یکی از بخشهای عادی رشد و تکامل رفتاری و احساسی کودک است. ممکن است کودک شما نسبت به خوابیدن در اتاق خواب از خود نگرانی بروز دهد یا ممکن است از تاریکی یا راندن دوچرخه بترسد. این مرحلهای است که دوست دارد فقط طبق تصوراتش عمل کند، بنابراین از چیزهای عجیبوغریب مثل دزدان دریایی، موجودات فضایی یا بابانوئل در روز کریسمس خواهد ترسید.
همچنین نسبت به چیزهای عادی هم نگران خواهد بود. مثلا والدین ممکن است یادشان برود که باید بروند دنبالش یا آنکه سگ بزرگی که پشت در است ممکن است او را گاز بگیرد یا اینکه سایر کودکان ممکن است او را دست بیندازند و مسخره کنند و از آنجایی که آگاهی و اطلاعات او نسبت به محیط پیرامونش دقیق است، وقتی میبیند پدر و مادرش با هم دعوا میکنند یا مثلا درباره قبضهای پرداخت نشده با هم بحث میکنند یا درباره یکی از اعضای خانواده حرف میزنند که بیمار است، حساسیتش بیشتر میشود. بعضی کودکان بهطور طبیعی نسبت به برخی دیگر مضطربترند. درواقع بیشتر آنها دوست ندارند اضطرابهای خیالی زیادی با خود حمل کنند.
کودکان در دوران پیشدبستانی نوع خاصی از اضطراب را تجربه میکنند. در اینجا به برخی از این شرایط و حالتها اشاره میکنیم:
اضطراب جدایی
ترس از جدا شدن تقریبا در ۱۸ماهگی به اوج خود میرسد، اما ممکن است هرازگاهی در دوران پیشدبستانی هم خود را دوباره نشان دهد. بازگشت این حالت اغلب بهخاطر اتفاقات خاصی مانند شروع دوران جدید در مدرسه، عوض شدن پرستار کودک یا تا دیر وقت ماندن در خانه یک دوست باشد. تلاش کودک شما برای تثبیت یک هویت جدا و مستقل در لحظاتی اینچنینی باعث افزایش ترس و دلهره میشود. اما اضطراب جدایی یک نیمه مثبت هم دارد و آن این است که نشان میدهد کودک شما به شما وابسته است.
ترسهای عادی
غولهای زیر تخت، سگ همسایه و دریاچهای در پارک که همه در آن غرق میشوند، ترسهای یک کودک در دوران پیش از دبستان بسیار فراوان و متفاوتتر از اینها میتواند باشد که نتیجه شاخ و بال دادن و رشد تصورات و تخیلات و قابلیت او در پیشبینی چیزهاست. این ترسها میتواند از یک حادثه واقعی نشأت گرفته باشد؛ حادثهای مانند ترسیدن از یک سگ یا شاهد یک تصادف بودن.
با این همه، ممکن است کودک شما صرفا از چیزی بترسد که فقط درمورد آن چیزهایی شنیده است؛ چیزهایی مثل زمینلرزه، سوسکهای خانگی بزرگ و دایناسورهای گوشتخوار. ترسهای او میتواند دو دلیل عمده داشته باشد؛ تخیل فعال و کمبود تجربه زندگی که حتی چیزهای عادی را هم میتواند برای او ترسناک جلوه دهد. کودکان در دوران پیشدبستانی بسیار تلقینپذیر هستند. او ممکن است ترسهای همبازی، خواهر یا برادر، افرادی که در تلویزیون میبیند، اخبار و حتی خود شما را باور کند و خود را در آن فرو ببرد.
اضطراب اجتماعی
کمرو بودن شدیدا بین کودکان در دوران پیشدبستانی شایع است. برخی آنها بهراحتی با دیگران رابطه برقرار میکنند اما در رابطه با افراد غریبه بزرگسال دچار سردرگمی میشوند. برخی دیگر بین بزرگسالان احساس امنیت میکنند اما کنار همسن و سالان خود، خود را گم میکنند. بعضی کودکان در هر مرحلهای دچار اضطراب میشوند. خوشبختانه بسیاری از آنها به مرور زمان بر شرم و خجالتهای خود چیره میشوند.
اجتناب از مدرسه
وقتی زمان مدرسه رفتن فرا میرسد، میتوان گفت که بسیاری از کودکان کاملا بههم میریزند. حتی اگر یک روز از روزهای مدرسه را دوست داشته باشند، روز بعد ممکن است بخواهند در خانه بمانند یا حتی بهانه بیاورند که شکمشان درد میکند. این مسئله میتواند بهخاطر اضطراب جدایی باشد یا ممکن است ریشه در اتفاقی داشته باشد که در مدرسه افتاده است؛ مثلا اذیت شدن، دعوا با یکی از همکلاسیها یا چیزی که کسی به او گفته و او را ترسانده است.
چه کار میتوان کرد؟
وقتی فرزند پیشدبستانی شما مضطرب شده یا از چیزی میترسد، او را بغل کرده و به او اطمینانخاطر بدهید. اما کار را در همین مرحله متوقف نکنید. به او کمک کنید با استفاده از خلاقیت خود، بر ترسهایش غلبه کند. برای این کار میتوانید از این روشها استفاده کنید:
ترس او را بشناسید
برخی نگرانیهای کودک پیشدبستانی شما کاملا طبیعی هستند و انکار آنها میتواند غیرواقعی باشد. مثلا اگر کودک شما از این میترسد که مبادا شما را در مرکز خرید گم کند، به او بگویید که این فکر شما را هم مثل او میترساند، به او بگویید چرا همیشه او را در نزدیکی خود نگه میدارید و بهخاطر همین است که باید بتواند شما را ببیند. به او یادآور شوید که هر وقت او را به پرستار کودک بسپارید، حتما بهدنبالش میروید.
