اهداف و تصمیم گیری استراتژیک می پردازند. شایان ذکر است که تصمیم گیری در بسیاری از واحدهای اقتصادی و اجتماعی در گذشته فاقد چهار چوب و برنامه بلند مدت بوده و اکنون نیز در برخی از مؤسسات، مدیران بیشتر وقتشان صرف کارهای روزمره می شود.
مدیرانی که به تصمیم گیریهای استراتژیک می پردازند به دو روش می توانند وقتشان را آزاد کرده و به برنامه ریزی بلند مدت بپردازند:
۱) تنظیم رویه ها.
برای کارهای تکراری به تنظیم رویه ها بپردازند.
روش و دستورالعملهای مربوطه تعیین و هر جا که لازم باشد خط مشی ها و به عبارتی سیاستها نیز مشخص شوند.
در نتیجه زمان و فرصت لازم برای تفکر در زمینه برنامه ریزی بلند مدت فراهم شود.
۲) بودجه ریزی و کنترل.
با ایجاد سیستم بودجه بندی و کوشش برای پیش بینی فروش و گردش وجوه در آینده، در واقع در مدتی کوتاه برای بلند مدت تصمیم گیری صورت گیرد و مدیر، خود را از تصمیمات موردی رها کند و به امر کنترل و اصلاح بپردازد.
وقتی وقت مدیران با اتخاذ این روشها آزاد شد این سؤال مطرح می شود که باید به چه کاری بپردازند؟
اینجاست که موقعیت آینده مؤسسه مطرح می شود و موضوع برنامه ریزی بلند مدت مورد توجه قرار می گیرد.
برنامه ریزی بلند مدت در طول زمان به دو مفهوم به کار رفته است.
مفهوم اولیه برنامه ریزی (طرح ریزی) بلند مدت عبارت است از پیش بینی بازار و ارزیابی فرصتها و تهدیدات محیطی آینده و تواناییهای مؤسسه از یک طرف و تعیین محتمل ترین حالت برای آینده (تورم، رکود و غیره) از سوی دیگر.
پس از آن با توجه به اهداف مؤسسه و تواناییهای آن، بهترین و مناسبترین راهکار انتخاب می شود و از امکانات و منابع موجود سازمان در جهت پیاده کردن استراتژی انتخاب شده استفاده می شود.
لیکن چنانچه حالت پیش بینی شده رخ ندهد همه برنامه های مؤسسه به هم ریخته و تمامی برنامه ها تحت تأثیر قرار می گیرد.
مثلاً در صورتی که محتمل ترین حالت برای آینده، وضعیت رکود باشد، برای مواجهه با آن راهکارهای مناسبی انتخاب می شود، اما در صورتی که در آینده رونق به وجود آید هیچ برنامه ای برای آن وجود نخواهد داشت.
مفهوم ثانویه برنامه ریزی بلند مدت، به معنای تدوین برنامه بر مبنای مقتضیات و موقعیتهای متفاوت است.
به این صورت که ابتدا همه حالتهای ممکن مانند تورم، رکود و ... برای آینده پیش بینی می شود و سپس با توجه به امکانات شرکت، راه حلهای گوناگونی- برای هر موقعیت یک راه حل- در نظر گرفته می شود تا در صورت وقوع هر کدام از حالتها از برنامه های تهیه شده مناسبترین آنها انتخاب شود.
با توجه به مفهوم ثانویه برنامه ریزی بلند مدت وضعیتی به دست می آید که به آن برنامه ریزی استراتژیک گفته می شود.
در برنامه ریزی استراتژیک تصمیمات مهم و سرنوشت ساز مطرح می شود. این تصمیمات، معمولاً برای مؤسسه تعهدات سنگین ایجاد می کند.
در نتیجه سیستم تصمیم گیری و ایجاد نظام برنامه ریزی مطرح می شود (آیا مدیران مؤسسه به طور انفرادی تصمیم می گیرند یا به طور تشکیلاتی و نظام یافته؟) و به دنبال آن تغییر ساختار مؤسسه مطرح می گردد، به نحوی که مؤسسه بتواند با توجه به شرایط متحول، حرکت کند.
به عنوان مثال، مجموعه بانکی کشور با تغییر شرایط محیطی (قانون و مقررات و اوضاع اجتماعی) بهره و ربا را از سیستم بانکی حذف کرد.
