آغاز قصه
قصه ها روايت کننده زندگي ما هستند؛با همه فرازونشيب ها،تلخي ها وشيريني هايش.
قصه ها به ما از ديروز مي گويند وامروز ما را به فردا پيوند مي زنند تا همه بدانيم که قصه زندگي ،مسير پيوسته اي از گذشته هاي دور تا آينده اي است که هنوز نيامده،واين مسير طولاني نسل هاي ديروز را به امروز ونسل هاي امروز را به فردا وصل مي کند.
اگر قصه ها نبودند گذشته مان را گم ميکرديم،با همه تجربه هايي که در آن بود؛و اگر قصه ها نبودند بچه هاي ما از شنيدن و به خاطر سپردن تجربه هاي ارزنده ما وگذشتگان ما محروم مي شدند.
بدون شک بخش عمده اي از تاريخ زندگي ما،با همه فرازونشيب هاي پند آموزش از زبان مادراني نقل شده وسينه به سينه به ما رسيده است که کودکان خويش را با آغوشي گرم وقصه هايي شيرين ،به فرداهايي روشن نويد داده اند.
متأسفانه اين روزها خانواده ها اين نقش را به بازي ها در فضاي مجازي رايانه ويا تماشاي تلويزيون سپرده اند ولي هيچ يک از اين وسايل نمي توتنند ارتباطي احساسي وعاطفي با کودک برقرار کنند ونمي توانند جاي گرماي آغوش والدين ،پدر بزرگ ها ومادر بزرگ ها را بگيرند.
از سويي سنت قصه گويي پون بر اساس روايت شفاهي وسينه به سينه نقل مي شود هرگز از ياد بچه ها نمي روند واين نوع ارتباط حتي از خود قصه هم مهم تر وتأثير گذارتر است. زبان قصه هم چنين يکي از بهترين وجذاب ترين شيوه هاي آموزش مفاهيم ديني به کودکان است؛زيرا کودکان شيفته شنيدن قصه وخواندن آن هستند وبزرگسالان نيز به حکايت وروايت علاقه دارند.انتخاب روش روايي در قرآن بر اساس همين ويژگي ذاتي بشر مي باشد.
تاريخچه قصه گويي
قصه گويي را کهن ترين وجديد ترين هنر خوانده اند،اگر چه اهداف وشرايط آن از قرني به قرني واز فرهنگي به فرهنگ ديگر تغيير ميکند. اولين سند مکتوب که از قصه گويي درميان قدما خبر ميدهد،پا پيروس مصري است که لين سال هاي 1200-1300 قبل از ميلاد ثبت شده است .قصه گويي،روشي براي آموزش ارزش هاي اخلاقي و اجتماعي در نظر گرفته شده است وافلاطون وارسطو بر اين جنبه قصه گويي تاکيد دارند .
در ايران گوسا ن ها (راويان افسانه ها در دوران با ستا ن )را مي توان اولين کساني دانست که به صورت حرفه اي براي ديگران قصه تعريف مي کردند. مادران ومادر بزرگ ها قصه گوهاي ديگري بودند که شب هاي سرد زمستان وبعد از ظهرهاي گرم تابستان را لذت بخش مي ساختند.
لورنس پل الول ساتن –استاد زبان وادبيات فارسي در بريتانيا –در زمان حضورش در تهران با دايه وپرستار يکي از خانواده هاي تهراني به نام مشهدي (مشدي)گلين خانم آشنا مي شود که پيرزني سالخورده وبي سواد بوده است .مشدي حدود 110قصه را براي وي نقل کرد. ساتن اين قصه ها را شنيد، يادداشت وضبط نمود وسپس با ويرايش اولريش مارتسوف ، آذر امير حسيني وسيد احمد وکيليان در کتابي به نام قصه هاي مشدي گلين خانم(نشر مرکز،1374) منتشر شد.
تعارف وچهارچوب هاي قصه
در يک تعريف،قصه گويي عبارت است از هنر يا فن نقل داستان ها به شعر يا به نثر که شخص آن را در برابر شنونده يا شنوندگان به صورت زنده اجرا وکارگرداني مي کند. در اين تعريف قصه گويي يک هنر شخصي است، شکلي از هنر که آفريدگانش يعني گويندگان وشنوندگان بايد انسان هاي زنده باشند.
