میگویند، صادر کردن سخنان زیبا بسی ساده است اما عمل کردن به آنها بسیار مشکل. در واقع انسانها چندی است به آنچه میگویند عمل نمیکنند.
وظیفه و کارکرد آنها گمشده و کسی وظیفه و حدود اختیاراتش را نمیداند. افراد نه وظیفهای برای خود تعیین میکنند و نه احساس مسئولیتی دارند. همه طلبکار هستند و وظیفه و احساس مسئولیت را حق دیگری قلمداد میکنند. در این میان سؤال این است که ما مسئولیتپذیر نیستیم یا اینکه مسئولیتپذیری را یاد نگرفتهایم؟
در کتاب «نابرده رنج» نوشته جلال ملکی آمده است:
تنبلی و تلاش دو کفه مسئولیتپذیری است. فردلاابالی مسئولیتپذیر نیست و راحتطلبی، فرد را مصرفی بار میآورد و در مقابل به افراد وظیفهشناس بیشتر فایده میرساند. نکته مهم اینجا است که فرد مسئولیتپذیر از کسی انتظار ندارد و بهخود میگوید: «فرض کن کسی نباشد به تو کمک کند خودت باید یاد بگیری که نیازهایت را برآورده کنی و کارهایت را انجام دهی.»مصطفی فضیلت خواه مدیر یک دبیرستان در این خصوص میگوید: «جوهره و ذات وجود بشری با مسئولیت و تعهد انسانی رقم خورده است. شخصیت انسانی بدون مسئولیت غیرقابل درک است. متأسفانه در دوران ما، اساسیترین شکست انسانیت، به شوخی گرفتن و بیاعتنایی به تعهد و وظیفه است. در واقع نکته مهم این است که خیانت به وظیفه و تعهد، خیانت به شخصیت است. ایفای آن نیز احترام به شخصیت است.»
در پارکی خانم مسنی انجام وظیفه را معاملهای میداند که نسیه است و ممکن است تا آخر عمر نقد نشود. این خانم در این خصوص میگوید: من وظیفهام را با احساس مسئولیت بالا برای فرزندانم انجام دادم اما فرزندانم مزد تربیت کردنم را به خوبی ندادند. آنها حتی ماهی یکبار هم به من سرنمیزنند اما اینکه هرکدامشان به جایی رسیدهاند، برای من کفایت میکند.
علایی، یکی از دانشآموزان مقطع سوم دبیرستان گفت: ما دانشآموزان همیشه وظایفمان را به درستی انجام نمیدهیم. با شروع شدن فصل امتحانات با اینکه حس مسئولیتپذیریمان یکهو به کار میافتد اما دیگر زمان را از دست دادهایم.
محمد رضا دژکام، روانشناس در این خصوص میگوید: در هر جامعهای و در هر قشری که زندگی میکنیم باید انسانهای مسئولیتپذیری باشیم. اگر کاری را به دیگران محول میکنیم، تواناییهای فرد را نیز باید بسنجیم. چرا که اگر فرد توانایی انجام کار را در خود ببیند آن امر را به نحو شایسته انجام خواهد داد و در موارد مختلف و در حیطه تواناییهایش به خیلی از امور جواب مثبت خواهد داد.
این روان شناس میگوید: «سرباز وظیفه بودن؛ یعنی آنچه را دستور میدهند باید انجام دهیم. در واقع اگر از انجام آن خواسته سرپیچی شود تنبیه در پی دارد، یا اینکه اگر دانشآموز درس نمیخواند آن فرد به نوعی در قبال درس نخواندنش پاسخگو خواهدبود. مسئولیت پذیری یک دفعه در انسان خلق نمیشود، گذشت زمان و کسب تجربه سبب میشود انسان پله پله حس مسئولیت پذیریاش بیشتر شود و ثابت بماند. هدف، انگیزه و اعتماد به نفس و اراده در کنار برنامهریزی دقیق در زندگی حس مسئولیتپذیری را در فرد بالا میبرد.» یک راننده تاکسی که ادعا میکند 20 سال در این شغل مشغول به کار است، میگوید: هر روز آدمهای مختلفی را اعم از کارگر تا دکتر سوار میکنم از طریق کرایه دادن متوجه میشوم که طرفم وظیفه شناس است یا نه، بعضی افراد آنچنان بیمسئولیت هستند که صبح کله سحر که سوار میشوند یک 10 هزاری تا نخورده را میدهند و میگویند وظیفه راننده تاکسی است پول خرد داشته باشد. من نمیگویم وظیفه من نیست اما این آدمها در زندگیشان هم تمامیکارها را وظیفه دیگران میدانند و حتی یک ذره هم از منیتشان کوتاه نمیآیند.
سید خلیل سیدزاده، کارشناس مسائل تربیتی درخصوص وظیفه و چگونگی پرورش حس مسئولیت پذیری میگوید: «وظیفه و وظیفه شناسی برمیگردد به آنچه به ما محول شده است. اما در احساس مسئولیت شاید چیزی از ما خواسته نشود و ما بر حسب اینکه احساس وظیفه میکنیم آن امر را انجام میدهیم. میتوان گفت، احساس مسئولیت مرحله بعد از وظیفه است.»وی ادامه میدهد: «وظیفه را یک جورهایی مراجع قدرت تعیین میکنند. در مدرسه مدیران و معلمان برای دانشآموزان، در خانه، پدر و مادر برای فرزندان و در اداره مدیران برای کارمندان تعیین وظیفه کرده. و با تعامل با آنها تعیین مقررات میکنند و حدود و وظیفه را برای هرکسی تعیین میکنند تا هر فردی بداند باید چه کاری انجام دهد.»
