آفرينش ايده هاي نو و طرح افکار نوين، محصول کارکردهاي شناختي و عصبي فردي است. ميزان تکامل يافتگي نيمکره هاي مغز و سامانه عصبي در هر فرد عاملي تعيين کننده در سطح و ميزان ادراک و شناخت محيط و پردازش ذهني دريافت هاي حسي است. هر ايده يا انديشه نويني بر اثر پردازش ذهني و يافتن ارتباط ها و تمايزهاي موجود و بالقوه ميان عناصر طبيعي حاصل مي شود. فرآيند پردازش ذهني متاثر از عوامل طبيعي سامانه عصبي و آموخته ها و مهارت هاي فردي است. بر اين اساس در بحث پيرامون ايده پردازي با دو جنبه زيست شناسي سامانه عصبي و ظرفيت هاي آموزش انساني رو به رو هستيم.
گروهي از پژوهشگران که در حوزه علوم انساني و اجتماعي فعال هستند به کارکردهاي نظري مطرح در شناخت و ادراک انسان مي پردازند. مهارت ها و روش هاي تفکر، خردورزي، کنجکاوي، يادگيري، پرسشگري و ديگر مباحثي از اين دست همگي در اين بخش مطرح مي شوند. اما بخش ديگر يعني جنبه زيست شناسي و عصب شناختي سامانه عصبي که در پردازش ذهني و ايجاد افکار موثر است، مورد مطالعه عصب شناسان و دانشمندان علوم اعصاب قرار دارد. اگر اين سامانه را به عنوان ابزار تفکر در انسان در نظر بگيريم، ميزان کارايي اين ابزار نقش و تأثيري مستقيم در شکل محصول نهايي يعني "ايده" و "فکر" دارد.
به بياني ديگر هر قدر از سامانه عصبي کامل تري برخوردار باشيم، صاحب افکار و ايده هاي برتري خواهيم بود. ممکن است سامانه عصبي کنوني انسان کامل به نظر برسد، اما واقعيت اين است که همين سامانه عصبي نيز به مرور زمان مسير تکاملي را پيموده است و انسان امروزي نسبت به انسان چندين هزار سال پيش از سامانه عصبي تکامل يافته تري برخوردار است. طبيعي است که راه اين تکامل مسدود نيست و تا آينده اي نامعلوم امتداد دارد. اين که انسان هاي هزاره هاي پيشين از تکامل نسبي سامانه عصبي برخوردار بوده اند يا خير، قابل بررسي است و مطالعاتي که تاکنون صورت گرفته نشان مي دهد به مرور زمان تمرکز کارکرد مغزي در نسل هاي مختلف از يک نيم کره به نيمکره ديگر انتقال يافته است.
در نسل کنوني بشر سمت راست مغز کنترل کننده توانايي هاي فضايي، درک و احساس هنرمندانه و افکار خلاقانه و مبتکرانه است. نيمکره راست مغز است که مسايل را به طور کلي و کل نگرانه مجسم و ادراک مي کند. به عبارت ديگر، شما مايليد به جاي مشاهده جزئيات سازنده وتشکيل دهنده، تصوير اصلي و بزرگ را ببينيد. به همين شکل، نيمکره راست مغز است که يک الگوي کلي را از قطعات جزئي و فردي بازسازي مي کند و نقطه نظرات و نگرش هاي جديد را به وجود مي آورد. مي توان تصور نمود که نيمکره راست به طور کلي محل آفرينش ايده هاي نو و ايده پردازي است.
يک شخص راست مغز، از استعداد هنر و موسيقي برخوردار است و به کند و کاو در آداب، مناسک، تشريفات، آيين، شعائر، عرفان و تصوف علاقه خاصي دارد. افراد راست مغز، عمدتاً مايلند به شيوه اي خلاقانه و ناخودآگاه مسائل جديد را ياد بگيرند و همين به واکنش هاي احساسي و عاطفي نسبت به شرايط و موقعيت هاي تحليل گرايانه منجر مي شود. در بسياري از موارد، چنين افرادي وقتي پاسخ صحيح يک سؤال يا مشکل را دريافت مي کنند، بدون آن که بفهمند اين پاسخ چگونه حاصل شده است، به شهود و الهام (حس ششم) خودشان تکيه مي نمايند.