با حذف ربا و بهره، بانکها می بایست حرکتهای خود را تغییر دهند و یک استراتژی جدید را طراحی کنند (ایجاد سیستم مزارعه و مضاربه و ...).
اگر این استراتژی جدید با ساختار بانک مطابقت نداشته باشد در حرکت جدید موفق نیست و ممکن است به صورت ظاهر استراتژی جدید را بپذیرد ولی محتوای قبلی همچنان پا برجا باشد.
لذا باید ساختار مجموعه بانکی به نحوی تغییر یابد که با اهداف جدید منطبق شود.
با توجه به این دیدگاه جامع و توجه به محیط و شرایط بوده که گفته شده است: مبنای مدیریت استراتژیک، دیدگاه سیستمی و ابزار آن تفکر اقتضایی است.
● مدیریت استراتژیک
با توجه به آنچه گفته شد امروزه مفهوم مدیریت استراتژیک در واقع نتیجه ترکیب نظریات دو مفهوم جداگانه، موازی و مشابه است.
یکی از نظریات مربوط به رشته سیاست بازرگانی است که در مراکز علمی و دانشگاهی مطرح و ارائه شده و دیگری مفهوم برنامه ریزی بلند مدت (مفهوم ثانویه) است که هر دوی این جریانات فکری به نوبه خود از اصول و مباحث دیگری حاصل شده اند.
مفاهیم مذکور نقش خود را در کمک به مدیریت رده بالا و مدیریت بخشها و مراکز انتفاعی به طور مؤثر ایفا نموده اند.
مدیریت استراتژیک جریانی است که به وسیله آن مدیریت رده بالای مؤسسه، عملکرد و جهت گیری بلند مدت سازمان را تعیین می کند. این فرآیند از طریق تدوین صحیح استراتژی، اجرای متناسب و ارزیابی مستمر استراتژی تحقق می پذیرد.
بنابراین، مدیریت استراتژیک را می توان مجموعه ای از اقدامات دانست که از طریق آنها مدیریت عالی سازمان باید وظایف زیر را به انجام برساند:
۱) تجزیه و تحلیل فرصتها و تهدیدها یا موانعی که در محیط خارجی وجود دارد؛
۲) تجزیه و تحلیل نقاط قوت و ضعف سازمان در محیط داخلی؛
۳) استقرار رسالت سازمان و ایجاد اهداف آن؛
۴) تدوین استراتژیهایی که با نقاط قوت و ضعف و نیز فرصتها و تهدیدهای محیطی منطبق باشد؛
۵) اجرای استراتژیها؛
۶) ارزیابی و کنترل استراتژیک به منظور اطمینان از کسب اهداف سازمان.
بدین ترتیب، مدیران استراتژیک نقاط قوت و ضعف شرکت را از لحاظ امکان بهره برداری از فرصتها و یا مقابله با تهدیدهای خارجی مورد ارزیابی قرار می دهند.
حفظ تناسب بین کسب و کار و محیط برای بقا، در رقابت لازم است. از آنجا که محیط و سازمان با گذشت زمان تغییر می کنند؛ این فرآیند، دغدغه مداوم مدیریت است.
البته بین استراتژیست بودن و اعمال مدیریت استراتژیک تفاوت وجود دارد. مدیریت استراتژیک توجه اساسی به محیط و دگرگونی محیطی دارد تا در آن تصمیم مناسب گرفته شود.
در حالی که یک استراتژیست با وجود داشتن استراتژی، ممکن است به تحول و تنوع محیطهای مختلف توجه نکند.
به عنوان مثال، ناپلئون بنا پارت فرانسوی یک استراتژیست موفق بود. اما، در روسیه و اسپانیا وضعیت متفاوتی وجود داشت.
ناپلئون در این دو مبارزه، قادر به تصمیم گیری سریع و قطعی نبود و مبارزه طولانی او منجر به شکست نهایی شد.
ناپلئون یک استراتژیست بزرگ بود ولی از مدیریت استراتژیک برخوردار نبود. او در ارزیابی و انطباق بین استراتژی و محیط متغیر ناتوان بود. تفاوت بین داشتن استراتژی و اعمال مدیریت استراتژیک را می توان تفاوت بین شکست و موفقیت دانست.
