همیشه به ما گفته اند ازدواج یعنی «یکی شدن» و «برای هم بودن»، حالا چطور کسانی که دقیقا بر اساس همین ایده آل ها عمل می کنند بیشتر احتمال دارد طلاق بگیرند؟ راستش قضیه به این سادگی ها نیست.
اگرچه افسانه یکی شدن در عشق در فرهنگ ما دیده می شود، کسانی بیشتر به آن عمل می کنند که در خانواده پدری خودشان هم یاد نگرفته اند خود را از نظر عاطفی مستقل کنند.
فرایندی که روانشناسان به آن می گویند «خودتمایزیافتگی». حالا اگر کسی با خودتمایزیافتگی پایین وارد رابطه ازدواج شود، این بار به جای پدر یا مادرش، از لحاظ عاطفی به همسرش می چسبد.
از آنجا که همسر نمی تواند همه توقعات عاطفی فرد تمایزنیافته را برآورده کند، هر دو طرف ناراضی می شوند و میل به جدایی در خود احساس می کنید، خواندن این مقاله را از دست ندهید.
طبق معمول همه چیز از خانه پدری آغاز می شود. به اندازه خانه های پدری همه دنیا «جوهای عاطفی» متفاوتی وجود دارد اما روی هم رفته براساس شیوه تربیتی پدر و مادر ممکن است سه جو در هر خانواده ای وجود داشته باشد.
- بعضی از خانه ها مرزهای به شدت بسته ای دارند. یعنی هر کسی دور خودش یک مرز نامرئی کشیده است و کاری به دیگران ندارد و فقط کار خودش را انجام می دهد. معمولا در این خانواده ها قوانین سفت و سخت تربیتی وجود دارد و انجام ندادن آنها با سختگیری زیادی مواجه می شود. این خانواده ها بیشتر شبیه به یک پادگان نظامی هستند.
- دومین نوع خانواده، خانواده هایی هستند که هیچ مرز مشخصی بین اعضایش وجود ندارد. در این خانواده ها که در ایران خودمان کم هم نیستند، استقلال اعضای خانواده به رسمیت شناخته نمی شود. دست همه در جیب هم است، یک نفر که استرس دارد همه استرس می گیرند، همه به شدت به هم وابسته اند و همه کار یکدیگر را انجام می دهند.
- در سومین نوع که خانواده مطلوب و سالم به حساب می آید، مرز بین اعضا وجود دارد، یعنی خانواده قانون دارد اما این مرزها انعطاف پذیرند. یعنی هم استقلال سرجایش است و هم اعضا با هم رابطه عاطفی دارند.
مشکل از کدام خانواده شروع می شود؟
خانواده نوع اول و دوم همیشه در آینده مشکل سازند اما کسانی که بعدا به شدت به همسر خود وابسته می شوند و از او توقع های بیش از حد دارند، معمولا از خانواده نوع دوم می آیند؛ خانواده هایی با مرزهای باز. خانواده هایی که به بچه ها یاد نداده اند از لحاظ عاطفی مستقل و به اصطلاح «خودبسنده» باشند.
در واقع ریشه رفتار همسران وابسته را باید در خانواده های پدری از نوع مرز باز جست و جو کرد.
تمایز نداشتن چه نشانه هایی دارد؟
افرادی که «خودتمایزیافتگی» کمی دارند ممکن است دو نشانه کاملا متفاوت از خود نشان دهند. آنها یا آنقدر از صمیمیت با دیگران می ترسند که خودشان را درگیر هیچ رابطه عاطفی جدی نمی کنند، یعنی به ظاهر با همسرشان زیر یک سقف اند اما در واقع هیچ رابطه واقعا صمیمانه ای با او ندارند.
بعضی ها برعکس به شدت وارد رابطه عاطفی درگیرانه با همسرشان می شوند و به اصطلاح به او می چسبند. این افراد معمولا در خانواده پدری هم به یکی از والدین به شدت وابسته بودند یا حتی هنوز هستند. افراد تمایزنایافته انعطاف پذیر نیستند، نمی توانند در مقابل استرس منطقی عمل کنند و بنابراین نمی توانند به خوبی از پس استرس برآیند. آدم های تمایزنایافته همیشه در زندگی خانوادگی از یک اضطراب مزمن رنج می برند.
چطور خودمان را تمایزیافته کنیم؟
رسیدن به درجه خودتمایزیافتگی چندان ساده نیست. عدم خودتمایزیافتگی در واقع بخشی از شخصیت است و به تدریج در طول سالیان دراز در خانواده پدری شکل گرفته است و بنابراین نمی توان توقع داشت به همین سادگی به خودتمایزیافتگی تبدیل شود.
بنابراین اولین پیشنهاد، مراجعه به یک متخصص یعنی روانشناس بالینی یا مشاور خانواده است تا تحت نظر او و با کمک هر دو زوج این اتفاق بیفتد. نکته های زیر هم می تواند به شما کمک کند.
1- ریشه های مشکل خود را بشناسید
ببینید در خانواده پدری در کدام یک از سه خانواده ای که اول مطلب گفتیم بزرگ شده اید. در خانواده های نوع دوم احتمال اینکه تمایزیافته نباشید بیشتر است. البته در خانواده های نوع اول هم مشکل وجود دارد اما خودش را به شکل های دیگری در زندگی زناشویی نشان می دهد؛ مشکلاتی مثل انرژی عاطفی نگذاشتن برای خانواده یا بی کفایتی شخصی.
2- کسی را مقصر اصلی ندانید
کسی مقصر تمایز نداشتن شما نیست. در واقع همیشه یک نفر از وابسته شدن لذت می برد و یک نفر از وابسته کردن. اما این فرمول در دراز مدت جواب نمی دهد و بالاخره یکی از دو طرف خسته می شود یا احساس می کند قانع نیست. برای اینکه این اتحاد ناسالم بکشند باید هر دو نفر هم زن و هم شوهر همکاری کنند.
3- هدف خودتان را بدانید
هدف شما رسیدن به تمایزیافتگی است. زن و شوهرهای تمایزیافته افراد متعادلی هستند. همانقدر که برای احساسشان ارزش قائل اند، عملکرد منطقی و عقلانی خوبی هم دارند. آنها نه به همسرشان وابسته اند و نه به خانواده پدری. از طرف دیگر احساس نیاز شدید به «بریدن» از خانواده پدری یا همسرشان را هم نمی کنند. آنها نیازی به تایید یا رد همسر یا خانواده پدری ندارند.
4- از هم تفکیک شوید
یاد بگیرید خودتان مستقل تصمیم بگیرید. بدون اینکه احساس نیاز شدیدی به تایید همسر یا خانواده پدری داشته باشید، برای زندگی تان برنامه ریزی کنید. برنامه داشتن برای این نوع از «جدایی» عاطفی باعث می شود احساس نیاز شدید به «جدایی» دیگر، یعنی طلاق، کاهش یابد.
چکیده مطلب
افرادی که خوتمایزیافته نیستند احتمال بیشتری دارد که در معرض طلاق باشند. برای خودتمایزیافته شدن باید ریشه های مشکل خود را بشناسید، کسی را مقصر ندانید، هدف خودتان را بدانید و وابستگی به هم یا خانواده پدری را کاهش دهید.