فلسفه تيلوريسم يا مکتب کلاسيک سازمان و مديريت بر پايه نگرشى تکبعدى به انسان بهعنوان موجودى اقتصادى استوار است. |
تئورىهاى مکتب مکانيکى تيلور که مبتنى بر تجارب کمى و محدود در فعاليتهاى توليدى و بازرگانى بود، انگيزهٔ انسان به حرکت و فعاليت را صرفاً در امور مادى و اقتصادى جستجو مىکرد. |
مکتب تليوريسم انسان را بهعنوان يکى از عناصر مادى و فيزيکى سازمان مىپنداشت و براى بهحرکت درآوردن کارکنان يک سازمان انگيزهها و عوامل مادى محيط کار (از قبيل مساعد نمودن شرايط فيزيکى محيط کار، مدت زمان کار و...) را ملحوظ نظر و مطالعه قرار مىداد. سازمان از ديدگاه مکتب تيلور يک سيستم بسته و بىارتباط با محيط پيرامون تلقى مىشد. مکتب تيلور بر پايه چهار اصل استوار بود: |
۱. کشف روش علمى براى هر جزء از کار. |
۲. بهرهگيرى از روش علمى براى استخدام. |
۳. کنترل و نظارت و سيستم تشويق و تنبيه. |
۴. همکارى و تقسيم کار. |
تيلورسيم و پيروان آن معتقد بودند که کارآئى و راندمان کارکنان يک سازمان را مىتوان و بايد براساس روشهاى کمى و در چارچوب يک سرى استانداردهائى که از طريق تجربه و کارسنجى بهدست آمده است سنجش ارزيابى نمود. |
امروزه مکتب مديريت علمي، با توجه به نگرشها و ديدگاههاى مکانيکى آن (انسان را صرفاً عنصر و موجودى مادى و اقتصادى پنداشتن) و بىتوجهى به انگيزههاى معنوى کارکنان سازمان و عدم توجه به جميع عوامل مؤثر در رفتار افراد در سازمانها (که کلاً و تماماً توسط علوم مکشوف و براساس ويژگىهاى عمده اقتصادي، اجتماعي، سياسى و فرهنگى جوامع در مراحل مختلف رشد و تکامل، شکل گرفتهاند) از اعتبار چندانى برخوردار نيست و بر خلاف نام آن مکتبى غيرعلمى تلقى مىگردد. |
در دهههاى اول قرن بيستم ميلادي، مديريت علمى تيلور شهرت جهانى پيدا کرد، در شوروى سابق تحت عنوان استخانفيسم (ليکن با روشى خشنتر) در مؤسسات توليدى رواج يافت. |
ليکن منصفانه بايد قضاوت کرد که دستاوردهاى تيلوريسم در عرصه تجربه علمى و چگونگى افزايش بهرهورى و کارآئى سازمان (حتى با نگرش سطحى و مکانيکي)، توجه به بهرهگيرى از روشهاى کمى در اقتصاد مهندسي، کار و زمانسنجي، تقسم کار و کوشش در تهيه استانداردهاى شغلى در سازمانهاى بزرگ اقتصادي-توليدي، مجموعاً به سير تکاملى تئورىهاى سازمان و مديريت کمک نموده است. |