اگر چه یادگیری انفرادی، در شکل سیستم های مشابه، مدت خیلی زیادی است که در تعلیم و تربیت مورد استفاده قرار می گیرد اما اخیراً تا حدودی به عنوان بخشی از جریان اصلی تکنولوژی آموزشی در آمده است. روانشناسی رفتاری تأثیر زیادی در این زمینه داشته است که از پیشگامان آن می توان به ب. اف. اسکینر و همکاران او در طول سال های 1950 اشاره کرد. کارهای اسکینر در زمینۀ مکانیزم های محرک – پاسخ، که به نظر بسیاری از کارشناسان اولین نظریۀ علمی در زمینۀ یادگیری است، نخستین حرکت را در جهت نهضت یادگیری برنامه ای سبب شد که در طول 1960 تفکر آموزشی قدرتمندی را به وجود آورد و سبب توسعه و پیشرفت دامنۀ وسیعی ای از تکنیک های یادگیری انفرادی (از قبیل اسلاید، نوار و سیستم های مختلف یادگیری به کمک رایانه که بارها در سطح گسترده مورد استفاده قرار گرفته اند) شده است.
قبل از اینکه این پیشرفت ها و کاربرد آنها را دنبال کنیم لازم است ابتدا به اصول اساسی روانشناسی رفتاری بپردازیم، زیرا که از این راه بهتر می توانیم ریشۀ این پیشرفت ها را درک کنیم.
روانشناسی رفتاری، همانند دیگر رشته های روانشناسی تربیتی سعی دارد چگونگی اتفاق افتادن یادگیری را کشف کند و در نتیجه چگونگی پیشرفت آن را بررسی نماید. از لحاظ ماهیت کاملاً روشن است که این رشته ابتدا قصد دارد شرایطی را که منجر به رفتار معینی می شود پیدا کند و این شرایط را به منظور فراهم آوردن رفتار مناسب بازآفرینی نماید.
تئوری روانشناسی رفتاری بر محرک و پاسخ استوار است از این رو به نظر می رسد یادگیری زمانی اتفاق می افتد که یادگیرنده در موقعیت ویژه ای قرار گرفته و محرک خاصی دریافت کند و در نتیجه در مقابل آن پاسخ ویژه ای را نشان دهد. یادگیری رفتارهای نسبتاً پیچیده از طریق مجموعۀ مناسبی از موقعیت های محرک پاسخ می تواند صورت بگیرد. در هر مرحله از یادگیری، یادگیرنده بایستی فعالانه از طریق انجام دادن یک مجموعه وظایف معین شرکت کند و در شکل پاسخ های صحیح بازخورد فوری دریافت نماید که به آن تقویت متوالی یا پی در پی می گویند: در هر مرحلۀ محرک و پاسخ متوالی، باید تا حدودی مطمئن بود که یادگیرنده تقریباً پاسخ درست داده است. استفاده از این مراحل کوچک، به اضافۀ تقویت متوالی باعث شد که روانشناسان رفتارگرا باور کنند که روش کارآمد و مؤثر برای شکل دهی رفتار وجود دارد.