يکي از اصطلاحات پرکاربرد در حوزه خلق اثر هنري ، کلمه خلاقيت است. حتي در برهه هايي از تاريخ خلاقيت، به عنوان معيار سنجش اعتبار اثر هنري شناخته شده است. بدين صورت که هرچه کار هنري خلاقانه تر باشد داراي اهميت بيشتر و کيفيت بالاتري است.
حال سوال اين است که به طور کلي خلاقيت چيست؟ انواع آن کدام است و آيا اکتسابي است يا يک موهبت خدادادي؟محصولي که در خلقش از خلاقيت بهره گرفته شده باشد به سطوح مختلف درجه بندي مي شود. تايلر اين طبقه بندي را انجام داده و 5 سطح مختلف براي کيفيت خلاقيت قائل شده است:
1- خلاقيت بيانگر:
که بيان و اظهار وجود آزادانه شخص را امکان پذير مي سازد. در خلاقيت بيانگر کيفيت محصول اهميت چنداني ندارد مانند نقاشي هاي کودکان.
2- خلاقيت توليدي يا مولد:
تفاوت اين نوع خلاقيت با گزينه قبلي در اين است که در اين نوع خاص، فرد کوششهاي قابل توجه و مدبرانه اي براي توليد شي جديد متحمل مي شود. در اين نوع، موضوع مشخص است و از خلاقيت براي رسيدن به هدف استفاده مي شود.
در خلاقيت بيانگر کيفيت محصول اهميت چنداني ندارد.
3- خلاقيت اختراعي:
اين نوع از خلاقيت ، براي توليد اثر خلاقانه از عناصر شناخته شده به طور معمول و نظامدار در جهت ساختن ترکيب جديد استفاده مي شود. درجات خلاقيت از روي کميت و کيفيت تجزيه و تحليل ترکيبات گذشته و ساختن ترکيبات جديد مشخص مي شود. مانند نويسندگي، معماري و...
4- خلاقيت ابداعي
به وسيله اين خلاقيت تغييرات معني دار و مفيدي در اصول و مباني اوليه به عمل مي آيد.ايجاد ريزمکتبهاي فلسفي و اقتصادي و اختراع ماشينها و ابزارهاي جديد از اين نوع خلاقيت نشأت مي گيرد.
5- خلاقيت شهودي
محصول اين نوع از خلاقيت، اثري کاملا تازه و کاملا متفاوت از آنچيزي است که قبلا وجود داشته است.
تايلر معتقد است افراد خاص و اندکي به اين سطح از خلاقيت دست مي يابند مانند انيشتين، پيکاسو و فرويد.
در ابتداي اين مقاله سوالي مطرح شد که آيا خلاقيت اکتسابي است؟ يعني قابل آموزش و فراگيري است؟
در برابر اين سوال دو گروه از متخصصين قرار دارند : عده اي معتقدند که خلاقيت يک چيز ذاتي است ولي عده اي هم معتقدند که تنها بخشي از خلاقيت داراي اين ويژگي است و مي توان به کمک آموزش اين قوه را تعليم داد و قوي کرد.
به عقيده ايشان آموزش خلاقيت دو بعد کلي دارد:
1- آموزش همگاني: که ميتواند در شکوفايي بخشي از قوه خلاقيت فرد موثر باشد. شيوه ها و تمرينات تقويت حافظه، تند خواني و... بخشي از اين آموزش ها هستند اين نوع از آموزش سبب انعطاف پذيري ذهن، پرورش اعتماد به نفس و... مي شود. در اين نوع آموزشها توانائيهاي عمومي خلاقيت در سطح گسترده مورد تقويت قرار مي گيرد.
2- آموزش ويژه: که موجب ارتقاي کيفي يا کمي توان فرد آموزش گيرنده در زمينه اي مشخص مي شود. رشته هاي فني و رشته هايي که نياز به داشتن تخصص دارند از اين نوع محسوب مي شوند. در اين نوع آموزش خدمت به فرد مد نظر است.
حال خلاقيت هنري چطور؟ براي پرورش آن بايد چه کرد؟
تايلر معتقد است افراد خاص و اندکي به اين سطح از خلاقيت دست مي يابند مانند انيشتين، پيکاسو و فرويد.
تحقيقات روانشناسي نشان داده که مسلما توان خلاقيت از اوان کودکي آغاز مي شود و تا دوران نوجواني به ثبوت مي رسد. در صورت پرورش اين توان در اين دوران مي توان تا پايان عمر به غناي آن افزود.
با توجه به مطالب بالا اين طور نتيجه مي شود که دوران کودکي و نوجواني اصلي ترين و پراهميت ترين زمان براي پرورش قوه خلاقيت است و پسنديده است که آموزش و پرورش کشور براي پرورش نسلي خلاق ، مبتکر و پيشرو برنامه ريزي منسجمي انجام دهد.
