Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
جمعه 2 آذر 1403 - 03:17

ترجیح می دهم مریض باشم!

ترجیح می دهم مریض باشم!

احتمالا با آدم هایی برخورد کرده اید که معمولا با مشکلاتی رو به رو هستند و درباره بیماری هایی صحبت می کنند که خیلی جدی نیستند اما دائما با آن ها درگیرند؛ من میگرن دارم. من زخم معده دارم، من آرتروز دارم و... اما اگر به پزشک مراجعه کنند با هیچ کدام از این مش

احتمالا با آدم هایی برخورد کرده اید که معمولا با مشکلاتی رو به رو هستند و درباره بیماری هایی صحبت می کنند که خیلی جدی نیستند اما دائما با آن ها درگیرند؛ من میگرن دارم. من زخم معده دارم، من آرتروز دارم و... اما اگر به پزشک مراجعه کنند با هیچ کدام از این مشکلات رو به رو نیستند. فقط کمی در مورد آن مریضی ها نگران اند یا عنوان می کنند که به آن مبتلا هستند.


شاید باورتان نشود اما جدا از بیماری که همه با آن رو به رو می شویم،مسئله ای دیگر هم وجود دارد که شاید در وهله اول فکر کنید چیزی بیش از یک شوخی نیست! این مسئله که موضوعی کاملا علمی هم هست «رفتار بیماری» نام دارد و تعریفش را خیلی خلاصه می توان واکنش افراد به پدیده بیمار بودن توصیف کرد.
 
دامنه این رفتار می تواند از سوءاستفاده از بیماری برای منفعت روانی تا واکنش فرد به بیماری واقعی و پیگیری های پزشی و دارو خوردن را شامل شود. همه این عوامل تابع یعنی ممکن است فرد بیمار باشد اما پیگیری نکند یا برعکس، پیگیری بیش از حد بکند یا پیگیری اش خیلی دقیق نباشد.

این رفتارها مربوط به خود بیماری نیستند و آن ها را باید بیشتر روان شناختی دانست. بهتر است بگوییم عکس العمل فرد در برخورد با مریضی است یا این که نسبت به درد و بیماری چه عکس العملی نشان دهد... برای بررسی ابعاد مختلف چنین وضعی سراغ امیرحسین جلالی رفتیم. جلالی استاد دانشگاه ایران است و در حوزه روان شناسی فرهنگی کار می کند. این روان پزشک از «رفتار بیماری»، دلایل ایجادش و راه های برون رفت از این وضع می گوید.

 
افرادی که چنین رفتاری نشان می دهند دچار عارضه روانی اند؟

بهتر است از اصطلاح «عارضه روانی» استفاده نکنیم چون این موضوع ها با برچسب اعصاب و روان معمولا ترسی را در دل آدم ها می اندازد که ممکن است نسبت به مسئله ای که درگیرش هستند موضع بگیرند.

مسئله ما درباره این موارد باید این باشد که بتوانیم ترس را کم کنیم. ممکن است این کلمات ترسی را در افراد ایجاد کند که دچار یک عارضه روانی هستند و به همین دلیل هم ممکن است به بیمار کمک نکند چون ترس لزوما باعث پیگیری درمان از سمت بیمار نیست بلکه ممکن است باعث شود بیمار از رودررو شدن فرار کنند و مشکل را نادیده بگیرد.

پس باید آن را با چه عنوانی، بنامیم؟

می توانیم اینطور سوالمان را مطرح کنیم که چطور می شود بعضی از افراد ترجیج می دهند مریض باشند! بیماری در اینجا می تواند عاملی باشد که چند کارکرد پیدا کند.
در این افراد، بیماری درواقع محملی است که یک کارآمدی دارد و نمی توان حکم کلی صادر کرد اما برخی یاد گرفته اند از طریق بیمار بودن و رنجور بودن با دیگران ارتباط برقرار کنند یا با جلب مراقبت و توجه دیگران.