در تعريفي ديگر آمده است؛قصه به سخن يا نوشته هايي از روزگاران قديم وجديد اطلاق مي شود که در آن شخصيت هاي گوناگون خيالي يا واقعي ماجراهايي مي آفرينند وقصه ها از روزگاران قديم براي آموزش ،انتقال تجربه ها وتاريخ هر قومي از نسلي به نسل ديگر پديد آمده اند.
قصه از نظر روايت بياني ساده وشفاهي دارد تا مخاطب کوچک وبزرگ با سواد وبي سواد به راحتي بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند واين ويژگي برجسته قصه به شمار ميرود که لحن آن چنان گرم وصميمي است که راوي انگار دست خواننده را مي گيرد وبه اوبال خيال مي دهد واو را تا کجاها وناکجاها با خود مي برد.
قصه ها اغلب با جمله هاي ساده که در همه آن ها مشابه ويکسان است آغاز مي شود ،عباراتي هم چون «يکي بود يکي نبود،غير از خدا هيچ کس نبود»، «در روزگاران قديم ...»وپايان قصه افلب شاد است تا به مخاطب خود القا کند که زندگي زيباست وخوشبختي در دو قدي تو قرار گرفته است،اما براي خوشبخت بودن بايد پاک بود ودوست داشت؛چرا که درون مايه اصلي قصه ها همواره تقابل خوبي ها بابدي بوده است ؛تقابل خيروشر،زشتي وزيبايي،حسادت ومهر.
انواع قصه
قصه ها انواع مختلفي دارند .مي توان آن ها رابراسا س محتوا تقسيم کرد که انواعي چون قصه پريان، قصه هاي فلسفي،قصه هاي فانتزي، قصه هاي ديني را در بر مي گيرد. قصه ها گا ه کوتا ه وگاه بلند بوده ومي توان آن را با دو نوع ادبي داستان کوتاه ورمان مقايسه کرد، اما بيشتر قصه ها به صورت کوتاه آمده اند. شيوه نقل قصه به هردو صورت نظم ونثر وجود داشته و مي توان به عنوان مثال به قصه هاي شاهنامه فردوسي در قالب نظم وقصه هاي هزارويک شب در قالب نثر اشاره کرد.اما در ميان تمامي انواع مکتوب و شفاهي ،افسانه ها را مي توان از جمله قديمي ترين و پر کاربردترين نوع قصه ها دانست.
افسانه ها
افسانه ها نوع رايجي از قصه ها هستند .منظور از افسانه ،نوشته اي روايي است که در آن انسان ها، جانوران،اشياءيا موجودات تخيلي،ماجراهاي باورنکردني به وجود مي آورند.براي نمونه ،در بعضي از افسانه ها از قاليچه يا تخت يا بالها يي سخن گفته شده است که انسان به کمک آن ها به پرواز در آمده است.اگر چه پرواز انسان با چنين وسايلي واقيعت ندارد،ولي بيانگر آرزوي انسان براي کاستن از رنج سفر بوده است. افسانه ها در واقع فرهنگ شفاهي جامعه وانتقال سينه به سينه فرهنگ ،آداب،سنن وتجربه ها به نسل هاي بعد هستند. افسانه ها که مي توان آن ها را خويشاوند اسطوره نيز دانست داراي چند ويژگي هستند:
1- معمولا از طرح ويژهاي پيروي کي کنند وآغازو پاياني ويزه دارند .
2- از آن جايي که از دل مردم بر آمده اند بيانگر آداب و رسوم توده ي مردم هستند.
3- در افسانه ها خوبي بر بدي پيروز مي شود.
4- اغلب افسانه ها خصلت هاي خوب رادمردي وجوانمردي ،مردانگي، شجاعت ونوع دوستي را مطرح مي نمايند.
5- در اغلب افسانه ها ماجراها پي در پي و پشت سر هم مي آيند وسرانجام قهرمان اصلي به پيروزي مي رسد.
