در زمانه ما مدل شبه روانشناسانه اینگونه توصیه ها باب شده است. هر کتاب، سایت یا فضای مجازی را که نگاه کنید، پر از توصیه هایی از این دست است: نیمه پر لیوان را دیدن، قانون جذب، تفکر مثبت، انرژی مثبت و عبارات و جملاتی که به وفور می توان یافت و هر روزه با آن برخورد می کنیم. اینگونه جملات صرفا زیبا و فاقد پشتوانه اجرایی، هیچ راهی را برای مثبت نگاه کردن و لبخند زدن و ... ارائه نمی کنند. در نتیجه فقط باعث افزایش احساس یأس و سرخوردگی در افراد می شوند زیرا فرد می اندیشد حتما اشکالی در من وجود دارد که نمی توانم به این توصیه ها عمل کنم اما موضوع اینجاست که اصل این توصیه ها قابل اجرا نیستند و صرفا در گفتار جذاب به نظر می رسند.
در این نوشتار سعی می شود به عوامل مهم شاد زیستن با وجود تمام مشکلات روزمره پرداخته شود.
تقویت احساس خودکارآمدی
قطعا هیچ موجود زنده ای بدون مشکل نیست. انسان در هر جایگاهی که باشد، در هر سن و شرایطی با یک سری مشکلات بزرگ و کوچک روبه رو می شود. این مشکلات می تواند زمینه ساز غم و اندوه باشد. یکی از مهمترین عواملی که می تواند انسان را در مقابل مشکلات مقاوم تر سازد، احساس خودکارآمدی است. بدین معنا که من می توانم از پس هر کاری که مایل باشم، برآیم و به هدفم برسم. اگر بتوانیم احساس خودکارآمدی را در کودکان و نوجوانان به وجود بیاوریم، در زمان مواجهه با مشکلات خود را نباخته و آن مشکل را به چشم یک چالش که باید بر آن فائق آیند، نگاه خواهند کرد. مهمترین راه افزایش خودکارآمدی، شناخت دقیق خود می باشد. ما اگر خود را به خوبی بشناسیم و در زمینه ای که واقعا استعداد و توانایی داریم به فعالیت مشغول شویم، قطعا احساس موفقیت و خودکارآمدی بیشتری خواهیم کرد اما اگر از یک ماهی بخواهیم از درخت بالا برود، قطعا احساس ناتوانی خواهد کرد! ضمنا خودکارآمدی، یکی از عوامل شکل دهنده عزت نفس است. عزت نفس به معنای برداشت کلی انسان از خود می باشد. من هرچقدر خود را ارزشمندتر، بهتر و مثبت تر ارزیابی کنم، با یک شکست یا عدم موفقیت روحیه خود را نخواهم باخت و احساس سرخوردگی نخواهم کرد. با پرورش استعدادها و پذیرش نقاط ضعف خود می توان عزت نفس را پرورش داد.
بپذیرید دیگران در کنترل تان نیستند
موضوع بعدی که بسیار حائز اهمیت است، باور به محدود بودن انسان برای کنترل رفتارهای دیگران است. ما توان کنترل احساسات، رفتار و افکار دیگران را نداریم. در نتیجه بسیاری از اتفاقات خارج از حیطه کنترل ماست. اگر واقعا باور کنیم که اختیار و کنترلی بر این موضوعات نداریم، توقع بیش از حد و غیر واقعی هم نخواهیم داشت. مهمترین عامل احساس شکست، ناکامی و غم همخوان نبودن شرایط با توقع و انتظار ماست. اگر ما باور کنیم تنها چیزی که تحت اختیار انسان قرار دارد، تنها و تنها رفتار خود اوست، دیگر انتظار بی مورد ایجاد نمی شود که سپس با ارضا نشدن آن، دچار احساس ناکامی و غم شویم. برای مثال من انتظار دارم چون به دیگری محبت می کنم، او نیز باید به من محبت کند و اگر این گونه نباشد، احساس غم خواهم کرد. در حالی که رفتار فرد ثالث خارج از کنترل من است و محبت کردن من به او الزامی برای پاسخ مشابه دادن برای فرد مقابل ایجاد نخواهد کرد زیرا او یک انسان مستقل است.
برای سوال های بنیادی تان پاسخی بیابید
موضوع بعدی پاسخ دادن به سوالات وجودی است. مانند: دلیل زندگی چیست؟ چرا به دنیا آمده ام؟ پس از مرگ چه خواهد شد؟ زندگی من چه چیزی به این دنیا اضافه خواهد کرد؟ و ... . این گونه سوالات بنیادی، مهمترین منبع ایجاد معنا در زندگی است. زندگی بدون معنا و هدف، زندگی خمود و بدون لذتی است اما اگر بتوانیم به این سوالات پاسخی شخصی و منحصر به فرد برای خود بدهیم، می توانیم در لحظات سختی با یادآوری اهداف و معنای زندگی خود انگیزه ادامه دادن را در خود ایجاد کنیم. در همین راستا، باور عمیق و واقعی به اینکه مرگ در هر لحظه در کمین است، می تواند باعث ترسیم یک افق هدفمند در زندگی شود. ما می دانیم که روزی خواهیم مرد اما باور واقعی به آن نداریم و سعی می کنیم به مرگ فکر نکنیم. تفکر در مورد مرگ می تواند غم افزا باشد اما باور به مرگ، شادی آور است. باور به اینکه هر لحظه امکان دارد بمیرم، نگاه و معنی آینده را تغییر خواهد داد. این تغییر می تواند باعث لذت بیشتر از نعمتهای زندگی شود.