ناسازگاری و رفتار غیر قابل پیش بینی نوجوان شما ، کاملا طبیعی است . اگر با انگیزه هایش می جنگد و آن را قبول می کند ، اگر در عین حال ،هم پدر و مادرش را می پرستد و هم از آنها متنفر است ، اگر در برابر دیگران به هیچ وجه حاضر به تصدیق حرف مادر خود نیست وبا این حال به طور غیر منتظره با اودرد و دل می کند ، اگر از دیگران تقلید می کند و در عین حال بی وقفه در جستجوی هویت خویش می گردد ، اگر بیش از هر زمانی در زندگی آرمان _ گرایی می کند و در قالب هنرمندان می رود و سخاوت به خرج می دهد و از خود گذشته می شود و اگر برعکس ، خود محوری و نفس پرستی و حسابگری را انتخاب می کند ، کاری طبیعی کرده است .
اگر این رفتارهای ضد و نقیض در هر سن و سال دیگری غیر طبیعی قلمداد شود ، در دوران بلوغ طبیعی است . شخصیتی در حال شکل گرفتن است و این شکل گیری ، به گذشت زمان احتیاج دارد .
از تجربه و راهنمایی دیگران هم کاری ساخته نیست ، دورانی است که باید مسیر طبیعی خود را پشت سر گذارد .
سوال از نوجوان که :«تو را چه می شود ؟ چرا آرام نمی گیری ؟ چی در جلدت فرو رفته ؟» بی فایده است ، اینها همه سوالات بی جوابی هستند .
اظهارات نوجوانان از خودشان ، همراه با دنیایی از تردید و سرگردانی است . اظهاراتی مثل اینها :
- « عاجز شده ام ، عاشقم و با این حال پای دختری در میان نیست . زیر فشارم و راه خلاصی سراغ ندارم، می خواهم تکان بخورم ، عضلاتم را بیازمایم و قدرتم را احساس کنم.صحبت با پدر و مادرم بی فایده است.»
- « هر روز از خودم می پرسم چرا شخصی که می خواهم نیستم ، با خودم هم رابطه ی خوبی ندارم ، تند خو و آتشی مزاج هستم . روحیه ام هر لحظه تغییر می کند ، تظاهر می کنم تا دیگران به آنچه واقعا هستم پی نبرند و این چیزی است که در زندگیم از آن متنفرم ،هرگز خود واقعی ام نیستم .»
- « نظر خودم را بخواهید می گویم گرم و پرحرارت هستم ، اما نظر معلمینم چیز دیگری است . به عقیده آنها من سرد و نجوش هستم . از همه شان متنفرم . تنها حرفی که درباره شان می توانم بزنم این است که : " مرده شور ترکیب همه شما از ما بهترها و عاقل ترها را ببرد . هر قدر شما خوب هستید من هم خوب هستم ." با کسانی که به من اطمینان دارند مشکلی ندارم ، اما با آنهایی که می خواهند با من مثل یک شیء بی جان روبرو شوند آبم در یک جوی نمی رود . تنها خواسته ام این است : آنطور که هستم قبولم کنید .»
هر نوجوانی خواسته ای دارد ، گفتنش آسان است ، اما رعایتش آنقدرها ساده نیست . وظیفه هر پدر و مادری است که با تحمل بی شکیبایی فرزند نوجوانش به او کمک کند ؛ باید تنهاییِ او را تایید کند و به آن احترام بگذارد . باید نارضایی فرزندش را بپذیرد و از دخالت های بی جا خودداری کند .
فهمیدن اینکه نوجوان چه موقع انتظار درک شدن و چه زمان انتظار درک نشدن دارد ، وظیفه ظریفی است . واقعیت تلخی است که علی رغم همه دانایی ها نمی توانیم برای همیشه در نظر نوجوان ها مدبر و همه چیز دان باشیم
تظاهر به دانایی بیش از اندازه مکنید!
نوجوانها با همه چیز دانها و کسانی که مدعی همه چیز دانی هستند رابطه خوبی ندارند . تقریبا همه نوجوانها در برخورد با گرفتاری ها احساس مشابهی دارند . در نظر آنها احساساتشان بدیع ، شخصی و منحصر به فرد است . آن طور که گویی احساسشان به قدری خصوصی است که کسی قبلا آنرا تجربه نکرده است . وقتی به آنها می گویی « احساست را کاملا درک می کنم . من هم که سن تو بودم همین احساس را داشتم .» انگار که توهینی در حقشان کرده ای . وقتی به گمان خود فکر می کنند موجودات پیچیده و مرموز هستند ، چه ناراحتی از این بیشتر که دیگران مدعی درک حال و روزشان شوند و آنها را ساده و بی آلایش توصیف کنند . فهمیدن اینکه نوجوان چه موقع انتظار درک شدن و چه زمان انتظار درک نشدن دارد ، وظیفه ظریفی است . واقعیت تلخی است که علی رغم همه دانایی ها نمی توانیم برای همیشه در نظر نوجوان ها مدبر و همه چیز دان باشیم .
