شايد از موفقترين هنرمنداني که هنر اين دوران در کارشان تاثير گذاشت بتوان به قاسم حاجيزاده و منوچهر يکتايي اشاره کرد.
به عبارتي بارقههاي پاپ در کارهاي حاجيزاده و اکسپرسيونيسم انتزاعي يکتايي در قد و قوارههاي بينالمللي ظاهر شدند و بعد از آن هنرمنداني چون فريدون آو، مريم جواهري، ليلي متين دفتري و ديگران جريانات به روز هنر غرب را به خوبي دريافتند و در هر دوره کاري خود آگاهانه به کار بستند.
هنرمندان اواخر دوره پهلوي اما عمدتاً آگاهي لازم را در به کار بستن اين تاثيرات به کار نگرفتند و آثاري با تاثيرات نصفه نيمه از هنر آن دوران ارائه دادند؛ براي نمونه آثار کوروش شيشهگران را ميتوان عنوان کرد که در نمايشگاه اخيرگالري خاک نيز حضور دارد.
در آثار وي به نوعي اکسپرسيونيسم انتزاعي و فضاهاي تخت پاپ درهم ميآميزند اما مشکل نحوه تاثيري است که از اين 2 جريان در کار وي حادث ميشود، تاثيري کاملا فرماليسيتي که در نتيجه اثري را به دست ميدهد که چيزي جز يک اثر گرافيکي را به مخاطب ايرانياش نمينماياند.
به عبارتي اگر اين نوع تجربه فرماليستي را در کارنامه وي دنبال کنيم تنها با يک اثر مواجه ميشويم که جاي رنگها و فرمها در آن عوض ميشوند، شايد براي يک دوره بتوان اين تجربه را قابل قبول دانست، اما قضيه وقتي محل اشکال ميشود که يک چنين تجربهاي کل کارنامه يک هنرمند را پر کند.
در نگاهي دقيقتر ميتوان نتيجه گرفت که اين تمهيد راه دست هنرمند شده و رفتاري بازاري را در خط مشيء هنرياش سبب شده است، شايد در رد اين نکته هنرمنداني بزرگ چون «موديلياني» يا «موراندي» را پيش بکشيد، در اينجا بايد گفت که آثار اين 2 هنرمند تصاويري تازه را در مشياي شخصي و وابسته به زمان خودشان وارد تاريخ هنر کرده است و خلاقيت اين هنرمندان تصويري اوريژينال را به مخاطبان هنر و هنرمندان بعد از خودشان پيشکش کرده است، اما نمونه کار شيشهگران را حتي در کارهاي دهه 50 مام بيگي ميتوان ديد.
پس بحث بر سر نحوه بروز خلاقيت و تنوع رفتار با يک نحو بصري است، چيزي که در آثار فريده لاشايي به تکرار تغيير ماهيت داده است.
فريده لاشايي ادامه ديدگاه نقاشي عمل را با تاثير از آبستره اکسپرسيونيستهاي آمريکايي به کار بست و انتزاعي را در پيش گرفت که نقاشان جواني چون شهريار احمدي آن را با خلاقيت و آوردن ايده در اثر به بهترين نحو کامل کردند، در حاليکه خود لاشايي مبدل به يک نقاشي سري کار و البته حرفهاي در اين راه شده است، اما کيفيت بازار نيز در چگونگي بروز خلاقيت اين نقاشان سهمي به سزا دارد و شايد از اينروست که نقاشان مذکور در حول و ولاي تقاضا، جرأت تغيير خطمشي خود را از دست ميدهند؛ اين در حالي است که وقتي2نقاش ديگر (فريدون آو، رضا درخشاني) که هر 2تجربه کار و زندگي در خارج از ايران را داشتهاند،ميبينيم، درمييابيم که بازار ايران و تفاوت آن با بازار غرب چه تاثير مهمي در بروز خلاقيت و توليد اثر هنري دارد و اين وقتي برايمان مشهود ميشود که در هر نمايشگاه فريدون آو يا درخشاني دورهاي تازه و آثاري بر روي ديوار ميبينيم.
در آثار آو از مجموعه 4 عنصر اصلي ترکيب تجربيات طراحي و عکسهايش را در اثري يکه ميتوان مشاهده کرد.
در واقع ضرب قلمهاي اکسپرسيو مجموعه طراحيهايش بر تکههايي از عکسهايي ميآيند که مجموعههاي پيش از اين او مانند رستم و سهراب را به ياد ميآورند که البته تحت تاثير فضاهاي «راشنبرگ»، مجموعه عنصر اصلي را شکل ميدهند، مجموعهاي که به نظر ميرسد در يک نمايشگاه انفرادي بيشتر جا براي قضاوت بازکند تا نمايشي گروهي آثار رضا درخشاني، اما اصولاً به شکل کاملاً شخصي و آگاهانه به گونهاي رقم خورده است که رد پاي هنرمندان ايتاليايي (محل فعاليت و زندگي هنرمند) را مخدوش کرده است و وي را به عنوان هنرمندي با ذهن پويا ميشناساند که چه در دورههاي فيگوراتيو و چه انتزاعي آثاري به غايت شخصي و با بستري آگاه نسبت به تاريخ هنر و خاص هر دوره از زندگي هنرمند خلق کرده است، هر چند رنگهاي پخته و توناليتههاي مات در هر دوره آثارش جاي دارد، ولي تکنيکهاي تازهاي که هر بار ارائه ميدهد اين يکنواختي رنگ را از آثار هر دورهاش ميزدايد و حال و هوايي گاه عرفاني و گاه اساطيري را در خطمشياش تثبيت ميکند.
در مجموع با نگاهي به کل نمايشگاه نميتوان دريافت که گالري خاک از کنار هم آوردن اين 4 نقاش چه منظوري داشته است اما در هر صورت ديدن آثار اين 4 هنرمند از 2 نسل با در نظر گرفتن اينکه درخشاني و آو در بيرون از ايران رشد کردهاند و لاشايي و شيشهگران در داخل خالي از لطف نيست.