Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
جمعه 2 آذر 1403 - 03:31

فرزند خواندگی؛ ژن مهم تر است یا تربیت؟

فرزند خواندگی؛ ژن مهم تر است یا تربیت؟

کمی نگاه شان با دیگران متفاوت است. به این فکر می کنند چرا باید بچه دار شد وقتی بچه های بی سرپرست زیادی وجود دارند که چشم شان به دست های گرم پدر و مادرانی ، برای آنکه کمی محبت به آنها ببخشند، خیره مانده است.

در تعجب هستم چرا برخی از زوجینی بعد از اینکه تلاش های زیادی برای ناباروری خود انجام می دهند و مطمئم می شوند که قادر نیستند که بچه دار شوند به دنبال راه حل های مناسب نمی روند تا به جایی اینکه دیوار آروزهایشان به یکباره جلو چشمشان نابود شود و زندگیشان همراه با آه باشد طعم پدر ومادر شدن را بچشند.


بسیاری از افراد بر این باورندکه هیچ کودکی خارج از رگ وخون خویش نمی توانند آن حس عمیق اولاد واقعی را در مادر و یا پدر خلق کند برای همین با این باور اشتباه از بروز عشق و علاقه به فرزند غیر ممانعت می کنند وآنها استدلالشان بر این است که اگر بچه ی دیگری را بزرگ کنم حتما او بزرگ می شود و به دنبال پدرو مادر خود می گردد اما اگر این طوری تصور کنید و از واقعیت محبت خود که نسبت به یک کودک بی گناه داشتید بی توجه شوید بدانید هنوز آمادگی لازم را برای این انتخاب را ندارید.
متاسفانه تصور نامناسبی که ما نسبت به فرزند خواندگی داریم به صورتی شده که الان بسیاری از زوجین زندگی خود را با حسرت بچه دار شدن سپری می کند و هنوز هم طعم خوش بچه دار شدن را با این تصورات نمی چشند.

تمام والدینی که زحمت و تلاش براي پرورش يک کودک متحمل می شوند احساسی بینشان( والدین و فرزند) به وجود می آید که این احساس صرفا طي مراحل بارداري و زايمان کودک نیست.
 
مبارزه ی بین محبت و هم خون بودن
 والديني که جنين خود را در ماه‌هاي آخر بارداري سقط مي‌کنند و در واقع فرزندشان را از دست مي‌دهند پس از مدتي کوتاه اين موضوع را فراموش مي‌کنند و احساسشان مانند والديني که فرزندشان از دست داده‌اند، نيست. اين افراد هيچ‌گاه آن بچه را نديده‌اند و با او رابطه برقرار نکرده‌اند و چون احساس و رابطه والدین و فرزندي هنوز شکل نگرفته بوده، تحمل آن آسان‌تر می باشد.

اين موضوع حتي در حيوانات هم صدق می کند. حتما بچه‌گربه‌هايي که توسط سگ غذا داده شده‌اند را ديده‌ايد که چطور به دشمن خود علاقه‌مندند و مهرباني‌هاي مادرانه را در او جست وجو می کنند، بنابراين با اطمينان خاطر بايد بپذيريم که تنها بارداري و زايمان يک نوزاد دليل بر شکل‌گيري احساس والدین و فرزندي نيست و نبايد لفظ پدر و مادر واقعي تنها براي والدينی که کودک خود را به دنیا آوردن باشد، چه بچه‌هايي که والدينشان آنها را که به دنیا نیاورده اند و تنها مورد محبت، دلسوز و پرورش این والدین قرار گرفته اند را، جزء والدین اصلی و واقعی خود خطاب مي‌کنند.
زوجین به جای فکر کردن به راه حل هایی همچون ازدواج مجدد، طلاق و یا ادامه زندگی با آه و افسوس صرفا برای اینکه بچه دار نمی شوند، می توانند بچه ای را به فرزندخواندگي بپذيرند و به بچه ای که هيچ پناه و حامي ندارد، پناه بدهند .


شروطی که باید بین زوجین رد وبدل شود
در مرحله اول بایدزوجین آمادگی کامل به پذیرش کودکی را با تمام مسئولیت های او تا آخرین مراحل رشد را بر عهده بگیرند، زوجین همچون زمانی که تصمیم به بچه دار شدن دارند باید آمادگی
پذیرش بچه ای را از پرورشگاه داشته باشند و تنها با تصور یک سرگرمی یا برای ثواب به صورت گذرا و موقتی به این موضوع نگاه نکنند.
فرزندخواندگي يک مفهوم مهم، واقعي ، ارزشمند و یک صحبت بسیار حساس می باشند. تا جایی که بهزیستی هم با دقت زیادی نسبت به این موضوع و بعد از بررسی های زیاد از نظر سن، احساسات، آمادگی های روحی وروانی و غیره به زوجین بچه ای به فرزندخواندگی می دهند.
واقعیت تلخی که باید گفته شود
قبل از پذيرش فرزندخوانده بايد زوجین قرار بگذارندکه واقعيت را به فرزندخوانده خود باز گو کنند که مناسب ترین زمان براي آماده کردن ذهن کودک از اين واقعيت موقعي است که کودک حدود 7 تا 11 سال سن دارند به صورت تدریجی و در قالب داستان هایی همچون جوجه اردک زشت به کودک‌ گفته شود.
برخي از محققان معتقدند بهتر است در کودکي اوليه (2 تا 5 سالگي) به بچه‌ها گفت اما اغلب محققان با اين نظر مخالف‌اند چرا كه بچه در اين سن خيلي کوچک و آسيب‌پذير است. دليل عجله والدين و برخي محققان آن است که نمي‌خواهند بچه‌هاي فاميل که ضمن گفت‌وگوي والدين خود اين موضوع را متوجه شده‌اند، واقعيت را به کودک آنها بگويند. اگر کودک، از زبان شما با همان کلام مهربان و در کمال آرامش مطلع شود، مي‌تواند به خوبي از خودش دفاع کند و دچار شوک نشود و طبيعتا ضربه عاطفي هم نخورد.
هر سنی و رمز و راز هایی درونش نهفته است
طبق اصول تربیتی، هر چه سن کودک کمتر باشد به عنوان مثال 8 تا 18 ماهگی اگر کودک به درستی تربیت شود و تحت تاثیر مراقب های مناسبی قرار بگیرد فرزند دچار اضطراب نمی شود، سن 3 تا 4 سالگی باید حتما والدین با کمک مشاور تربیت مناسبی را داشته باشند چون در هر مرحله از رشد کودک مسائل خاص خود را در پی دارد، سن 4 تا 6 سالگی سن باید ها و نباید ها می باشد آن زمان موقع مناسبی است که خوب بد را به درستی به کودک خود نشان دهیم و در آخر سن نوجوانی است که دوران سر کشی و لجبازی است که در این سن رفتار والدین بسیار حساس است.
 
 

ارسال نظر