یکی از این مسافران غریب «چارلز جیمز ویلس» است. دکتر جیمز چندین کتاب درباره ایران و فرهنگ مشرقزمین نوشته است. جیمز انگلیسی در زمان ناصرالدینشاه سفری به ایران میکند و سفرنامهای درباره اوضاع اجتماعی و اقتصادی ایران تهیه میکند که در لندن منتشر میشود. اما این کتاب بعدها توسط «مسیو کرستوسف» ترجمه میگردد. ناصرالدین شاه به «سید عبدالله انوار» دستور ترجمه این کتاب را از زبان روسی به فارسی میدهد و سید عبدالله نیز به دستور ناصرالدین شاه این کتاب را ترجمه میکند.
جیمز ویلس فرهنگ ایرانی را از ابعاد مختلفی روایت کرده است. از پوشش و تغذیه و تدارکات عروسی و مشاغل ایرانیان گرفته تا احوال مسیحیان و درویشان و تعزیهخوانان و پادشاهان ایران، اما آنچه در پرداخت فرهنگ اقتصادی ایرانیان از نگاه او اهمیت مییابد رفتار ایرانیان در بازار و البته احتمالا بازار تهران است. در بازار تهران به ویژگیهاي رفتاری فراوانی اشاره میکند. اینکه اصلا بازار ایرانی را با بازارهاي اروپایی آن زمان مشابه نميبیند و با آن توقعات و انتظارات به سراغ بازار ایران نميرود. تفاوتی در بازارهاي ایران با اروپا میبیند که از الگوهای معماریاش گرفته تا دستهبندی صنوف و نحوه چیدمان و تزیین کالاهایش برای او یکسره عجیب و بدیع است، اما برای جیمز ویلس مثل بسیاری از سیاحان و مسافران فرنگی دیگر، این «چانهزنی» است که برجسته میشود. او در آنچه به عنوان فرهنگ اقتصادی مردم در بازار میبیند بیشتر از هرچیزی به «چانهزنی» ایرانیان در خرید و فروش اشاره میکند.
«شخص مشتری در وقت خرید یک مرتبه اجناس مطلوب خود را نميتواند بخرد؛ یعنی ابتدا باید نزد هر یک از دکانهاي آنجا رفته و از قیمت آن جنس و اسباب بهخوبی مستحضر و مطلع شود و بهقدری که ممکن شود باید در کم و زیاد قیمت گفتوگو نماید.»
اما مساله این است که این چانه زنی که سیاحان زیادی در بازارهاي ایران - و بهویژه بازار تهران آنهم در زمان ناصرالدین شاه- دیدهاند به چه چیزی بر میگردد؟، ویژگی رفتاری که شاید تا به امروز هم کاملا از فرهنگ اقتصادی خرید و فروش ایرانیان حذف نشده است و بسیاری از ایرانیان با قومیتها و زبانهاي مختلف هنوز فکر میکنند اگر چانهای برای تخفیف قیمت خریدشان نزنند، کلاه سرشان رفته است یا بیعرضهاند.
به تعیین قیمت کالاها در بازار و نظارت بر آن در عهد ناصری تسعیر گفته میشد. این اصطلاح ریشه در کتابهاي فقهی و مباحثی به نام متاجر داشت و به دلیل نزدیکی روحانیون و سنتیهاي مذهبی در بازار ایران بخش زیادی از فرهنگها و گزارههاي تجاری که در کتابهاي فقهی آمده بود (هم ممنوعیتها و محرمات و هم تجویزات و مباحات) در بازار ایران به خوبی مشاهده میشد که بحث تعیین قیمت و نظارت بر معیارهاي کالا و اجناس در بازار هم از این گفتمان فقهی بیتاثیر نبوده است.
اما آنطور که ویلیم فلور نیز در کتاب تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار اشاره میکند: «قیمت ثابتی که برای همه یکسان باشد، در بازار ایران وجود ندارد و قیمتها بنا به برآوردی که فروشنده از ثروت مشتری میکند، بالا و پایین میرود.»
برای تعیین قیمت واحد بر کالاها در بازار ایران در عهد ناصری سازمان اصناف وجود داشت، اما به دلیل ضعف سیاسی و عملکردی این صنف و فشار سرمایهگذاران پیشین در آن صنف و نفوذ مقامات حکومتی، قیمت کالاها انسجام و تعرفه خاصی نداشت و هرچند محتسب یا داروغه در دورههايي مسوول نظارت بر قیمتگذاریها در بازار بودند و بعضی اصناف مثل خباز و قصاب نیز تا حدی توانسته بودند بر قیمت فرآوردههاي خود نظارت کنند، اما نظارت اين اصناف و مقامات، سازمان یافته و تشکلیافته نبود و گاه خود ناظران شریک قافله میشدند و به بهانه مالیات، تهدید به جریمه میکردند و به رشوهگیری و اخاذی از کسبه میپرداختند و به آن بیثباتی و بالا پایین شدنهاي قیمت اجناس در بازار دامن میزدند.
بنابراین به نظر میرسد که این چانهزنیهاي مردم در بازار که سیاحی مثل چارلز جیمز ویلس به آن اشاره میکند به این سیاستگذاریهاي بدون ضمانت اجرا درباره تعیین قیمت کالاها توسط حاکمیت مرتبط میشده است. عدم آگاهی از قیمت واقعی و تعرفهای قیمتها از یک سو موجب بیاعتمادی خریداران به فروشندگان گردیده و از سوی دیگر زمینه سوءاستفاده فروشندگان از مشتریان را فراهم میکرده است و شاید آن چانهزنیها از دل این بی اعتمادیها و سوءاستفادهها بیرون میآمده است