نيمکره چپ مغز مسايل را به صورت سلسله وار تجزيه و تحليل مي کند، در حالي که نيمکره راست به ندرت چنين پردازشي را انجام مي دهد. در نتيجه، اشخاص راست مغز، بدون آن که اولين کار را به اتمام برسانند، مايلند از اين شاخه به آن شاخه بپرند و به سراغ کار ديگري بروند. شايد اين يک نقطه ضعف محسوب، اما به نوبه خود منشأ نوآوري نيز مي تواند به شمار آيد. چنين افرادي گاهي اوقات خود را با کارهاي متعدد ناتمامي مواجه مي بينند.
با آنکه دو نيمکره مغز عملکرد يکپارچه اي دارند و در همکاري تنگاتنگي با يکديگر مي باشند، اما از جنبه هاي گوناگوني با يکديگر تفاوت دارند. افراد نيز از نظر آن که کدام نيمکره مغزشان بر افکار و پردازش اطلاعات مغزشان سيطره دارد با يکديگر تفاوت دارند. اکنون به تفاوت هاي ذهني دو نيمکره مغز مي پردازيم:
ويژگي هاي افراد نيمکره راست مدار:
- ديداري: تمرکز بر تصاوير و الگوها.
- درک مستقيم و شهودي: پيروي از احساسات.
- حافظه تصويري: توسط يادداشت و يا ترسيم موضوعات آنها را به خاطر مي سپارد.
- پردازش افکار به طور هم زمان صورت مي گيرد.
- اطلاعات را به يکديگر ارتباط مي دهد.
- ابتدا به کليات و سپس به جزئيات مي پردازد.
- سازمان نيافته مي باشد.
- تداعي آزاد دارد.
- بسيار در جستجوي استدلال بوده و به دنبال علل قوانين مي باشد.
- فاقد حس زمان مي باشد.
- در تلفظ و يافتن واژه ها مشکل دارد.
- از لمس اشياء لذت مي برد.
- در اولويت بندي مشکل دارد. واکنشي و بدون انديشه اقدام به کاري مي کند.
- هنگام صحبت کردن دستان خود را حرکت مي دهد.
- به چگونگي بيان سخن توجه مي کند و نه به مضمون آن.
ويژگي هاي افراد نيمکره چپ مدار:
- شفاهي: تمرکز بر واژه ها، نمادها و ارقام.
- تحليل گر: پيروي از منطق.
- براي به خاطر آوردن، از واژه ها سود مي برد: اسامي را به جاي چهره ها به خاطر مي سپارد.
- پردازش افکار به طور متوالي و ترتيبي و مرحله به مرحله صورت مي گيرد
- استنتاج منطقي از اطلاعات به عمل مي آورد.
- ابتدا جزئيات را بررسي کرده سپس به کليات دست مي يابد.
- بسيار سازمان يافته مي باشد.
- علاقه مند به تهيه فهرست و برنامه ريزي است.
- معمولاً بدون تحقيق و کورکرانه از قوانين تبعيت مي کند.
- در پيگيري و حفظ زمان کارآمد است.
- تلفظات و فرمول هاي رياضي به سهولت به خاطر سپرده مي گردند.
- از مشاهده اشياء لذت مي برد.
- از پيش برنامه ريزي مي کند.
- هنگام سخن گفتن به ندرت از اشارات و حرکات دست استفاده مي کند.
- به مضمون سخن توجه مي کند و نه به چگونگي بيان آن.
ناگفته نماند که تفاوت هايي نيز ميان مغز زنان و مردان يافت شده است که مهم ترين آنها شامل اين موارد است:
- سلول هاي مغزي در مردان %4 بيشتر از زنان مي باشد. مغز مردان 100 گرم سنگين تر از مغز زنان مي باشد.
