Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
یکشنبه 2 دی 1403 - 08:40

کودک خودرا شاد تربيت کنيد

کودک خودرا شاد تربيت کنيد

 

 

گوشه‌گيري كودكان و انزواطلبي از دوستان، اقوام و آشنايان نشانه اجتماعي نبودن آنان تلقي مي‌شود،‌ اما مشكلي جدي به نظر نمي‌رسد! به نظر اغلب والدين گوشه‌گيري در اصطلاح به غريبي كردن تعبير مي‌شود و بتدريج رفع خواهد شد. با اين حال گوشه‌گيري تنها نشانه اختلال در رشد شخصيت اجتماعي كودك نيست.

ناسازگاري، بدخلقي، رفتارهاي هيجاني بويژه ميان جمع، زودرنجي، خجالتي بودن، قهر كردن مكرر و بي‌دليل، مرافعه هنگام بازي با گروه همسالان و... نيز مي‌تواند نشانه اجتماعي نبودن باشد و دردسرساز شود. كودكان بتدريج مهارت‌هاي رفتاري ارتباط با ديگران را مي‌آموزند و شخصيت اجتماعي آنان از طريق ارتباط با والدين، اعضاي خانواده، اقوام و دوستان و همچنين حضور در مدرسه مرحله به مرحله رشد مي‌كند، اما عوامل بسياري نيز اين رشد را متوقف مي‌سازد و انسان اجتماعي درون كودك، نوجوان يا حتي جوان را كوچك‌تر از سن واقعي‌اش نگه مي‌دارد. اختلال رشد اجتماعي كودك زندگي‌آينده وي را با نابساماني و عقده‌هاي رواني پيچيده مواجه مي‌كند و از شانس وي براي برخورداري از يك زندگي سالم و مولد و دستيابي به موفقيت‌هاي فردي و اجتماعي مي‌كاهد.

 

الگوهاي اجتماعي شدن

مهارت‌هاي ارتباطي كليد رشد شخصيت اجتماعي كودك محسوب مي‌شود.كودك از 3 سالگي بتدريج از رفتارهاي غريزي دور مي‌شود و از مهارت‌هاي اكتسابي در رفتارش استفاده مي‌كند. وي از طريق مشاهده كردن مي‌آموزد كه ميان روابط افراد مختلف با يكديگر مناسبات نسبتا ثابتي وجود دارد و تلاش مي‌كند از اين مناسبات الگوبرداري كند. احترام به بزرگ‌ترها، اظهار محبت، دست دادن و احوالپرسي و رفتارهاي خاصي كه از و‌الدين و اعضاي خانواده مشاهده مي‌كند دنياي جديدي پيش روي كودك مي‌گشايد تا رفتارهاي اجتماعي‌اش را گسترش دهد و به قول معروف همرنگ جماعت باشد. مهارت‌هاي اجتماعي شدن در كودكان از مشاهده الگوهاي رفتاري اطرافيان ناشي مي‌شود و به همين دليل است كه كودك را آينه رفتار والدين مي‌دانند. كودك احترام گذاشتن، منظم بودن، محبت كردن، نحوه سخن گفتن و حتي شيوه بازي كردن را از والدين مي‌آموزد. در حقيقت مناسبات خانوادگي را بايد پايه مهارت‌هاي اجتماعي كودك دانست.» وي نقش خواهر و برادر بزرگ‌تر را در فرآيند اجتماعي شدن كودك بسيار پررنگ مي‌داند و توضيح مي‌دهد: نتايج يك تحقيق در حوزه علوم رفتاري نشان مي‌دهد ارتباط و الگوپذيري كودك از خواهر و برادر بزرگ‌‌تر در خانه تاثيري مستقيم و ملموس در رشد مهارت‌هاي اجتماعي وي دارد. چون اعضاي خانواده براي كودك الگوهاي بي‌چون و چرا و قابل اعتمادي هستند و آنچه كودك در محيط خانه ياد مي‌گيرد در وجودش نهادينه مي‌شود. در مقابل تك‌فرزندها مهارت‌هاي اجتماعي كمتري دارند، چون الگوهاي محدودتري براي يادگيري رفتار اجتماعي در اطراف خود مي‌يابند. نقش گروه همسالان نيز در اين زمينه مهم است. كودك دوستانش را همنوع خويش مي‌داند و با آنها احساس همذات‌پنداري دارد. اين ارتباط افقي در مقابل ارتباط عمودي با بزرگ‌ترها در ذهن و روان كودك بستر مناسبي براي يادگيري و پذيرش مهارت‌هاي اجتماعي ايجاد مي‌كند. ارتباط با گروه همسالان از حدود 10 سالگي تا پايان دوره بلوغ بشدت عاطفي و تنگاتنگ مي‌شود و گاه كودك در بسياري مسائل خود را جزو گروه و نه فردي مستقل مي‌پندارد.

اولين وظيفه والدين درباره مهارت‌هاي اجتماعي كودك ارائه الگوهاي رفتاري مناسب به وي از طريق رفتار درست خويش است. پس از آن بايد رابطه كودك با اعضاي خانواده بويژه ساير فرزندان را اصلاح كرد تا الگوي‌هاي قابل اعتماد به الگوهاي منفي تبديل نشوند. ديگر اين كه بايد به گروه دوستان كودك بويژه در ابتداي بلوغ احترام ويژه قائل شد. براي كودكان در اين سنين بد گفتن از دوستان توهين به شخصيت و انتخاب خودشان محسوب مي‌شوند و اغلب نيز در مقابل والدين طرف دوستانشان را مي‌گيرند و به هر طريق ممكن حتي با روش‌هاي منفي و پرخاشجويانه از آنان حمايت و رفع اتهام مي‌كنند.