6- بعضي از افسانه ها داراي آهنگ وبرخي داراي وزن وقافيه هستند.بز زنگوله پا وخاله سوسکه از اين دست مي باشند.
7- افسانه ها سرشاراز تخيل اند وتخيل سيال در افسانه ،به پرورش تخيل کودک کمک ميکند.
افسانه هاي عاميانه
انواع افسا نه هاي عاميانه را مي توان به قرار زير شمرد:
1- اسطوره اي:مثل اسطوره رستم وسهراب و...در ماجراهاي شاهنامه که سهم مهم وجدي در شکل گيري وپردازش قصه هاي کهن دارند.
2- افسانه هاي جادويي:جادو وجادوگري وموجودات شگفت انگيز مانند: سيمرغ،غول وپري واژدها از عناصرمهم در اين افسانه ها به شمار مي آيد.
3- افسانه هاي نمادين:بسياري از افسانه ها داراي نماد هستندوعناصر افسانه مانند ديونمادي از خصلت ها وويژ گي هاي رفتاري است.در موش وگربه عبيد زاکاني وداستان هاي منظوم مثنوي مولانا نماد هاي بسياري به چشم مي خورد.
4- افسانه هاي عاطفي :افسانه هايي که عواطف را بر مي انگيزند.مانند :نفرت به ستمگر،علاقه وهمدردي با دردمندان ونيازمندان.
5- افسانه هاي سرگرم کننده: افسانه هايي براي سرگرم کردن، شاد کردن وپر کردن فرصت هاي خالي زندگي با شخصيت ها وماجراهاي جالب فانتزي هستند .
6- افسانه هاي تعقلي وديني : انديشيدن درباره پديده ها،حوادث،خدا،جهان،خود وديگران ريشه در فطرت انسان دارد.شازده کوچولو نوشته سنت اگزوپري نمونه اي شاخص در اين زمينه است.
7- افسانه هاي عاشقانه : به جرأت مي توان گفت که سهم قصه هاي عاشقانه اصلي ترين وگسترده ترين سهم را در ادبيات ملت ها دارد،همان گونه که در حوزه يشعر نيز چنين است. ليلي مجنون،خسرو وشيرين از اين دست افسانه ها ست .
8- افسانه هاي علمي –تخيلي: اين نوع افسانه ها در روزگار ما بيشتر رواج يافته که بيشتر به کشف پديده هاي شگفت جهان مي پردازد.
حکايات
"حکايت"نيز نوع ديگري از قصه هاي ادبي است. در ادبيات سنتي به ماجراهاي کوتاه نثر يا نظم که به صورت مستقل يا درضمن موضوعات در کتاب ها ذکر مي شود حکايت مي گويند و هميشه حاوي يک يا چند حکمت پند آموز است. مثل حکايت هاي سعدي يا حکايت هايي که در کشکول ها مي خوانيم.
تفاوت قصه با داستان
برخي ممکن است قصه را با داستان يکي يا شبيه بدانند،اما اين دو تفاوت هاي مهمي با هم دارند.داستان در تلاش براي نزديک شدن به زندگي واقعي است که مي توان آنرا حقيقت نما ناميد ،اما عناصر قصه عموما غير واقعي وخيالي است،هر چند مفاهيم وآموزه هايي که مطرح مي کند در نهايت در زندگي واقعي کاربرد دارد.آن چه که در قصه به چشم مي خورد،دنياي خيالات است؛دنياي دگرگوني ها،دنياي سحروجادو،در حالي که پاهاي داستان روي زمين قرار داردومي کوشد هر چه بيشتر خود را حقيقي وواقعي نشان دهد. داستان حول يک محور مي چرخدوتنها يک سوژه ويک رويدادرا دنبال مي کند اما قصه پر از رويدادهاي متفاوت ودنباله دار است.قصه اغلب پايان خوشي دارد اما داستان اغلب بر آن است تا خواننده را در پايان غافلگير کند و پايان خوب يا بد درداستان کوتاه بي معني به نظر مي رسد.
