تصمیماتی که خانواده ها در کسب و کارشان با آن ها درگیر می شوند، گاها بسیار دردناک هستند و پیامدهای این تصمیمات می تواند هم برای آینده خانواده و هم برای آینده کسب و کار بسیار بزرگ باشد.
در ابتدا باید به این سوال پاسخ دهیم که چگونه باید در کسب و کارهای خانوادگی بهترین تصمیمات را گرفت؟ تصمیماتی که خانواده ها در کسب و کارشان با آن ها درگیر می شوند، گاها بسیار دردناک هستند و پیامدهای این تصمیمات می تواند هم برای آینده خانواده و هم برای آینده کسب و کار بسیار بزرگ باشد.
مسائلی مثل این که چه کسی باید مدیرعامل بعدی باشد... دخترم یا پسرم؟ آیا عموزاده ام را از این کسب و کار خارج کنم؟ آیا مدیران غیرخانوادگی می توانند برای تصمیمات کلیدی کسب و کار ما قابل اطمینان باشند؟ در همین راستا از یک مقایسه ساده استفاده می کنیم تا نشان دهیم که کسب و کارهای خانوادگی موفق چگونه و در کجا تصمیم گیری می کنند.
همان گونه که در خانه، اتاق خواب را از آشپزخانه جدا می کنیم، کسب و کارهای خانوادگی موفق هم در چهار اتاق مجزا به بقای خود ادامه می دهند. اتاق صاحب کسب و کار، اتاق هیات مدیره، اتاق مدیرعامل و اتاق خانواده. تصمیمات به صورت جداگانه در هر اتاق گرفته می شود. مدیرعامل چگونگی عملکردها را مدیریت می کند، هیات مدیره ساز و کارهای کسب و کار را رصد و مدیرعامل را استخدام یا اخراج می کند، صاحبان بالاترین سطح اهداف مالکیت را برای کسب و کارشان مشخص وهایت مدیره را انتخاب می کنندو خانواده ها اتحاد لازم را می سازند و استعدادهای خانواده را پرورش می دهند.
این ها نمونه هایی ساده از ماهیت هر بخش سازمان است. کسب و کارهای خانوادگی موفق، هر تصمیم ر ا به اتاق مربوطه و مناسب خودش هدایت می کنند و اعضای خانواده و دیگر کارمندان در هر اتاق، نقش های متفاوت با رفتارهای مناسب آن اتاق را ایفا می کنند.
منبع قدرت در تصمیم گیری در هر کدام از این اتاق ها نیز متفاوت است. در اتاق صاحبان کسب و کار قدرت به دست شخصی است که سهام را مستقیما یا وکالتی اداره می کند. در اتاق هیات مدیره، افراد به صورت همکاری های چندجانبه روی هم تاثیر می گذارند.
مدیرعامل به صورت سلسله مراتبی امور را سازمان دهی می کند و معمولا تصمیمات را براساس بازگشت سرمایه اتخاذ می کنند. در اتاق خانواده معمولا تصمیمات براساس اجماع نظر همه اعضا و تاثیر آن روی امور وراثتی و سرپرستی گرفته می شوند.
اکنون باید به این مساله بپردازیم که در برابر دشواری هایی که کسب و کار خانوادگی را تهدید می کنند، چه باید کرد؟
بیشتر مردم به این نتیجه می رسند که مارپیچ اختلافات در کسب و کارهای خانوادگی مانند گردباد همه آن چه را در طول مسیر تجارت ساخته اند، خراب می کند. درواقع عدم تفاهم در همه روابط انسانی اجتناب ناپذیر است، اما خانواده هایی که درگیر مسائل کسب و کار هستند، بیشتر از خانواده های معمولی در خطر گیر افتادن در مارپیچ اختلافات قرار می گیرند.