- ارتباطات ميان سلول هاي مغزي در زنان بيشتر از مردان مي باشد.
- انتقال اطلاعات ميان دو نيمکره مغز در زنان با سرعت بيشتري انجام مي گيرد.
- زنان تقريباً به هر دو نيکره مغزشان دسترسي دارند اما مردان عمدتاً از نيمکره چپ مغزشان استفاده مي کنند.
- طول نخاع در مردان اندکي طويل تر از زنان مي باشد.
از آنجايي که ميان کارکردهاي نيم کره راست و چپ مغز تمايزهاي آشکاري وجود دارد، انتقال کارکردهاي ذهني از يک نيم کره به نيم کره ديگر به مرور زمان و بر اثر تکامل در شيوه تفکر و محصولات فکري يعني "ايده ها" تأثير به سزايي دارد. انسان هايي که نيم کره راست مدار هستند، به طور بالقوه مي توانند پردازش ذهني قدرتمندتري داشته باشند. شکي نيست که اين موضوع تنها جنبه طبيعي و زيستي قضيه است و همان گونه که پيشتر ذکر شد، جنبه هاي آموزشي و اجنماعي نيز حائز اهميت هستند. به بياني ديگر بايد با استفاده از آموزش مهارت هاي تفکر و خرد ورزي زمينه هاي بالقوه تفکر را تقويت و فعال سازي نمود.
اکنون اين پرسش مطرح مي شود که آينده ايده پزدازي چگونه خواهد بود؟ روشن است که سامانه عصبي انسان به صورت تدريجي و خيلي آرام مسير تکاملي خود را همچنان طي مي کند و بسياري از تغييرات آينده در شيوه تفکر و ايده پردازي انسان مرهون همين تکامل تدريجي خواهد بود. اما پايش در روندهاي موجود نشان دهنده آن است که بخشي از تلاش پزشکان و عصب شناسان با همراهي کارشناسان ژنتيک با هدف ارتقاي کارکردهاي عصبي و سامانه هاي شناختي و ادراکي انسان صورت مي گيرد. تاکنون آينده هاي گوناگوني براي ادامه اين کوشش ها تصور شده است که برخي از آنها ممکن است در حال حاضر قدري علمي - تخيلي به نظر برسد. حتي آنچه که تاکنون با عنوان حس ششم از آن ياد شده است، در آستانه شناسايي قرار گرفته است و آثاري از آن در بررسي هايي که پيرامون گسترش آگاهي صورت گرفته است، مشاهده شده است. شناخت گروهي از آرايه هاي ژنتيکي که شکل دهنده ويژگي هاي عصب شناختي و ادراکي هستند، کانون مطالعه کارشناسان دانش ژنتيک شده است. در همين حال به کارگيري علوم و فناوري هاي الکترونيک و نانو مقياس و ابداع ريز تراشه هاي پر قدرت و فوق سريع و گنجاندن آنها در حوزه هاي عصبي شکل پيچيده و در همان حال تکامل يافته اي از اين سامانه ها را براي انسان هاي عصر جديد پديد آورده است.
اين احتمال وجود دارد که در آينده اي نه چندان دور با شکلي بسيار تکامل يافته از ادراک و ايده پردازي رو به رو شويم که ممکن است اينک براي "ابر انسان ها" يا "فرا انسان ها" قابل تصور باشد. روشن است که ترکيبي از تکامل طبيعي سامانه عصبي افزون بر به کارگيري فناوري هاي فوق پيشرفته شيوه انديشيدن و ايده پردازي را در دهه هاي آينده تغيير خواهد داد و در آن زمان با انسان هايي بسيار هوشمند و فکور مواجه خواهيم شد. انسان هايي که با آفرينش ايده هاي نو افق هاي تازه اي از انديشمداري را ظاهر خواهند ساخت و به چيزهايي خواهند انديشيد که ما هرگز تصور آنها را نيز به ذهن خود نياورده ايم.