فوايد قصه گويي
خانواده هايي که براي کودکان خود قصه تعريف مي کنند بايد مطمئن باشند کار آنها کارکردهاي تأثير گذاري بر شخصيت کودکانشان دارد که مهمترين آن ها عبارتند از:
1- کمک به پرورش قدرت بيان وعواطف وافکار: بچه ها دوست دارند قصه هاي شنيده شده را دوباره بشنوند.بازگويي قصه هاي شنيده شده فايده هاي بسيار ي دارد،زيرا علاوه بر پرورش قدرت حافظه ،قدرت بيان بچه ها را نيز تقويت مي کند . باز گو کردن قصه هاي شنيده شده مهم ترين تمرين در پرورش قدرت بيان وتکلم بچه ها است.کودکان طبيعتا از شنيدن قصه لذت مي برند ،زيرا جريان يک زندگي ناشناخته وماجرايي عجيب رادرآن تعقيب وکشف مي کنند. قصه ها،کودکان را با واژه ها،اصطلاحات،ضرب المثل ها و...آشنا مي سازندوبه همين دليل نقشي مهم وجدي در زبان آموزي ايفا مي کنند.در کنار قصه گويي مي توان از کودک خواست تا کلمه يا کلماتي را تکرار کند يا مثلا بگويدکه قهرمان از کجا حرکت کرده ،نامش چه بوده ،چه چيزي ديده،چه گفته و...،با اين تکرارها که البته نبايد حرکت وسرعت قصه گويي را کند ويا تحت تاثير قرار دهد،مي توان به کودک کمک کردتا کلمات را بيان کرده،به خاطر سپرده واگر احيانا اشتباه ياد گرفته باشد تصحيح کند.با اين ويژگي ،قصه فرصت خوبي براي لغزش ها واشکالات زباني کودکان است.
2- تقويت و پرورش نيروي تخيل وحس زيبايي شناسي در کودک: در قصه ها عنصر تخيل بسيار قوي وموثر است.بسياري از قصه ها داراي عناصر تخيلي هستند. تخيل کودک با شنيدن وخواندن داستان پرورش مي يابد حس زيبايي شناسي در او تقويت مي شود. گاه ديده شده است که کودک در بيان قصه اي که شنيده است به دخل وتصرف مي پردازد يا قصه اي بر همان مبنا مي سازد و اگر اين تخيل جهت داده شود ،کشف استعدادکودکان در زمينه هاي ادبي وهنري هموار مي شود.
قصه گويي يکي از بهترين راه هاي کشف توان واستعداد کودکان است.قصه ها به کودکان اين اجازه را مي دهند که از طريق تخيل دنياي جديدي را تجربه کنند وهمچنين باعث يادگيري وشناخت شخصيت ها ،رويدادها،تعارض ها،راه حل ها شوند وحتي در شکل گيري اصول اخلاقي وشخصيتي کودکان بسيار نقش دارد به طوري که بسياري از افراد،از داستان هاي دوران کودکي شان به عنوان روياي تکرار ناپذير ياد مي کنند.
3- تحريک قوه ي ابتکار،ابداع وخلاقيت : در قصه گويي،کودکان امکان دخالت واعتراض دارند،قصه گو را به خودشان نزديک مي بينند وبه خود اجازه مي دهند وسط صحبت او بدوند وبا گفتن خاطره يا سوالي نظر خود را مطرح کننديا چيزي را که متوجه نشده اند دوباره بپرسند تا بهتر بفهمند.چنين امکاني،در پرورش استعدادها وقدرت خلاقيت بچه هاتاثير زيادي دارد.اکثر کودکان پس از شنيدن قصه ،گاه خود به قصه گويي مي پردازند وبنا به علاقه ودنياي خاص خود نام ها يا صفحه ها وحوادث قصه را تغيير مي دهند.گاه نيز رفتارهاي بديع ومبتکرانه در کودک ديده مي شود که محصول قصه هاي شنيده يا خوانده ويا ديده شده است.