همه ما انسان ها نیاز طبیعی داریم تا دیده بشویم و با این روش توجه و مراقبت دیگران را جذب کنیم. این نیاز تا حدی طبیعی است اما وقتی بالغ می شویم یاد می گیریم اگر نیاز داریم، خیلی راحت نیازمان را مطرح کنیم یا از دوستان و اطرافیان مان بهره بگیریم و کمک بخواهیم تا نیازهای ما را برآورده و موقعی که نیازمندیم از ما مراقبت کافی کنند اما این زمانی رخ می دهد که فرد از لحاظ روانی پخته نیست.

وقتی فرد از لحاظ روانی مستقل نیست و تجربه هایی دارد که معمولا به دوران کودکی بر می گردد و همزمان با ابتدای دوران رشد در فرد نهادینه می شود، اصولا یاد می گیرد که از طریق بیماری و با رنجور بودن، توجه و مراقبت دیگران را جلب کند. ممکن است گاهی بیماری در فردی که مهارت های کافی برای کنار آمدن با مسئولیت های شخص و اجتماعی ندارد محملی شود برای دور شدن از مسئولیت های اجتماعی یا بهتر بگویم ترس پذیرش مسئولیت اجتماعی می تواند منجر به این شکل از رفتارها شود.

شاید برای همه پیش آمده باشد که در دوران کودکی روزهایی دوست نداشتیم به مدرسه برویم و برای این که بتوانیم به هدفمان برسیم، خودمان را به بیماری زده ایم. فرد این را یاد می گیرد و ممکن است آگاهانه به بیمار بودن تمارض نکند و حتی سابقه بیماری را داشته باشد اما وقتی به پزشک مراجعه می کنند علائم خاصی از وجود بیماری دیده نشود اما بدن بیمار عکس العلمی شبیه آن بیماری نشان بدهد.

در این مواقع بیماری بهانه ای است برای شانه خالی کردن از مسئولیت ها و وظایف. اگر بخواهیم خلاصه بکنیم باید بگوییم درد، رنج و بیماری، راهی است برای جلب توجه و رماقبت دیگران و زبانی است برای حرف زدن با دیگران .

گاهی وقت ها انگار غیر از این که انسان به درد کشیدن تمارض کند، هیچ راه دیگری برای جلب توجه دیگران وجود ندارد. مثال این مورد در اتفاقا اجتماعی هم نمود دارد. ممکن است افراد زیادی در جنگ ها کشته شودند اما زمانی که مرگ کودکی رخ می دهد و تصویرش ثبت می شود توجه همه به آن مسئله جلب می شود در حالی که روزانه صدها نفر دیگر هم در جنگ ها کشته می شوند. این مثال در روابط انسان ها هم نمود دارد. به این شکل که تا وقتی کسی مریض نشود، ممکن است به او توجهی نشود بنابراین تظاهر به مریضی، راهی است برای جلب نظر دیگران.
 
 
راه چاره چیست؟ خانواده ها برای کمک باید چه کاری انجام دهند؟

نباید به این آدم ها برچسب زد که بیمارند چون بخشی از این رفتار نیاز طبیعی هر آدمی است. معمولا افرادی دچار این رفتار می شوند که نیازها عاطفی شان به خوبی جواب نگرفته یا تربیت درستی نداشته اند. اصولا اگر ما آدم ها خوب تربیت شده باشیم و در محیطی مناسب رشد کرده باشیم و به نیازهایمان پاسخ درست داده باشند رد آینده یاد می گیریم که چطور نیازمند باشیم یا چطور ضعیف باشیم و همزمان مشکلی با آن ضعف نداشته باشیم در نتیجه نیاز پیدا نمی کنیم خودمان را بیمار نشان دهیم.

به نظرمی رسد توصیه عمومی برای مواجه شدن با این نوع افراد مسیرگفت و گو است. باید شرایطی را مهیا کرد که فرد حرف ها و نیازهایش را بگوید. معمولا وقتی افراد نمی توانند حرف بزنند از بدن خودشان برای ابراز آن استفاده می کنند. در این مواقع فرد با بدن خودش شکایت می کند.

