مسئولیت کامل کیفیت زندگی خودتان را بپذیرید.
اگر ما به صورت احمقانهای باور داشته باشیم که یک نفر دیگر هست که به جز خودمان روی ما قدرت دارد، هیچ نوشته و مقالهای به کار ما نخواهد آمد.
بگذارید واقعبین باشیم.
سوپرمنی در راه نیست، چون سوپرمن واقعی نیست.
و حتی اگر واقعی هم بود، آنقدر سرش شلوغ بود که وقت نجات دادن ما را نداشت.
خوشبختانه ما اصلاً به سوپرمن نیازی نداریم. مسئولیت نجات ما و فراهم کردن بهترین زندگی برایمان، مسئولیت فقط و فقط خودمان است. اگر بخواهیم سادهتر بگوییم، ما باید قهرمان زندگی خودمان باشیم.
به نظر شما این منطقی نیست؟
کسی که بیشترین کنترل و قدرت را روی زندگی ما دارد همیشه همان کسی خواهد بود که هر روز صبح در آینه به ما نگاه میکند.
ما کسی هستیم که تصمیمات زندگیمان را میگیریم.ما کسی هستیم که مسئول فکرها و حرفها و اعمالمان هستیم. و از همه اینها مهمتر این ما هستیم که بیشترین استفاده را از شادی و سلامتیمان میبریم.
برخلاف باورهای عموم، هیچوقت رئیس، عزیزان، والدین یا هیچ کس دیگری نیست که روی ما قدرت داشته باشد. البته مگر اینکه خودمان تصمیم بگیریم این قدرت را به آنها بدهیم. ولی اشتباه نکنید، این قدرت به ما تعلق دارد.
و ازآنجا که انسان مدام در حال اشتباه است، بزرگترین اشتباهی که میتواند در کل زندگیاش بکند این است که تصمیم بگیرد این قدرت را به فردی دیگر بدهد.
بهترین توصیهای که تابحال شنیدهام:
«دنیا هیچ بدهی به شما ندارد. اون قبل از شما این جا بوده.» – مارک تواین
در چهل سالی که زندگی کردم، به اندازهای خوششانس بودهام که اساتید فوقالعاده داشته باشم.
طی یک دوره خیلی سخت از زندگیام، یادم میآید که عادت به شکوه و شکایت پیدا کرده بودم و از زمین و زمان شکایت میکردم. درآن دوران همه را برای مشکلاتم مقصر میدیدم و مدام برای وضعیتم بهانه میآوردم.
هنوز یادم میآید که به یکی از استادهایم (استاد روانشناسیام در دانشگاه) گفتم، «من واقعاً دارم سر کارم جون میکنم، حقم اینه که رفتار بهتری باهام بشه.»
حرفی که استادم در جواب به من گفت خیلی ناراحتم کرد ولی زندگیام را برای همیشه تغییر داد. «دنیا به تو بدهیای نداره.»
نیش بدی به من زد ولی حق با او بود. دنیا بدهیای به شما ندارد. هیچ بدهیای.
بخاطر همین است که نمیتوانیم خودمان را با این فکرها قربانی نشان دهیم:
«من ۱۱۰٪ توانم را در روز برای کارم میذارم. واقعاً لیاقتم اینه که رئیسم بهم احترام بذاره.»
«من برای خانوادم همه کاری میکنم. واقعاً حقم اینه که همسری داشته باشم که قدر زحماتم رو بدونه.»
«من آدم خیلی خوبی هستم، لیاقت یک رابطه خیلی خوب رو دارم.»
واقعیت این است که رئیستان باید به شما احترام بگذارد، همسرتان باید قدر کارهایتان را بداند و شما لایق بهترین رابطه عشقی در دنیا هستید.
ولی اگر این چیزها را ندارید و واقعاً آنها را میخواهید، نباید منتظر باشید که دنیا با جادو و جمبل آنها را برایتان فراهم کند. دنیا هیچ بدهیای به ما ندارد.
این خودمان هستیم که یک رئيس خوب، یک همسر قدرشناس و یک عشق واقعی را به خودمان بدهکاریم. ممکن است خیلی از شما بگویید که به این سادگیها هم نیست. ولی یک کار حتماً باید آسان باشد تا آن را انجام دهیم؟ اگر اینطور باشد یک زندگی ناراحتکننده پر از افسوس و پشیمانی حقتان است. اینکه قهرمان خودمان باشیم آسان نیست. اینکه بخواهید آسان باشد یعنی میگویید «من یک راحتطلب هستم.»