4- تعامل اجتماعي ورشد اعتماد به نفس: اگر کودکان در جريان قصه فعال باشند وحتي بعد از گفتن قصه از آن ها خواسته شود که قصه را تعريف کنند، زمينه اي فراهم خواهد شد که با برقراري ارتباط بين سخن گفتن وبيان احساسات ،شيوه هاي ارتباط با ديگران را تمرين کنند. اين شيوه به ويژه براي کودکان خجالتي وانزواطلب بسيار موثر است. قصه ها موجب متوجه ساختن کودک به دنيايي که اطرافش را فراگرفته،باعث آشنايي با مشکلات ومسائل زندگي وکسب مهارت هاي اجتماعي مي شوند.
5- تقويت حس کنجکاوي: قصه ها به دليل زنجيره حوادث،کودکان را وادار مي کنند که به تعقيب حوادث بپردازند ويا آنچه را که در قصه شنيده اند در دنياي بيرون جستجو کنند.دريک قصه علمي به خوبي مي توان زمينه کنجکاوي دربيرون را فراهم کرد.مثلا اگر قهرمان يک قصه،کودکي است که در جنگل گم شده واز ستاره ها يا نشانه هاي طبيعت،جهت را پيدامي کند.کودک پس از شنيدن قصه انگيزه ي بيشتروکنجکاوي بيشتري براي انجام چنين کاري خواهد داشت.
6- انتقال مفاهيم: قصه به دليل کشش،زيبايي وانگيزش کنجکاوي مي تواند بسياري از مفاهيم را به دنياي کودک انتقال دهد. روش غير مستقيم انتقال مفاهيم نه تنها باعث جذب بهتروسريع تر مفاهيم به ذهن وزبان کودک مي شودبلکه فهم آنها را عيني تروسادهتر مي سازد.به همين دليل مي توان قصه را از جدي ترين وبنياديترين روش هاي انتقال مفاهيم به دنياي مخاطب به ويژه کودکان دانست. به عنوان مثال ماجراهاي علمي در همين جهت ساخته وپرداخته مي شوند.
7= اصلاح رفتارها:قصه ها با بياني غير مستقيم کودک را به اصلاح رفتار دعوت مي کنند. قصه به کودکان وبزرگسالان مي آموزد که چگونه باشند. چون در قصه ها همسان سازي وانطباق با قهرمان قصه فراهم مي شود.بنابر اين اصلاح رفتار طبيعي تر،سريع تروبهتر اتفاق مي افتد.بسياري اوقات ديده شده است که کودک بلافاصله نقش قهرمان قصه را بازي مي کند.اين ويژگي در قصه هاي تلويزيوني محسوس تراست.قصه ها مي توانند به اصلاح وتغيير رفتار کمک کنند.درنظام سنتي قصه گويي،نتيجه گيريهاي پس از قصه عمدتا به همين معنا بوده وقصد بوده است.
8- انتقال فرهنگ وآداب ورسوم:قصه ها عامل انتقال ميراث فرهنگي وپيوند ميان امروز وگذشته هستند.کودکان با شنيدن قصه ها به آرمان ها،آرزوها،رنج ها وشادي ها،باورها ونوع زندگي گذشتگان پي خواهندبرد.گويي قصه ها پلي هستند که کودکان امروزي را به ژرفاي گذشته مي برند واز اين منظر،نوعي آموزش تاريخي نيز محسوب مي شوندزيراازلابه لاي قصه ها،تصويري از گذشته فراروي خواننده يا شنونده قرار مي گيرد.
9- آماده ساختن کودک براي دريافت پيام هاي اخلاقي وانساني: قصه ها در طرح فضيلت هاوبايسته هاي رفتاري يا تخطئه ونفي ضد ارزشها ونارواتاثيري ژرف دارند.ازديرباز تا کنون،ودر همه ملت ها واقوام اين ويژگي از شاخص ترين خصوصيات قصه ها وقصه گوها بوده است.دعوت به راستگويي،شجاعت،انسان دوستي،بخشندگي،کمک کردن حتي به حيوانات پرهيزازدروغ،خيانت،دورويي،ترس،خساست،ناپاکي،ستم ،غيبت،برخورد بارنجش از ديگران ،مديريت وديگررذيلت هاي اخلاقي،محور وموضوع بيشتر قصه ها در ملل گوناگون است.
منبع:چگونه يک مادرقصه گوشويم-(حسين گل محمدي)
نويسنده:فرزانه سميعي ظفرقندي