تحقیقات و مطالعات انجام شده در دانشگاه کالیفرنیا نشان می دهد کودکان بیشتر از اینکه در زندگی عادی خود مهارت داشته باشند در کار با تکنولوژی آزموده شده اند.
طبق آمار از هر 5 کودک 1 نفر کار با IPad را بلد است اما 48 درصد از کودکان آدرس محل زندگی خود را نمی دانند . 66 درصد می توانند با کامپیوتر کار کنند در حالی که تنها 33 درصد می توانند اسم کوچک و نام خانوادگی خود را بنویسند . از 10 بچه بین 2 تا 5 سال ، 7 تاشون می توانند بازی آنلاین انجام دهند در صورتی که تنها 2 نفر از 10 نفر می تونن بدون کمک شنا کنند . 73 درصد می توانند با موس کار کنند و تنها 11 درصد می توانند بند کفش خود را ببندند .
این تحقیق از بین 2200 مادر در 11 کشور دنیا جمع آوری شده است . هرچند این تحقیق در کشور ما تا حدودی صدق نمی کند اما با نگاه به اطرافمان به راحتی متوجه تغییر در نوع بازی بچه ها و سرگرمی هایشان می شویم.
بچه تر از این که بودم، مثلا 7 ساله. پدر و مادرم پیش هر فامیل یا آشنایی بودند، می گفتند بچه های امروزی خیلی می فهمند. الان که به بچه های 7 ساله نگاه می کنم می بینم که بچه های این زمانه نسبت به بچگی ما خیلی بیشتر می فهمند. هم از سیاست سر در می آورند، هم تکنولوژی، ایمیل، فیس بوک، گوگل، دوربین دیجیتال و ...
این سوال برای من پیش میاد که یعنی این سیر تکامل از اول تاریخ، همیشه ادامه داشته و کودکان هر روز فهمیده تر شده اند یا اینکه این روند صعودی از تاریخ خاصی به بعد شروع شده.
اولین جوابی که به ذهنم می رسه اینه که اگه قرار بود کودکان با این سرعتی که الان در حال رشد از نسلی به نسل دیگه هستن، از اول تاریخ رشد می کردند الان کودکان 7 ساله ازدواج کرده بودند و در حال تدریس در دانشگاه بودند.
دوم اینکه من از پدرم و پدر بزرگم شنیده بودم که نسل ها بوده که کودکان خاک بازی و تیله بازی و خاله بازی می کردند و مکتب می رفتند و رفوزه می شدند و فلک می شدند و پدر معلم ها رو در می آوردند.
اطلاعات عمومی کودکان قدیم، نسل به نسل تغییر نمی کرد. با این حال همان بچه ها ابوریحان و حسابی می شدند و ملاصدرا و زکریای رازی.
پس سوال اصلی اینه که تو این 50 ساله چی شده که دانش بچه ها اینقدر بیشتر شده و نسل به نسل فهمیده تر می شوند؟
باز می خوام گریزی به گذشته بزنم. یه زمانی مادربزرگ ها زیر کرسی می نشستند و برای نوه ها قصه می گفتند.
نوه ها زیاد بودند و با هم حسابی شیطونی می کردند. پدر و مادرها کار داشتند، خانواده و دیگر هیچ.
با زمانه الان که مقایسه می کنم، می بینم که تعداد نوه ها کم شده و فاصلشون بیشتر شده. پس از شیطونی های گروهی خبری نیست.
فاصله خانه ها باعث شده مادربزرگ ها هم پیش نوه ها نباشند و پدر و مادر ها هم بعد از کار و ترافیک روزانه به خونه که می رسند، پای تلویزیون و ماهواره هستند و ایمیل و فیس بوک چک می کنند و توی تکنولوژی شنا می کنند
دیگه کسی نیست که مثل سابق بشینه کنار بچه ها و خودش و حرف زدنشو شبیه بچه ها بکنه. باهاشون خاله بازی بکنه و بهشون محبت های بچگونه بکنه.
پس بچه ها تنها شده اند. حالا وقت اونه که واسه در اومدن از تنهایی زبان و اطلاعاتشون رو به پدر و مادرها نزدیک کنند تا حالا که پدر و مادرها زبون اون ها رو نمی فهمند، کودکان زبون پدر و مادر ها رو بفهمند تا بتونن از تنهایی در بیان و هم زبون داشته باشند.
پس اطلاعات عمومیشون رو بالا می برند و زبان حرف زدنشون رو شبیه بزرگ ترهاشون می کنند.
پس کودکانی که برای فرار از تنهایی ادای بزرگ تر ها رو در میارن، کودکی کردنشون می مونه واسه کی؟ واسه وقتی که بزرگ شدند، دانشگاه تموم شد و حالا یادشون می افته که کودکی نکردند و واسه همین دلیل، جوونایی پیدا می شن که تا 40 سالگی نون خور پدر و مادرشون هستند و کل زندگی شون رو کلوب ورزش و بیلیارد و ماشین سواری و کافی شاپ و الافی پر کرده.
به نظرم از این نسل حتما زکریای رازی در میاد ولی به جای الکل، احتمالا شربت آبلیمو اختراع می کنه.
این توصیه رو می کنم به پدر و مادرها که هر زمان داشتید از اطلاعات عمومی بسیار فرزندتون لذت می بردین، بدونید لذت بردن هم داره. فقط یاتون باشه که این یعنی کودکتون تنها شده و داره سعی می کنه هم زبون پیدا کنه.
نتیجه افراط در استفاده از تکنولوژی، شده پدر و مادرهایی که زندگی کردن رو فراموش کردند و کودکانی که هر روز تنها تر می شوند.