به خاطر مسائل مالی، تقسیم قدرت، موقعیت و تصمیمات بزرگی که این خانواده ها مکررا با آن ها درگیرند، با شرایط سخت تری رو به رو می شوند. با بررسی بیش از دویست شرکت و کسب و کارهای خانوادگی از بیست کشور دنیا، این نتیجه به دست آمده که همه این مارپیچ ها و اختلافات را می توان به وسیله هفت مرحله شناسایی و پیش گیری کرد.
فاجعه زمانی رخ می دهد که با وجود این که این مراحل کاملا قابل پیشگیری هستند، اما صاحبان مشاغل به آن ها و روش رهای رهایی از این گرفتاری ها اشراف کامل ندارند.
هفت مرحله:
دورشدن منافع افراد از همدیگر
«راجر فیشر» و «ویلیام اورای» در کتاب «رسیدن به پاسخ مثبت» انتشارات هاروارد، مساله منافع را به منزله یک اشتهای بزرگ عنوان می کنند که یک شخص یا گروهی از افراد برای به دست آوردن چیزی دارند. بعضی از منافع مشترک هستند و بعضی انفرادی. بسیاری از کسب و کارهای خانوادگی در مرحله نخست برای محافظت از گنجینه خاندان دور هم جمع شده اند، ولی با رشد بیشتر و کسب و کار و ایجاد نقش های متفاوت با مسئولیت های مختلف برای هر عضو خانواده، طبیعتا اختلاف سلیقه پیش خواهدآمد.
بعضی از افراد خانواده در این شرکت مشغول به کار هستند، بعضی هر دو یا هیچ کدام! آن هایی که استخدام شرکت هستند، تمایل بیشتری به سرمایه گذاری مجدد و مزایای بیشتری دارند. در حالی که صاحبان شرکت به پرداخت سود سهام بالاتر تمایل دارند. جایی که در آن هر شخص بسته به موقعیت خود در آن کسب و کار، روی موضوع خاصی تاکید دارد.
جدی شدن موضوع جایگاه ها
زمانی که اختلاف سلیقه پیش می آید، افراد یا گروه ها معمولا جبهه های متفاوتی در مورد یک موضوع می گیرند. یک جایگاه می تواند تعیین کند که افراد به خواسته های خودشان برسند و این جایگاه ها خیلی زود مثل سایر تصمیمات باید مشخص شوند. همه خانواده ها در امور مختلف مثل محل زندگی، تحصیلات فرزندان و... با تصمیمات مهمی درگیر هستند، ولی خانواده هایی که درگیر مسائل حرفه ای شغلی می شوند، مکررا با تصمیمات سختی مواجه خواهندشد.
از آن جایی که این تصمیمات معمولا شامل تخصیص منابع است، جایگاه ها می توانند مساله را در حد بازی برد- باخت به انحطاط بکشانند. «او بیشتر می خواهد در حالی که من موافق نیستم!» مساله جایگاه جدی می شود و ناگهان همه احساس می کنند که این مشکل فقط یک راه حل دارد، راه حل خودشان!
چانه زنی بر سر جایگاه ها شروع می شود و حتی اگر راه حلی هم پیدا شود، یک گروه غالبا احساس می کند که آن راه حل منصفانه نبوده است. به تبع چانه زنی بر سر جایگاه غالبا به نتایج ناموفق و ناپایداری منجر خواهدشد.
قطع ارتباطات
بعد از این که درک منافع به شکست می انجامد و مساله جایگاه ها جدی می شود، شرایط ارتباطات به شدت به هم می ریزد. اعضای خانواده از ددین همدیگر اجتناب می کنند و حتی یادداشت های تندی برای هم می فرستند که شاید این یادداشت ها خیلی زود به اخطارهای نیمه قانونی چک شده به وسیله وکلایشان تبدیل شوند!