تفاوت "پذیرفتن و تایید کردن "
پدری می گوید : « فرزند شانزده ساله ی من پسر جذاب و دختر زشتی است . از موهای بلندش حالم به هم می خورد ، شاید مسخره باشد ، اما هر روز در این باره جنگ و جدل می کنیم .
مادری می گوید : « دخترم یک کمد پر لباس دارد و با این حال لباس تنگ و پر زرق و برقی که می پوشد ، حال آدم را به هم می زند ، واقعا که تحمل دیدنش را ندارم .»
سرکشی نوجوانها انواع و اقسام دارد . عمل دختر پانزده ساله ای که ناگهان پوشیدن شلوار وصله دار را به دامن مرتب در مهمانی ترجیح می دهد ، نوعی سرکشی است . وقتی پسر شانزده ساله شما به جای کفشی که به تازگی برایش سوغاتی آورده اید ، هوس صندل می کند ، احتمالا کاری جز سرکشی نمی کند .
پدر و نوجوان
آن چه در عمل می بینیم مصداق گفته ی شاعری است که می گوید :
مادرها و پدرهای سرتاسر گیتی ...
از آنچه نمی فهمید انتقاد نکنید ...
دخترها و پسرهاتان به ساز شما نمی رقصند.
باید میان تحمل و تصدیق و به عبارتی پذیرفتن و تایید کردن ، تفاوت قایل شویم . تحمل می کنیم ، اما این تحمل ، نشانه تصدیق و تایید نیست . پزشک به صرف خون ریزی بیمار، از معاینه او خودداری نمی کند . ناراحت می شویم و با این حال ، شکیبایی به خرج می دهیم و رفتارهای ناخوشایند را تحمل می کنیم . اما تحمل کردن ، نباید حالت تشویق داشته باشد ، تنها پذیرفتن است ، همین و بس .
پدری که از موی بلند پسرش ناراحت بود به او گفت :« متاسفم پسرم . موی توست ، اما مرا حرص می دهد . بعد ازصرف صبحانه می توانم تحملش کنم . اما قبل از آن هرگز . با این حساب بهتر است این صبح جمعه ، صبحانه ات را در اتاق خودت بخوری .»
واکنش بدی نبود . پدر نشان داد که به احساسات شخصی اش اهمیت می دهد و پسر را هم آزاد گذاشته که با سرکشی ناخوشایند اما بی ضررش ،هر کاری که می خواهد بکند . اگر پدر با موی بلند پسرش برخورد دیگری می کرد ، اگر او را به خاطر بلند کردن مو مورد سرزنش قرار می داد ، احتمالا فرزند نوجوانش بیشتر سرکشی می کرد .
مثال زیر نمونه واکنشی است که به نتیجه مثبت منتهی نمی شود :
خانمی میگوید : « هفته بیش شوهرم از شدت عصبانیت اختیارش را از دست داد . همه پوسترهای اتاقش را جر داد و بعد هم به او گفت که دیگر پولی برای فشن کردن موهای او ندارد . خیلی ترسیده بودم مانده بودم که چه کنم و چه بگویم . به اتاق خواب رفتم و در را قفل کردم . وقتی بیرون آمدم پسرم رفته بود . شوهرم همچنان خشمگین بود . از او پرسیدم : با این کار به کجا می رسیم ؟ و شوهرم فریاد کشید : نمی دانم مهم هم نیست ؛ اما می دانم که برایش مهم است و می دانم که نگرانی هلاکش می کند .»
هر پدر و مادر خردمندی می داند که جنگ و جدل با نوجوان ، چون جنگیدن با امواج خروشان دریا بی حاصل و ناخردانه است . شناگر ماهر در برخورد با امواج متلاطم دریا ، از تقلای بی حاصل دست می کشد ، می داند که در این شرایط جنگیدن با امواج ، راه رسیدن به ساحل نیست . به جای آن با حفظ آرامش ، خود را روی امواج شناور می کند و آنقدر استقامت به خرج می دهد تا به نقطه ی امنی برسد و جای پای محکمی پیدا کند . و به همین شکل ، والدین هم باید در جریان زندگی مترصد فرصت و جای پای محکم باشند .