سه عامل عمده كه در هر نوع فعالیت اقتصادی دخالت دارند، عبارتند از:
۱ - برنامهریزی
۲ - مدیریت جامع از نظر كیفی
۳ - ارزیابی و پاداش در ارتباط با عملكرد
پیوستگی و وابستگی این سه عامل متاثر از هدف اصلی آنها به شرح ذیل میباشد:
۱ - در برنامهریزی، هدف عبارت است از حضور سازمان در محلی مشخص در آینده و روش هدایت منابع در كوتاه مدت.
۲ - در مدیریت جامع كیفی، هدف عبارت است از تاسیس و تاكید بر فرهنگی كه پیوسته از تولید محصول مرغوبی كه دربرگیرنده نیاز مصرفكننده است، حمایت نماید.
۳ - در ارزیابی و پاداش عملكرد، هدف عبارت است از شناخت نكات اصلی كه هر فرد میتواند با برنامه فعالیتهای شركت و استاندارد موردنیاز، همراه با ترغیب و تشویق، به اجرا درآورد.
متاسفانه در اكثر موارد این سه عامل به صورت مجزا از هم انجام پذیرفته و اغلب هم نتایج نامطلوبی را به دنبال داشته است.
●برنامهریزی
برنامهریزی سازمان، در حقیقت عملی است كه شامل دو قسمت میشود:
۱ - برنامه استراتژیك (اغلب دربرگیرنده یك برنامه سه تا پنجساله است) كه دید عمومی شركت را با توجه به یك سری اهداف موثر در فرهنگ عمومی و ارزشها، تعیین میكند.
۲ - برنامه عملیاتی (دربرگیرنده یك سال یا حداكثر ۱۸ ماه میباشد) كه در آن جزئیات دستیابی به اهداف كوتاه مدت و تخصیص منابع به همین منظور پیشبینی شده است.
ترسیم تصویری واضح از اهداف نهایی شركت و فرمولبندی آنها از جمله وظایف هیات مدیره است.
در حالی كه برنامه استراتژیك، مانند تصویری تمام قد در آینده دور دست است. برنامه اجرایی به سهم خود، دربرگیرنده نكات دقیق و ضروری است. این برنامه با مروری بر موقعیتی كه سازمان در حال حاضر داراست آغاز میشود وبا شناسایی و تعیین آنچه كه باید انجام شود، درحقیقت با ارزیابی موقعیت فعلی شركت با توجه به محیط اطراف و همچنین وضع اجرا، تكمیل میشود (مدیران این بررسی را از طریق سنجش قدرت، ضعف، موقعیتها و خطرات به عمل میآورند)
كلیه مسایل اعم از داخلی و خارجی كه به نحوی در آینده شركت، دخالت دارند در قالب خطرات و موقعیتها و همچنین قدرت و ضعف تفسیر میشوند. ابتكارهای استراتژیك نیز به سهم خود، نمایانگر استراتژی اصلی (خطوط انتخابی) بوده كه مراحل دستیابی به هدف را مشخص میكند.
موارد ذیل میتوانند دربرگیرنده ابتكارهای استراتژیك باشند:
۱ - افزایش بودجه تحقیق
۲ - تاسیس مركز تحقیق مشترك
۳ - تداوم تحقیقات بازار
مرحله نهایی برنامهریزی عملیاتی عبارت است از طرح تاكتیكهایی برای آینده و منابع واقعی، در قالب نیروی انسانی، پول، مواد و زمان لازم برای به اجرا درآوردن برنامه.
برای موفقیت كلی استراتژی برنامه و انجام آن باید ارتباط موثر بین كلیه دستاندركاران در جهت تحقق اهداف كلی وجود داشته باشد. علاوه بر این، روشهای موثر در كنترل مدیریت و اصلاحات باید اجرا و زمینه پیشرفت در جهت دستیابی به اهداف استراتژیك مهیا شود.
●مدیریت جامع كیفی
اگر اهداف استراتژیك و عالی به خوبی به اجرا درآیند، سازمان از رقبایش متمایز میگردد. از عبارت فوق چنین استنباط میشود كه كیفیت، امری مركب و اساسی در استراتژی برنامه شركت است و ایجاد مدیریت جامع كیفی از امور الزامی در دستیابی به این اهداف است. مطمئنا موفقترین شركتها، آنهایی هستند كه كیفیت برآوردن نیاز مشتری را از مهمترین فعالیتها میدانند. بنابراین تعریف كیفیت عبارت است از سازگاری محصول یا خدمات با نیاز مصرفكننده به نحوی مطلوب.