وقتی با این موقعیت رو به رو هستیم کار پزشک یا روانپزشک در درمان غیردارویی این است که به فرد کمک کند تا مسائلش را به زبان بیاورد و بازگو کند. در مورد توصیه های عام تر می توان ورزش را پیشنهاد داد چون معمولا تحرک منظم داشتن برای کسی که احساس کسالت و بیماری می کند و این کسالت بیشتر ریشه های روانی دارد تا فیزیکی، انواع ورزش های هوازی مناسب است. اصولا فعالیت ورزشی و در طبیعت بودن می تواند بسیار در طراوت و شادابی فرد موثر باشد و او را از احساس ناسالم بودن دور کند.

منبع این دردها اضطراب و تنش های گفته نشده است. هر اقدام و فعالیتی که بتواند کمک کند تاف رد تنش خود را کم کند یا تجربه های استرس زای کمتری داشته باشد، می تواند به فرد کمک کند تا احساس سلامت بیشتری داشته باشد و کمتر حس بیماری سراغش بیاید.

تجویز دارویی هم لازم است؟

زمان هایی هست که ما آشکارا خودمان آگاهیم که دچار افسردگی یا خستگی هستیم، حالمان خوش نیست، انگیزه نداریم یا انجام هر تکلیف کوچکی مستلزم یک اضطراب و دل شوره خیلی زیاد است که باعث می شود نتوانیم خوب کار کنیم. در این مواقع پیشنهاد می شود فرد درمان دارویی انجام دهد چون این روش در دسترس و ارزان قیمت است و تاثیر آنی دارد، انجامش هم سخت نیست.

درمان های غیردارویی جواب آنی ندارد و نیازمند فرد خبره ای است که بتواند آن را انجام دهد، از طرفی خود بیمار هم باید پیگیر باشد و وقت بگذارد، به علاوه گران قیمت هم هست و همیشه هم در دسترس نیست و بیمار هم باید انگیزه لازم برای انجام آن را داشته باشد. درمان های غیردارویی خیلی خوب است اما در شرایطی که در دسترس نباشد فرد باید برای انجامش به پزشکی مراجعه کند که دارو تجویز کند.

حالت دیگری هم هست که ما خودمان را خیلی مضطرب و افسرده ارزیابی نکینم. در این صورت اگر رفتار تمارض به بیماری برای جلب توجه وجود داشته باشد می توان این طور نتیجه گرفت که حرف ها و تنش هایی وجوددارد که در جامعه ما هم خیلی رایج است و به قول معروف طرف دلش از جای دیگر پر است.
 
 
ما همواره نارضایتی هایی داریم که روی هم جمع می شود. طبیعی است که هیچ فردی دائم نمی تواند با افردگی آن ها را بروز دهد پس ممکن است این فشارها تبدیل به علائم بدنی بشوند پس لزوما این رفتارها خودآگاه نیست و ممکن است سیستم روانی ما به طور اتوماتیک و ناخودآگاه آن ها را بروز دهد. باید برای این مشکلات به کسی مراجعه و آن ها را مطرح کرد، شاید یک دوست خوب خیلی برای این مسائل کارآمد باشد، کسی که بتوان به او اسرار و مشکلات را گفت.
 
اگر هم کسی برا یان هم کلامی وجد نداشته باشد، می شود خود را تنها تصور کرد و ان مسائل را روراست با خودمان مطرح کنیم. حتی می شود این حرف ها را ضبط کنیم. هر چند شاید این مورد خیلی علمی نباشد اما راه حل این نوع تنش ها به زبان آوردن آن هاست و آگاهانه رو به رو شدن با آن ها می تواند در حل این مشکلات کمک کند. حالا می تواند طرف این حرف ها فرد دیگری باشد یا این که آن ها را بنویسیم.

ارسال نظر