در این مرحله این یک جنگ تمام عیار نیست، اما می تواند آتش زیر خاکستر باشد. وقتی افراد جدا می شوند و برای مدتی با هم صحبت نمی کنند، کم کم این خاکستر شعله ور می شود و به مرحله انفجار می رسد؛ برای مثال در یک کسب و کار خانوادگی سه برادر بودند و دچار درگیری شدید لفظی شده بودند. سپس در سکوت عمیقی فرو رفتند که به شدت کسب و کارشان را تهدید می کرد.
اگرچه برادرها سمت هایی کلیدی مثل مدیرعامل، رییس هیات مدیره و مدیر اجرایی را برعهده داشتند، ولی بعد از آن دعوا برای ماه ها حتی برای مسائل کاری هم گفت و گو نمی کردند و هر یک همه فرصت های مصالحه را هدر می دادند.
تشکیل ائتلاف ها و یارکشی
زمانی که افراد از صحبت کردن به صورت مستقیم با همدیگر اجتناب می کنند، به ناچار اتئلاف ها شکل می گیرد. همه اعضا احساس می کنند که باید جبهه بگیرند و حزب های مختلفی به وجود می آیند. اغلب این موضوع به وسیله همسران اعضا شروع می شود. این ائتلاف ها زمانی پیچیده تر می شوند که پای تایید مسائل مهم وسط می افتد. همه فعالیت های طرف مقابل با عینک عدالت هر حزب تفسیر و سنجیده می شود.
در این مرحله مسائل بسیار شخصی می شوند و هر طرف، طرف مقابل را به عنوان دیوانه، احمق، تنبل و بدتر از این ها خطاب می کند و این دو قطبی سازی مصالحه را سخت تر و پیچیده تر می کند.
در کسب و کارهای خانوادگی پنج نوع ائتلاف رایج وجود دارد: ائتلاف هایی که از شعبات خانواده نشات می گیرد (طرف خواهر در برابر طرف برادر)، گروه صاحبان کسب و کار (رای دهندگان در برابر سهامداران بدون حق رای)، طبقه شرکا (صاحبان فعال در برابر صاحبان منفعل)، جنسیت و نسل ها (بزرگ ترها در برابر نسل بعدی). برای مثال در یک کسب و کار خانوادگی نسل قبلی در برابر نسل بعد مدیران قد علم کرده بود و اگر حل و فصل نمی شد، بقای آن کسب و کار را به خطر می انداخت
آغاز جنگ های نیابتی
با جبهه گیری اتئلاف ها، افراد در جبهه های متفاوت به دنبال راه هایی در جهت تثبیت موقعیت و جایگاه خودشان بر می آیند و به ناچار سایر افراد را هم در این کشمکش درگیر خواهندکرد. اعضای خانواده، خودی و محرم راز محسوب می شوند و مدیران و کارکنان غیرخانوادگی در بازی ای که هرگز برنده نخواهندبود، به بازی گرفته می شوند.
جنگ های نیابتی به شکل های چندگانه ای شکل می گیرد؛ در یک سازمان خیلی بزرگ، کسب و کارهایی که به وسیله گروه مقابل رهبری می شوند، فروخته خواهندشد و مدیران آن بخش ها اخراج می شوند. سودهای سهام از صاحبان منفعل دریغ می شود. برای مثال در یک کسب و کار خانوادگی، یک عضو هیات مدیره، مدیر مالی آن شرکت را که با گروه مخالف او همراه شده بود، به صورت خیلی ماهرانه متهم به کلاهبرداری کرد و دستور بازرسی غیرمعمول حساب ها را سریعا صادر کرد.
فراخوانده شدن وکلای شخصی
بعد از درگیر کردن کارمندان بی گناه، قدم بعدی در این مارپیچ آشوب و هرج و مرج، به کارگرفتن متخصصان بیرونی به منزله وکلای مدفاع در جهت رسیدن به یک موقعیت ویژه است.