كیفیت، از نیازها و انتظارات مصرفكنندگان سرچشمه گرفته است. پس اولین قدم برای تعیین آن، شناخت این نیازها است. دومین قدم كوشش مداوم در جهت بهبود كیفی محصول و یا خدمات میباشد به طوری كه نیاز و انتظار مصرفكنندگان را برآورده سازد. سومین آنها عبارت است از تولید مداوم فرآوردهای كه بی عیب و نقص باشد. كیفیت خوب به خودی خود، تقاضا و فروش را بالا برده و موجب حصول سود میشود.
اصول پایهای مدیریت كیفی عبارتند از:
- حضور مدیریت (از بالاترین سطوح تا پایینترین آنها)
- اهداف و سیاستهای موثر شركت
- برنامهریزی عملیاتی موثر در جهت به ثمر رسیدن اهداف سازمان
- برنامه بهبود كیفی
- همكاری كاركنان (در تمام سطوح)
- شناسایی، ارزیابی و برآورد هزینههای مربوط به ضعف مدیریت در كنترل كیفیت.
مدیریت كیفی توجه مدیران و كارمندان را در تمام سطوح به سه عامل حیاتی برای پیشرفت جلب میكند.
- رضایت مشتری
- انجام صحیح كار
- تداوم بهبود در كار و یا محصول
این موارد، مستلزم تجزیه و تحلیل انتقاداتی است كه بر سیاستها، هدفها، برنامهها، منبع و روشهای مدیریت حاكم است. موفقترین شركتها، آنهایی خواهند بود كه توان تطابق با مدیریت جدید، اندیشهها، روشها و ساختار سازمانی را دارند.
مدیریت جامع كیفی یك تكنیك نیست بلكه فرهنگ سازمانی است. فرهنگ مدیریت كیفی، سازمان را به سوی كاهش و رفع اتلاف وقت كارمندان، پیمانكاران و عرضهكنندگان خدمات یا كالا، هدایت میكند واین نه تنها در مرحله اولیه كار بلكه شامل تمام كارمندان در تمام سطوح میشود و این عملیات در مركزی به نام مركز رفع مشكلات سازمان متمركز و اجرا میشود.
مدیریت موثر در صرفهجویی زمان، به معنای افزایش سوددهی است. در یك روز مدیریت، سه عامل اساسی كه زمان را به خود اختصاص میدهند وجود دارند.
۱ - برنامهریزی: یك عمل اجرایی، كه مستلزم شناسایی و ارتباط با هدف است و همچنین در اختیار گرفتن تخصیص منابع و هدایت و اصلاح آن به طرف اجرای موفقیتآمیز به عبارتی مدیر برنامهریزی كرده و آن را با همكاری دیگران اجرا میكند.
۲ - كنترل: این عمل نیز مانند عمل برنامهریزی، اجرایی است. اما یك مدیر كارآمد آن را از فاصله دور انجام میدهد. كنترلهایی كه باید جهت نیل به مقصود به عمل آید، در برنامهریزی گنجانده شده است.
هرگاه در مواردی، كنترل در برنامه در نظر گرفته نشده باشد، مدیر مجبور است شخصا به طور مداوم، هم بر روی انسانها و هم وقایع كنترل داشته باشد و این استفاده نادرست از وقت است.
۳ - ایمنی (چارهاندیشی برای وقایع غیرمترقبه): این عمل در حقیقت انعكاس مجموعه عملكرد مدیریت در ارتباط با ایجاد رضایت و حفظ تعادل است. غیرقابل انعطاف بودن منابع در نتیجه ضعف برنامهریزی و ارتباطات و نهایتا عملكرد نامطلوب است و بیشترین وقت مدیران را برای خنثی كردن این عوامل نامطلوب و غیرمولد كه به طور مداوم تكرار میشود، به خود اختصاص میدهد. به گفته این دسته از مدیران كه با این مساله دست به گریبانند: هیچگاه یك فرصت مناسب برای حل مسایل به طور صحیح وجود ندارد و مانند این است كه با یك انگشت بخواهیم جلوی ریزش یك سد را بگیریم.
خطر وحشتناكی كه سازمانها با آن مواجه هستند، آن است كه این دسته از مدیران اغلب اوقات مورد حمایت قرار میگیرند زیرا آنها در مواجهه با حوادث غیرمترقبه، خوب و بااستعداد عمل كرده و در كوتاه مدت نتایج قابل لمس و مطلوبی را نشان میدهند.
●نیروی انسانی، مهمترین منبع
تنها نیروی انسانی است كه در فعالیتهای اقتصادی ارزش افزوده پدید میآورد. اگر قرار باشد كه شركتها به اهداف عالی خود دست یابند، اشخاص از بالاترین تا پایینترین سطح كاری باید در مورد مدیریت كیفی احساس مسئولیت كرده و در تصمیمگیری مشاركت داشته باشند.