واقعیت این است که قهرمان بودن هیچ قسمت آسانی ندارد. کار آسان این است که بنشینید و مدام شکایت کنید و دیگران را برای مشکلاتتان متهم کنید. قهرمان بودن یعنی با قبول مسئولیت کیفیت زندگیمان قدرت را در دست خودمان نگه داریم.
اگر میخواهید قهرمان خودتان باشید، باید به خاطر داشته باشید که بهانه آوردن و مقصر کردن دیگران برای کیفیت ضعیف زندگیتان یک نوع مخدر است و اعتیاد به آن روز به روز ضعیفترتان خواهد کرد.
خوشبختانه انتخاب بسیار بهتر دیگری هم دارید.
«رشد کردن درد دارد. تغییر دردناک است. ولی هیچ چیز به اندازه ماندن جایی که به آن تعلق ندارید سخت نیست.» — ماندی هال
میخوام وقتی این داستان را میخوانید نقل قول بالا یادتان باشد.
اخیرا نامهای از یکی از خوانندگان دریافت کردیم. خانمی که داستان تصمیم بزرگ زندگیاش برای بیرون آمدن از یک رابطه مسموم را با ما در میان گذاشته بود.
اینها دقیقاً جملههای خودش هستند که روز بعد از ترک آن رابطه برای ما نوشته بود و ما با اجازه خودش آن را با شما به اشتراک میگذاریم:
«میخواستم بگویم که همین دیروز خودم و سه فرزندم و همه زندگیام رو از یک رابطه مسموم بیرون کشیدم و وارد فضای مثبتتری کردم. طی تمام این مدت که می خواستم تصمیمم را عملی کنم، سرم داد میکشید و تحقیرم میکرد ولی من روی حرفم ایستادم. الان از نظر فکری و احساسی داغان هستم ولی قویتر از قبل خواهم شد و به دخترهایم هم یاد میدهم که هیچوقت تحقیر رو تو زندگیشون نپذیرن!»
فوقالعاده است نه؟ قبول کنید که کاری که این زن انجام داده اصلاً آسان نبوده است. او به نجات نیاز داشته است. و حتی مهمتر، سه فرزندش به نجات نیاز داشتند. و نشستن به انتظار یک قهرمان چاره کار او نبوده است. به همین دلیل خودش تصمیم میگیرد که قهرمان داستان خودش باشد.
چند وقت پیش پیامی برایش فرستادیم تا از اوضاعش پرس و جو کنیم. جواب او این بود:
«زندگی من که جهنم واقعی بود ولی من هنوز هم میتونم لبخند بزنم. بستگی به خودتون داره که با یه موقعیت چطوری برخورد میکنین. برای من اصلاً آسون نبود، شاید سختترین تصمیمی بود که تو زندگیم گرفته بودم. ولی تصمیم گرفتم خودم رو اونقدر دوست داشته باشم که قدرت درونی رو برای اینکار پیدا کنم. این قدرت درون همه ما هست. من فکر میکنم هیچوقت هیچکدوم از ما بیشتر از میزان تحملمون دچار سختی و رنج نمیشیم. این زندگی به ما داده شده چون قدرت لازم برای سپری کردن اون رو داشتیم.»
این زن به هیچ عنوان یک راحتطلب نیست. به نظر من یک قهرمان واقعی است. او بااینکه میترسید ولی تصمیمش را عملی کرد.
همه ما میتوانیم زمانی که تصمیم بگیریم هیچکس جز خودمان روی زندگی، شادی و خوشبختیمان قدرت ندارد، اینکار را انجام دهیم.
دیگر قدرتتان را با بهانه آوردن و متهم کردن دیگران تلف نکنید. دیگر منتظر یک قهرمان ننشینید. از امروز، اگر لازم است نجات داده شوید، این حقیقت را در ذهنتان نگه دارید:
تنها قهرمانی که به آن نیاز دارید، خودتان هستید.
آیا شما هم نیاز دارید که قهرمان زندگی خودتان شوید؟ آیا تابحال خودتان را نجات دادهاید؟