درباره این مشکل با او صحبت کنید
صحبت کردن درباره یک ترس میتواند از فشار آن کم کند. کودک شما ممکن است بعد از گفتن کابوس دیشب خود درباره یک غول یکپا با دماغ نارنجی بلند بخندد. گوش دادن به صحبتهای کودک در دوران پیشدبستانی میتواند جزئیاتی دراختیار شما قرار دهد که به آن نیاز دارید تا بتوانید با کمک آنها کاری کنید که ترسش را کنار بگذارد.
به او فرصت بدهید
برخی والدین معتقدند که باید کاری کرد تا وابستگی کودک به آنها کم شود، البته این به معنای آن نیست که با این کار بخواهیم در این سن و سال، اعتماد به نفس و عزتنفس کودک را شکل بدهیم. سعی کنید به او نگویید که «دست از حماقت بردار» یا «سعی کن بزرگ شو.» وادار کردن کودک به نوازش حیوانی که دوبرابر هیکل اوست یا خوابیدن بدون وجود چراغخواب در اتاق باعث کمرنگ شدن ترس او نمیشود. در این سن، بهتر است به تنهایی در تلاش برای غلبه بر ترسهایش نباشد.
غولهای شب را احضار کنید
وقتی که نوری در اتاق نباشد، هر نوع ترسی خود را نشان خواهد داد. کودک شما ممکن است نگران این مسئله باشد که غولها ممکن است در کمد لباس پنهان شده یا چیزهای بدی زیر تخت باشد. برای تسکین اضطراب او، سعی کنید تخت او را تا آنجا که میتوانید جذاب و دلربا درست کنید. همچنین اگر کودک شما از غولهایی میترسد که در کمد پنهان شدهاند، میتوانید بگویید: آنجا را نگاه کردم، هیچ غولی آنجا نیست. اما میتوانی با این چراغ غولها را بترسانی تا فرار کنند.
چه زمانی باید بهدنبال درمان این مسئله بود؟
اگرچه ترسهای کودک شما در دوران پیش از دبستان میتواند شدید باشد، اما در سن او این ترسها طبیعی هستند. با این حال، اگر ترسهای کودک شما در روند فعالیتهای خانواده اختلال ایجاد کرده و مانع از دوستیابی او میشود یا آنکه خوابش دچار مشکلاتی شده حتما با پزشک او صحبت کنید.
آیا ممکن است کودک دچار افسردگی شده باشد؟
بله. افسردگی دوران بچگی چیزی است که با احساسات روزمرهای که کودک در سنین رشد با آنها روبهرو میشود، فرق دارد. تنها به این خاطر که کودک ممکن است غمگین بهنظر بیاید، به این معنا نیست که افسردگی بارزی دارد. اگر غم و غصه او طولانی شود یا اگر رفتارهای او در جریان فعالیتهای اجتماعی عادی، علائق، فعالیتهای مدرسه یا زندگی خانوادگی اختلال ایجاد کند، نشاندهنده این خواهد بود که او دچار یک بیماری افسردهکننده است.
چطور میتوانم بگویم که کودکم افسرده است؟
علائم افسردگی در کودکان با هم متفاوت است. این علائم اغلب تشخیص داده نشده و درمان نمیشوند زیرا اغلب بهخاطر تغییرات رفتاری و روانی در دوران رشد رخ میدهد. نخستین علائم افسردگی شبیه علائم غم و غصه، احساس عجز و ناامیدی و تغییر روحیه و خلق و خوی فرد است. برخی از این علائم عبارتند از: زودرنجی یا خشم، احساس مداوم غم و غصه و ناامیدی، تغییر در اشتها (مثلا افزایش یا کاهش آن)، دشواری در تمرکز، خستگی یا انرژی کم، شکایت از مشکلات فیزیکی (مانند دلدرد، سردرد)، کم شدن قابلیت عملکرد در زمان وقوع اتفاقها و فعالیتها در خانه یا همراه با دوستان یا در مدرسه، داشتن افکاری درباره مرگ و خودکشی. البته تمام کودکان این علائم را ندارند. درواقع اکثر آنها علائم مختلفی را در سنین مختلف و در شرایط متفاوت از خود نشان میدهند.
اگرچه بعضی آنها در چنین شرایطی ممکن است بسیار حساب شده و منطقی عمل کنند، در عین حال بیشتر کودکانی که افسردگی بارزی دارند از تغییرات چشمگیر در فعالیتهای اجتماعی، بیعلاقگی در مدرسه و عملکرد ضعیف تحصیلی یا تغییر در وضعیت ظاهری رنج میبرند. از طرفی ممکن است استفاده از الکل و موادمخدر را خیلی زود و در سنین بالای ۱۲سالگی آغاز کنند. اگرچه تلاش برای خودکشی در کودکان زیر ۱۲سال بسیار نادر است، اما کودکان نونهال ممکن است برای خودکشی تلاش کرده یا وقتی غمگین و خشمگین هستند اقدامی بدون فکر انجام دهند.
تمایل دختران برای خودکشی بیشتر از پسران است، اما درواقع این پسران هستند که در این زمینه خود را به معنای واقعی میکشند. کودکانی که سابقه خشونت، سوءمصرف الکل یا سوءاستفاده جنسی و فیزیکی در خانواده دارند، خطر خودکشی در آنها بیشتر است.