در یکی از موارد برای حل و فصل جنگ، مدیران اجرایی که عموزاده نیز بودند، یک مشاور استخدام کردند، ولی بعد از مدتی یکی از عموزاده ها متهم به جانبداری از او شد. آن مشاور به راحتی اخراج شد، اما تنش بین آن ها شدیدتر شد و حتی این مساله در حد فراخواندن وکلای خانوادگی اعضا پیش رفت. از آن جایی که وکلا موظف اند برای دفاع از موکلان خود نهایت تلاش شان را به عمل آورند، پرونده به صورت غیرقابل انعطافی پیش رفت تا هر طرف بتواند حقانیت خود و عدم صلاحیت طرف مقابل را ثابت کند.
در این زمان طبیعت مکالمه افراد قاعدتا تغییر خواهدکرد و به دنبال یافتن رفتارهای غیرقانونی یکدیگر حتی پیش از شروع این درگیری خواهندبود. در این بین حتی خوش نیست ترین وکیل هم باعث وخیم تر شدن شرایط می شود. جلسات کاری به جلسات قانونی تبدیل می شود که به جای تصمیم گیری در مورد مسائل مهم، فقط به یک اعتراض بعد از اعتراض های دیگر رسیدگی می شود.
به جریان افتادن پرونده های حقوقی
این آشوب فقط یک نتیجه دارد؛ تبدیل یک اختلاف خانوادگی به یک پرونده حقوقی پیچیده! بله! خانواده ها نیز می توانند به این مرحله برسند و تقریبا همیشه نتیجه مطلوب نخواهدبود؛ البته بسیار پرهزینه، هم از لحاظ مالی و هم از لحاظ روحی.
«استیو سالی» به عنوان یک وکیل این شرایط را این چنین توصیف می کند:«دادخواهی خانواده بدترین نوع نزاع است. یکجنگ داخلی. تعداد گروگان ها و مقدار تلفات بسیار بیشتر از تعداد افراد به ظاهر برنده خواهدبود و البته این زخم ها دائمی هم هستند. هر پیروزی به شکل غم انگیزی رضایت بخش نخواهدبود.»
زمانی که خانواده ها به پرونده های حقوقی به عنوان چاره مشکل شان نگاه می کنند، نمی دانند که چه میزان پشیمانی را برای 5 تا 10 سال یا حتی بیشتر خواهندداشت. مانند تاثیر غیرقابل جبرانی که این نزاع قانونی روی کارمندان و محیط کاری کسب و کارشان می گذارد.
این هفت مرحله غم انگیز از آشوب های خانوادگی به صورت مشخص در بعضی از کسب و کارهای خانوادگی دیده می شوند.
غم و اندوه و ناامیدی عمیق اعضای خانواده پنهان شدنی نیست. خانواده ها از هم می پاشند. شغل ها و کسب و کارها از بین می روند. ولی خبر خوش این است که در این مارپیچ آشوب، راه حل های سخت، اما ممکن وجود دارد. چند اقدام بسیار مهم می تواند یک کسب و کار خانوادگی را دوباره به راه درست خودش بازگرداند.
فرصت ها را در عمق دردها پیدا کنید
اگر اعضای خانواده درد کافی این آشوب ها را به خوبی درک کنند، حتما می توانند درصدد پیدا کردن منافع جدید باشند. مطمئنا آگاهی از این درد و پشیمانی، خانواده را با فرصت های جدیدی رو به رو می کند و می تواند باعث تغییر منافع هر جناح شود. این تغییر بسیار مهم به طرفین دعوا اجازه می دهد که پای میز مذاکره بیایند و راهکارهایی را پیدا کنند که قبلا وجود نداشتند.
آگاهی از خطر از بین رفتن کسب و کارهای خانوادگی می توان باعث تغییر منافع قبلی اعضا شود. چنان چه خانواده های درگیر در این نوع آشوب ها که برای پیشبرد منافع خودشان با وکلایشان در جلسات هیات مدیره شرکت می کردند، در آخر اذعان می دارند که بعد از همه این مسائل همه چیزی که می خواهند صلح و آرامش است.
