راهکاری برای حل اختلافات میان والدین و نوجوانان
میگنا: اختلافات و مشکلاتی که میان پدر و مادرها و فرزندان نوجوان وجود دارند مثل سریال های ادامه دار هستند. یعنی هم از نظر تعداد زیادند و هم از لحاظ عمق و کیفیت، پر دامنه اند. بیشتر مواقع این اختلافات به اندازه ای شدید می شوند که فضای پرمهر خانواده تبدیل به میدان جنگ، نفرت، مچ گیری و کینه جویی می شود به گونه ای که از آن خانواده فقط یک پوسته ظاهری و یک اسم باقی می ماند و از درون کاملا متلاشی می گردد.
ریشه اصلی اختلافات
شاید برای همه این پرسش پدید بیاید که چرا اوضاع روابط خانوادگی در دوره ای که کودکان پا به دوره نوجوانی می گذارند این همه متشنج می شود! اشکال از چه کسی است و مقصر کیست؟ آیا والدین با توقعات زیادشان عامل این اختلافات هستند یا نوجوانان با لج بازی و سربه هوا بودن آتش بیارهای اصلی معرکه اند؟
در پاسخ باید گفت هرچندگاهی والدین مقصر هستند و گاهی نوجوانان اما ریشه اصلی این مشکلات، «اختلاف مبنای فکری پدر و مادرها با فرزندان نوجوان» است. در واقع نگرش کاملا متضاد این دو به زندگی دلیل همه این درگیری هاست.
کدام اختلاف نظر؟
پدرها و مادرها افرادی پا به سن گذاشته و با تجربه اند. به قول معروف سرد و گرم روزگار چشیده اند و در سال های طولانی زندگی با کامیابی ها و ناکامی های زیادی روبه رو شده اند. آن ها با دل و جان به این باور رسیده اند تنها رمز موفقیت در زندگی «پیشرفت» است. والدین از نوجوان انتظار دارند این مسئله را درک کند و او هم فقط به دنبال پیشرفت باشد و همه فکر و ذکرش تلاش جدی در این راه باشد.
نوجوان اما به گونه ای دیگر می اندیشد. او تازه از دوران کودکی بیرون آمده و هنوز هم بسیاری از روحیات آن سن و سال را در خودش دارد. نوجوان بر این باور است که تنها رمز خوشحالی و شاد بودن در زندگی، «تفریح» است. اختلاف نظر اصلی والدین با نوجوانان همین جاست. آن ها از او پیشرفت می خواهند در حالی که او به دنبال تفریح و بازی است.
یک مثال جالب
فرض کنید شما بزرگترین دانشمند جهان هستید. بر تمامی دانش ها مسلط هستید و همه چیز را بهتر از دیگران می فهمید و می دانید. از طرفی یک پیرمرد و پیرزن بسیار مسن و کاملا بی سواد نیز در خانه شما زندگی می کنند و همواره شما را امر و نهی می کنند. در تمام کارهایتان دخالت می کنند و هرروز دستور جدیدی به شما می دهند. شما در این وضعیت چه حسی نسبت به آنها خواهید داشت؟
متاسفانه باید به والدین عرض کنم که نوجوان دقیقاً همین طور فکر می کند. او نه تنها فقط به دنبال تفریح است بلکه خودش را آن دانشمند همه چیز دان می داند که نیاز به مشورت و نصیحت هیچ کسی ندارد و شما را پیرمرد و پیرزن بی سوادی فرض می کند که از هیچ چیزی سر در نمی آورید و فقط دخالت می کنید. اگر والدین بتوانند این نکته دقیق روان شناسی را درک کنند قطعا در رفتارشان با نوجوان تجدید نظر خواهند کرد.
چه باید کرد؟
بسیار مهم است که که والدین بدانند نوجوان نه نادان است، نه بی خیال و نه لجباز بلکه تمام رفتارها و طرز فکرهایش «اقتضای سن او» هستند. پدر و مادرها دقت داشته باشند که تنها راه نفوذ در نوجوان، تفاهم با اوست و این تفاهم فقط و فقط از راه صمیمیت با او حاصل می شود. دوستی با نوجوان، صمیمیت با او و در عین حال حفظ جایگاه پدری یا مادری چیزی است که به مرور به دست می آید و صد البته مطالعه کتاب های تربیتی و فرزندپروری در این میان جایگاه ویژه ای دارد.
کار مهمی که والدین باید انجام دهند این است که زمینه تفریح، بازی، سرگرمی و خوش گذرانی را برایش فراهم کنند. برخی از آزادی ها را به او بدهند و در این زمینه سخت نگیرند. حتی گاهی اجازه بدهند اشتباه کند تا بتواند تاثیرات بد برخی از کارها را به چشم خودش ببینند و با همه این ها دست دوستی را به سویش دراز کنند و نصیحت ها، گوشزد ها و نکات لازم برای پیشرفت را صمیمانه به او بگویند. در واقع هر توقعی از او دارند و هرچیزی که از او می خواهند را با «قاطعیتی دوستانه» بیان کنند و مطمئن باشند تندی، بداخلاقی و داد و فریاد هیچ چیزی را درست نمی کند و فقط روابط را دور و تیره می کند. اگر پدران و مادران این نکات را رعایت کردند و روابطشان با نوجوان بهبود یافت به قول استیون هاوکینگ می توانیم ادعا کنیم که طرح بزرگ را یافته ایم!