در همين دوران کودکي است که خلاقيت بيانگر شروع به شکوفايي مي کند. کودک بدون در نظر گرفتن اصول مادي و علمي به توليد اثر خلاقانه دست مي زند. همين نقطه، از نقاط بسيار فعال در امر هنر خلاقه است.
براي توضيح بيشتر ابتدا توضيح يک نکته ضروري است:
در روند شکل گيري و تحول تاريخ هنر ابتدا هرچه اثر هنري داراي شباهت بيشتر به واقعيت بود و به اصطلاح رئاليستي تر بود داراي ارزشي مضاعف مي گشت. در واقع هرچه هنرمند تکنيکي تر بود اثرش ارزشمندتر مي شد چرا که توانايي کشيدن مانند واقعيت يک تکنيک است و با ممارست و تمرين اين قدرت افزايش مي يابد. اين نوع اثر هنري اصولا از خلاقيت تهي است!! چرا که از نگاه، تفکر و ديدگاه هنرمند در اثر هنري خبري نيست بلکه اثر هنري تنها تجسم واقعيت مادي است. امروزه اين نوع از هنر را يک صناعت مي دانند تا هنر ناب.
تابلوي نقاشي از اين نوع فقط مانند يک عکس دقيق و زيبا واقعيت را تجسم مي بخشد نه چيزي بيشتر!
اما با اختراع دوربين عکاسي چنين هنري از رونق افتاد چرا که کاري را که نقاش در طول مدتي طولاني و با صرف هزينه اي گزاف انجام مي داد در کمتر از چند ثانيه با کمک دوربين مي توانست تحقق يابد. اين چنين شد که بازنگريي اي کلي در هنر و خصوصا نقاشي صورت پذيرفت. هنر کاملا شخصي شد و ارزش آن نه به تکنيک هنرمند بلکه به جهت ميزان خلاقيت بکاررفته در اثر ارزش يافت.
وقتي بچه بودم مانند انسان شصت ساله و کنون که شصت ساله ام چون کودک شش ساله نقاشي مي کنم.
حال اين خلاقيت چيست؟
چنين خلاقيتي يعني بيان تفکر ، ذهنيت، ديدگاه و دنياي شخصي هنرمند با کمک تجسم شکل. وقتي چنين هدفي در خلق اثر هنري مورد نظر باشد ديگر اشکال هنري الزاما رئال نيستند بلکه گاها انتزاعي است. در واقع شما در خلق اثر هنري به دنبال دريچه اي هستيد که مخاطب بتواند از آن به دنياي ذهني شما نگاه کند و آن را درک کند و اين دنياي شما الزاما رئاليستي، واقعگرا و داراي عناصر طبيعت نيست!
در چنين نگرشي بود که هنرمندان و منتقدين هنري متوجه خلاقيت در دوران کودکي شدند. بچه ها به دليل عدم شناخت کافي از محيط و توانايي بازنمود واقعيت بصيري داراي يکي از نابترين آثار هنري خلاقانه هستند. منتها در طول زمان و با بزرگ شدن فرد اين دريچه در روح انسان بسته مي شود. براي پرورش مجدد آن عده اي از هنرمندان چنين نظريه اي را بيان کردند که بايد تلاش کرد مانند کودکان انديشيد و نقاشي کرد.
مثلا جمله اي مشهور از پيکاسو وجود دارد که مي گويد:
وقتي بچه بودم مانند انسان شصت ساله و کنون که شصت ساله ام چون کودک شش ساله نقاشي مي کنم.
براي پرورش عنصر خلاقيت در خلق اثر هنري بايد تلاش کرد که ابتدا زاويه ديد عوامانه خود را اصلاح کرد و به بياني شخصي دست يافت. براي پرورش اين خلاقيت ابداعي و شهودي مي توان از آموزش ويژه خلاقيت و انواع راهکارهايي که تا کنون کشف و اثبات شده استفاده نمود. در اين نوع آموزش تلاش مي شود با اصلاح زاويه ديد به موضوع، کشف هدف از خلق اثر هنري و راه کارهاي ابتکاري براي رسيدن به تکنيک و فضاي شخصي، اثر هنري را خلاقانه تر کرد.
کوتاه سخن آن که هرچند عده اي از انسانها به صورت فطري داراي خلاقيت بيشتر هستند و به اصطلاح اين نيرو در ايشان فعال تر است اما با آموزش هاي ويژه و تمرين و ممارست مي توان خلاقيت هنري را پرورش داد. البته مهمترين سنگ بناي اين روند در دوران کودکي و با توجه به محيط اجتماعي شکل مي گيرد. پس براي رسيدن به خلاقيت شهودي بايد ابتدا دنياي شخصي خود را شناخت و راهکارهاي تجسم آن را فرا گرفت . سپس به تفکر در اين دنيا پرداخت و تلاش کرد رازهاو رموز ذهني و نگرشي خود را با انواع رنگ و طرح به مخاطب منتقل کرد.