انتظارات را بازبینی کنید
در نهایت بعد از این که خانواده ها مراحل قبلی را طی کردند، مجبور به بازبینی دوباره خواسته ها و انتظارات شان می شوند. افراد خانواده که از همدیگر شکایت کرده بودند، شاید هیچ گاه مثل گذشته نتوانند به هم نزدیک شوند ولی می توانند آن چه را که از همدیگر انتظار دارند، اصلاح کنند و البته تا زمانی که همدیگر را نبخشند، نمی توانند آینده کسب و کارشان را بسازند.
متاسفانه مواردی هم وجود دارد که خانواده نمی تواند دردهای خود را به موقعیت های بهتری تبدیل کنند. آن ها نمی توانند به گذشته برگردند و منافع مشترکی پیدا کنند. شروع یک چانه زنی بزرگ دیگر! آن ها نمی توانند اشتباهات گذشته را فراموش کنند. پس راهی به غیر از فروش و واگذاری کسب و کارشان پیدا نمی کنند و از هم جدا می شوند.
همه می دانیم که پیشگیری بهتر از درمان است. جلوگیری از به وجود آمدن این هفت مرحله از اختلاف که مطمئنا موفقیت کسب و کار را به خطر می اندازد بهتر از این است که بدانید چطور می توانید از آشوب به وجود آمده خارج شوید. آگاهی از هزینه های جبران ناپذیر یک دادخواهی قانونی مثل وقیح بودن و زشت بودن این مساله و پشیمانی بزرگ خانواده ها بعد از آن، می تواند از به وجود آمدن درگیری جلوگیری کند.
اگر اعضای خانواده به دنبال جلوگیری از به وجود آمدن مارپیچ فاجعه بار این جنگ داخلی هستند، باید با چشمان باز هر مرحله از این هفت مرحله تشدید دعوا را بررسی کنند. زمانی که افراد نظرات متفاوتی با هم دارند تصور می کنند که بهترین راه برای رسیدن به منافع خود، دست به کار شدن است و سیاست غلط آن ها یان است که عکس العمل همیشه منطقی است. اگر فردی از اعضای خانواده تمایلی به مکتوب کردن منافع نداشته باشد، اقدام عقلانی این است که به یک وکیل مراجعه کنید و مسلما آن فرد هم وکیل خود را به بازی می آورد.
طی کردن مراحل قانونی به صورت جداگانه همیشه منطقی به نظر می آید؛ البته هر اقدام منجر به عکس العمل های قانونی بعدی هم می شود!همه این عمل ها و عکس العمل های قانونی و منطقی، کسب و کارهای خانوادگی را به مارپیچ انحطاط و ویرانی خواهندکشاند.
از این رو به اعضای خانواده توصیه می شود که قبل از رفتن به مرحله بعد، یک نفس عمیق بکشند و بیشتر تامل کنند. باید این مساله را درک کنند که هر زمان بگویند من فکر می کنم راه حل من تنها راهی است که این کار باید انجام شود یک قدم به سوی غرق شدن در سیستم جنگ های داخلی کسب و کارهای خانوادگی نزدیک شده اند.
هر زمان که از ایجاد ارتباط و برقراری گفت و گو خودداری کنند، هرچه بیشتر به شروع جنگ نزدیک می شوند. هر مرحله از این هفت مرحله، موقعیتی است که اعضای خانواده و وابستگان آن ها می توانند تصمیم بگیرند وارد شوند یا خیر. این یک انتخاب است، البته سخت خواهدبود زیرا هر عضو خانواده فرصت های کافی برای جلوگیری از خودتخریبی کسب و کار خانوادگی شان را در اختیار دارد، ولی تشخیص آن بسیار سخت و مهم است و این مسئولیت، بسیار بزرگ خواهدبود.
بقای یک کسب و کار خانوادگی کار بسیار دشوار و سختی است و اگر مدیریت و راهبری درستی صورت نگیرد به آسانی تبدیل به یک فاجعه خانوادگی می شود.