از طرف دیگر، بین مدیریت استراتژیک و برنامه ریزی استراتژیک نیز باید تفاوت قائل بود. مدیریت استراتژیک مفهومی وسیعتر از برنامه ریزی استراتژیک دارد. از یک دیدگاه، برنامه ریزی استراتژیک و هدف گذاری تنها بخشی از مدل اهداف عقلایی است که آن نیز خود یکی از چهار مدل چهار چوب ارزشهای رقابتی مدیریت استراتژیک، در ردیف مدلهای روابط انسانی، سیستمهای باز و فرآیند داخلی محسوب می شود.
● دلایل اهمیت آگاهی از مدیریت استراتژیک
مدیران با کاری مهمتر از مدیریت استراتژیک مواجه نیستند. درک جهان تجارت و کسب و کار مستلزم آشنایی با فرآیند مدیریت استراتژیک است. با شدت گرفتن رقابت داخلی و خارجی و نیز در دورانی که نفوذ دولتها بر عملیات بازرگانی گسترش می یابد، درک مدیریت استراتژیک ضروری تر به نظر می رسد. کارمندان، سرپرستان، و مدیران میانی باید با مدیریت استراتژیک آشنا باشند؛ آشنایی با استراتژی سازمان به آنها کمک می کند تا ارتباط وظایف شغلی خود را با اهداف سازمان نزدیکتر کنند.
در نتیجه عملکرد شغلی و نیز فرصت ارتقاء شغلی را افزایش دهند و اثر بخشی سازمان را بهبود بخشند.
امروزه مدیریت استراتژیک کاربرد وسیعی در مؤسسات مختلف انتفاعی و غیرانتفاعی یافته است؛ اما تکیه مباحث بر روی شرکتها و مؤسسات بازرگانی انتفاعی است.
دلایل متعددی نیز برای آشنایی و آگاهی مدیران اجرایی و محققان با مدیریت استراتژیک وجود دارد که بعضی از آن دلایل را می توان به شرح زیر بیان نمود:
۱) اگر مدیریت استراتژیک به صورت سیستماتیک انجام شود باعث می شود که سازمان در مقابل تغییرات محیط غافلگیر نشود؛
۲) مدیریت استراتژیک با تعیین اهداف بلند مدت جهت حرکت سازمان برای رسیدن به آن اهداف، به زیر مجموعه آن سازمان، انگیزش، حرکت و هماهنگی می دهد؛
۳) تجربه نشان داده است که مدیریت استراتژیک در سازمانها، باعث موفقیت بیشتر و رضایت کارمندان بوده است؛
۴) مدیریت استراتژیک، تصمیم گیری در مؤسسه را سیستماتیک می کند و این امر به علت ارتقای آگاهی مدیران صورت می پذیرد؛
۵) مدیریت استراتژیک به هماهنگی، ارتباطات بهتر و تخصیص مطلوب منابع در سازمان کمک می کند.
در بحث اهمیت مدیریت استراتژیک می توان چنین استدلال کرد که مدیر اجرایی ایده آل، یک مدیر دوراندیش، عضو و مربی گروه، دارای دید جهانی و دارای استعداد بهره گیری از تفاوتها خواهد بود.
● مشاغل مربوط:
▪ مدیر تدارکات و پشتیبانی
▪ مدیر هتل
▪ مدیر اطلاع رسانی سازمان
▪ مدیر شبکه های اینترنتی
▪ مدیر خبرگزاری
▪ مدیر واحدهای مختلف وزارتخانه ها
▪ مدیر بانک ها و موسسات اعتباری
▪ مدیر بازرگانی
▪ مدیر عامل شرکت
▪ مدیر نظارت بر واحدهای اقامتی و پذیرایی
▪ مدیر اداره روابط عمومی
▪ مدیر اداره تبلیغات
▪ مدیر تور
▪ مدیر آموزشگاه آزاد
▪ مدیر دانشگاه غیرانتفاعی
▪ مدیر مدرسه
▪ مدیر مسئول مطبوعات
▪ مدیر انتشارات
▪ مدیر چاپخانه
▪ مدیر اداره تحقیقات
▪ مدیر فروشگاه
▪ مدیر حسابداری
▪ مدیر برنامه ریزی
● مهارت ها:
مهارت مدیریتی با مهارت های مشاوره ای و تولیدی نزدیک است و کمترین اشتراک را با مهارت های اداری، تعمیر و نگهداری و دستی دارد.