وظیفه اصلی مدیران و مسئولان باید شامل موارد زیر باشد:
- تغییر عادات و اعتقادات كهنه كه اجرای كار را مشكل میسازد به ابداعات و انتظارات قابل قبول.
- به اجرا گذاشتن سیاستها و روشهایی كه كلیه دستاندركاران را تغذیه فكری و تشویق میكند.
●ارزیابی و پاداش در ارتباط با عملكرد
تشویق و ترغیب، ممكن است به دلایل متفاوتی صورت گیرد، اما مهمترین آنان این است كه هدف كلی سازمان از طریق نیروی انسانی مناسب به اجرا درآید. مهمترین طرحهای تشویق و ترغیب، آنهایی هستند كه مخصوصا نیازهای سازمان را در نظر گرفته باشند و مطابق با برنامه استراتژیك و اجرای دربرگیرنده بالاترین تا پایینترین درجات باشند. این عمل مستلزم سنجش صحیح و نگرش نقادانه بر فرهنگ سازمان است. این نگرش باید توام با شناخت و همیاری افراد برای بهبود وضع شركت باشد.
اعمال موثر در مورد تشویق عبارتند از:
- تهیه مكانیسم كنترل مدیریت كه جایگاه افراد را در سازمان مشخص میكند.
- ایجاد ارتباط دو طرفه بین مدیران و كاركنان با نگرش به برنامه كلی شركت.
- در اختیار قرار دادن ابزار تشویق افراد به مدیران، شناختن آنها و نیز تشویق مدیران به مشاركت فعال بین آنها و كاركنان تحت امرشان.
- تهیه منابعی برای اجرای پاداش.
برنامه اجرایی (و همچنین برنامه استراتژیك) جوهری است پویا و به دنبال خود برنامه اجرایی فردی را نیز پویا میكند، زیرا مشتمل است بر:
- جزئیات كاری كه باید در سال آتی انجام شود.
- كارهایی كه مشتركا باید با توافق مدیر و كاركنان انجام شود.
- استاندارد اجرایی كار توافق شده كه ابتكارهای فردی را نیز در نظر دارد.
- شناسایی خطراتی كه فراراه اجرای موفقیتآمیز طرح اجرای فردی وجود دارد.
مزایای سیستم مدیریت تلفیقی جامع
ادامه حیات یك برنامهریزی بدون درگیری با رقیب، سخنی در حد یك شعار است. یك برنامه منسجم میتواند و بایدهم دوام بیاورد، زیرا اهرم موفقیت شركت است. البته به شرطی دوام میآورد كه عناصر اصلی آن به خوبی به هم پیوسته باشد.
برای دستیابی به این خواسته سه عامل زیر باید در نظر گرفته شوند:
۱) نیاز به ارتباط موثر
اهداف استراتژیك و عملی باید در كلیه سطوح سازمان توجیه شده باشد؛ به همین ترتیب اطلاعات ارزشمند هم جهت نیل به موفقیت باید راه خود را بدون در نظر گرفتن اینكه از كجا شروع شده است به هیات مدیره بگشاید.
۲) نیاز به همكاری موثر
اغلب بخشهای سازمان در مورد موضوعی با هم تضاد پیدا میكنند برای مثال، هدف بخش فروش، بالا بردن سطح فروش است در حالی كه هدف بخش مالی محدود كردن مخارج است. این تضادها باید با در نظر گرفتن برنامه جامع شركت به نحوی مسالمتآمیز حل شوند.
۳) نیاز به كنترل موثر
بسیاری از مدیران، از تفویض اختیار و مسئولیت با این دید كه كنترل آنها را بر وقایع كم میكند واهمه دارند در حالی كه حقیقت این است كه مدیریت سطح بالا با اعمال سیاستهای مناسب عمومی و روش اجرایی و علاوه بر آن با طرح تشویق و ترغیب قادر به كنترل مشترك افراد خود است.
برنامه مدیریت تلفیقی جامع محاسنی دارد كه عبارتند از:
- اهداف سازمان در كلیه سطوح مطرح شده و كاركنان در نیل به اهداف، دخالت موثر دارند.
- موجب گسترش این نگرش عمومی میشود كه تنها كاركنان با كیفیت بالا میتوانند خدمات ارائه نمایند.
- برای مدیران در كلیه سطوح، ابزاری را فراهم میآورد تا انگیزه كار را در افراد افزایش دهند.
- در كلیه سطوح سازمان، تیمهای كاری موثر به وجود میآید.
- افزایش حقوق از طریق بالا رفتن كارایی صورت میگیرد نه از طریق كاغذبازی كه در آن تعداد معدودی از كاركنان سازمان دخالت داده میشوند.