 

دخالت و توقع

صحبت با كودك درباره نحوه رفتار با ديگران و تذكر نكات منفي و مثبت رفتارهاي وي، بهبود نقش حمايتي والدين، آزادي نسبي در برقراري روابط اجتماعي، ارتقاي شناخت كودك نسبت به محيط‌هاي اجتماعي و مناسبات ويژه آنها و اجازه دادن به وي براي پرداختن به بازي‌هاي فكري و بدني با گروه همسالان مهم‌ترين عواملي هستند كه اين متخصص علوم تربيتي در رشد شخصيت اجتماعي كودكان ضروري مي‌داند.

در شرايط عادي اجتماعي شدن فرآيندي طبيعي و متناسب با خواست و تمايل كودك است. مشكل از جايي شروع مي‌شود كه موانعي اين روند را مختل مي‌كنند. اين موانع مي‌توانند بسيار ساده ولي تاثيرگذار باشند.

گاه رفتاري كه از سوي والدين عادي و حتي روزمره تلقي مي‌شود بر روان كودك تاثيري منفي مي‌گذارد و به اشكال مختلف او را از يادگيري و به كار بردن مهارت‌هاي اجتماعي بازمي‌دارد. دخالت‌هاي نابجا و توقع زياد در اين حوزه يك نارسايي رفتاري شايع محسوب مي‌شود. ممكن است والدين حتي در كوچك‌ترين مسائل مربوط به كودك نظير انتخاب رنگ لباس نيز دخالت كنند و از اين كه نظر خود را به كودك تحميل سازند ابايي نداشته باشند. كسب مهارت‌هاي اجتماعي به نوعي به خودآگاهي و خودباوري نياز دارد كه كودك از طريق استقلال شخصيتي به آن دست مي‌يابد. هنگامي كه كودك امتناع كردن و نه گفتن را مي‌آموزد سنگ بناي استقلال شخصيتي وي گذاشته مي‌شود. در مقابل اگر والدين حق انتخاب و آزادي راي وي را سلب كنند كودك به فردي وابسته و پيرو تبديل مي‌شود كه از خودباوري كافي براي يادگيري مهارت‌هاي اجتماعي و ‌آزمون و خطاي رفتارهاي متنوع با ديگران برخوردار نيست. توقع‌ها نيز اغلب دردسرسازند. ممكن است توقع والدين براي به نمايش گذاشتن رفتاري شايسته از فرزندشان در يك جمع فاميلي به امر و نهي‌هاي شديدي براي وي منجر شود كه در تصور كودك حضور در ميان ديگران را امري دشوار و حتي غيرممكن جلوه دهد.

 

اثرات حمايت عاطفي

اغلب متخصصان علوم رفتاري حمايت عاطفي از كودك طي مراحل رشد را در شكل‌گيري شخصيت اجتماعي وي موثر مي‌دانند. با اين حال افراط و تفريط در اين حوزه عادتي فراگير است. حمايت بيش از اندازه كودك را وابسته و منفعل بار مي‌آورد و اجازه بروز مشخصه‌هاي رفتاري و تعامل با ديگران را از وي سلب مي‌كند. در مقابل ارضا نشدن نيازهاي عاطفي مهارت‌هاي اجتماعي كودك را حول محور محبت‌جويي و حتي ترحم‌طلبي شكل مي‌دهد. نيازهاي عاطفي شديد عقلانيت را از رابطه فرد با ديگران مي‌زدايد و او را آسيب‌پذير مي‌سازد. اگر كودك يا نوجواني عاطفه را در خانه نيابد در جامعه به دنبال آن خواهد گشت و در اين مسير دام‌هاي هولناكي را پيش‌روي خود خواهد يافت.

نكته ديگر در حوزه مهارت‌هاي رفتار اجتماعي به مشكل بيش‌فعالي باز مي‌گردد. بيش فعالي كودكان عارضه‌اي است كه بايد از طريق مشاوره متخصصان و با روش‌هاي دارويي برطرف شود. درمان نشدن بيش‌فعالي عوارض منفي آن را در تمام دوران عمر گريبانگير مبتلايان مي‌سازد و چه بسا زندگي فرد را به كلي تباه و نابود گرداند. بيش‌فعال‌‌ها با مجموعه‌‌اي از عوارض روحي و رواني، ضعف‌هاي ارتباطي، اختلالات شخصيتي و... مواجه مي‌شوند كه مشمول مرور زمان نخواهند شد. ضعف مهارت‌هاي ارتباطي و اختلال در رشد سالم شخصيت اجتماعي كودكان مي‌تواند آنان را در آينده به فردي بزهكار، پرخاشگر، منزوي و مطرود، اجتماع‌ستيز يا مبتلا به بيماري‌هاي رواني تبديل كند. ناگفته نماند بنابه اصول اثبات‌شده افراد موفق كساني هستند كه مهارت‌هاي ارتباطي و اجتماعي بيشتري دارند و از اين طريق برتري‌هاي خود را نسبت به ديگران آشكار مي‌سازند.

ارسال نظر