پرستار بیمارستانی هم نظر خود را اینطور اعلام میکند: وظیفه و احساس مسئولیت یک فرایند دو طرفه است. زمانی که ما به وظایف خود در مقابل بیمار بهدرستی عمل میکنیم توقع داریم که دولت نیز از ما حمایت کند و فقط روز پرستار را روز ما نداند. دولت باید حامی باشد تا دیگر در هیچ بیمارستانی پرسنل بد رفتار نداشته باشیم چراکه بسیاری از پرستاران از نظر مالی تحت فشار هستند.
سیدزاده عنوان میکند: «مسئولیت پذیری وقتی است که فرد با اراده و تصمیم خودش کاری را انجام دهد، مثلا اینکه از کودک یا از دانشآموز بخواهیم از دستورات بدون «چون وچرا» پیروی بکند. ما آن را مسئولیت پذیری نمیدانیم. مسئولیتپذیری؛ یعنی اینکه کودک با توجه به اراده و تجربهخودش و آگاهیهایی که دارد انتظاراتی که والدین و مربیان دارند در موقعیتهای مختلف ارزیابی کند، بسنجد و بعد بهطور مستقیم تصمیم بگیرد. به نوعی میتوان گفت، قابلیت پذیرش پاسخگویی به آنچه بهعهده گرفته است، مسئولیت پذیری و انجام وظیفه میشود.»
وی درخصوص واکنش به فردی که به وظایفش عمل نمیکند، میگوید: «این واکنش غیرقابل اجتناب است. برای اینکه ببینیم چه واکنشی باید دقیقا انجام شود بر میگردد به شرایط و موقعیتهای متفاوت و این امر ما را بر آن میدارد که انعطاف داشته باشیم. چه بسا ممکن است یک حرکتی برای یک دانشآموز مناسب باشد و همین حرکت برای دیگری مضر و تخریبگر.» علی کارمند یکی از ادارات میگوید: در اداره هیچ گاه نباید وظایفی را که در حیطه اختیارات نیست انجام داد چراکه سریع این امر جا میافتد که این کارها جزو وظایف است و این امر در نظر گرفته نمیشود که اگر شما کاری انجام دادهاید از روی خیر خواهی بوده است.
وی در پاسخ به سؤال ما که چه موقع حس مسئولیتپذیری و وظیفه شناسی در فرد کمرنگ میشود، میگوید: «اگر آن کاری را که میخواهند انجام دهند به آنها تحمیل کنیم حس مسئولیتپذیری را در آنها از بین میبرد و مسئولیتپذیری در آنها رشد نمیکند.»
نکته مهمی که وجود دارد این است که اولین کسانی که حس مسئولیت پذیری را در افراد پرورش میدهند، اول مادر بعد پدر و در سنین بالاتر معلمین از عاملان اصلی این ماجرا هستند. این فرایند مسئولیتپذیری، یک تبادل دوطرفه است باید به فرد بیاموزیم تا آموختههایش را در یک زمان مناسب به ما نشان دهد. سیدزاده یادآور میشود: «ما باید با شناخت مخاطب خودمان حرکت کنیم. به جای فرد کار مربوطه را انجام ندهیم. از همان ابتدا که نوزاد سعی دارد شیشهاش را خودش بگیرد باید اجازه دهیم این کار را انجام دهد چرا که از همان زمان حس مسئولیت پذیری در فرد شکل میگیرد. سعی کنیم عزت نفس بچهها را بالا ببریم چون عزت نفس محصول احساس مسئولیت است.»
حس مسئولیت پذیری از کودکی شکل میگیرد، وقتی والدین و مراجع قدرت در تعیین وظیفه به خاطر صرفهجویی در وقت و هزینه و کیفیت کار بهتر، به نوعی فرد را غیرمستقیم و ناخودآگاه حمایت کرده و فرد را بهخودشان وابسته میکنند، حس مسئولیتپذیری را از فرد سلب میکنند. سیدزاده در پایان خاطر نشان میکند: «برای نهادینه کردن حس مسئولیت پذیری، باید مخاطب خودش بخواهد تا کاری را وظیفه خویش بداند. چه پدر، چه مادر، چه رئیس، چه معلم، چه شاگرد، چه کارمند نباید از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند. کسانی که احساس مسئولیت نمیکنند و هیچ گاه برای خودشان وظایفی را تعیین نمیکنند، مصرفکننده صرف هستند و به نوعی همیشه دیگران را بدهکار خویش میدانند.»
ما نیز بد نیست که در زندگی خود دقت کنیم. ببینیم آیا در زندگی، جایی که چشم به کمک کسی دوختهایم موفق بودهایم یا آنجا که نجات دادن خویش از مهلکه را وظیفه خود دانستیم؟ در کل وظیفهها را نباید به گردن یکدیگر بیندازیم. چرا که همه ما در مقابل هم وظیفه داریم و اینکه هر کس وظیفه را چگونه برای خود تعریف میکند و چگونه احساس مسئولیت میکند، بستگی به انصاف و منطق و آنچه از کودکی آموخته است دارد.