اســــــاس آن
اساس و معنای آنرا عقاید نادرست و مهمی می دانند که در فرد تشدید شده و ریشه دوانده است. آن ریشه ها که منشأ نامرادی و محرومیت دارند صورتهای ذهنی برای او ایجاد می کنند که از ارضای تایملات حاصل می شود و هوسهائی که با بن بست و محرومیت ایجاد شده اند آنرا حدت می بخشند. و نیز گفته اند اساس آن تداخل و اشتباه در خاطرات و توهم پدیده های گوناگون است. بیماران در طول مدت زمان مشکلات و دشواری هائی داشته اند که برایشان غیر قابل حل و تبیین بوده و اینک سعی دارند شرح حال شخصی خود را به صورت تحریف شده ای به صورت افسانه درآورند و بیان کنند. احساس گناهانی که به نظر نابخشودنی هستند ممکن است جنجالهائی را در ذهن پدید آورد و موجب نگرانی ها و وحشت هائی شود و آدمی را بیقرار سازد. فرد برای رهائی از این حالات دست به دامن افسانه بافی ها شود و از این طریق برای خویش آرامش نسبی پدید آورد.
انــــواع افسانـــــه بافــــی
برای افسانه بافی انسان انواعی ذکر کرده اند که هر نوع آن در تیپی خاص ملاحضه می شود. دانشمندی به نام دوپره در تحقیق عمیقی که راجع به این مسئله کرده چهار نوع افسانه بافی را ذکر می کند:
۱- افسانه باف خودنما که سعی دارد از راه لاف زدن، ریا کردن، فریبکاری و ... مباحثی را مطرح کرده و توجهاتی را به سوی خود معطوف دارد.
۲- افسانه باف موذی که سعی دارد از راه افسانه بافی و داستان سرائی موجباتی برای آزار دیگران فراهم کرده از این طریق خود را مقضی المرام بیابد.
۳- افسانه باف فسادانگیز که همه داستان ها و افسانه هایش در زمینه ارضای تمایلات شهوانی و خواسته هاو اهوائی است که در جامعه پذیرفته شده نیست و به فساد و آلودگی از آنها تعبیر می شود.
۴- افسانه باف هذیانی که در سخنان او نظم و رابطه ای به چشم نمی خورد و مجموعه ای از خیالات و توقعات خود را به صورت داستانی عرضه داشته و به جلب نظر دیگران و آرامش خود می پردازد. صورت شدید و خطرناک آن همین قسم اخیر است که نشانه ای از انحطاط فکری و عقلانی است و آدمی در سایه چنان حالی تعادل و اعتدال خود را از دست داده و در وضع و شرایط نابهنجاری قرار می گیرد. در بین جمع به چنین حالتی مشهور شده و همگان درباره او به جنون و دیوانگی، پرت و پلا گوئی قضاوت می کنند و این خود از عوامل تشدید مرض و نابهنجاری است.
مــــوارد بــــروز آن
ممکن است این حالت سالها در آدمی باشد ولی بروز نکند و یا بروزش در حد و سطحی باشد که چندان چشمگیر و دشواری آفرین نیست. ولی مواردی هستند که اگر بروز کنند آن حالت هم خود را بروز داده و متجلی می شود آن موارد بسیار و از آن جمله اند:
ــ غلبه احساسات و هیجانات بر فرد بر اثر تحریک در برابر یک جریان یا واقعه.
ــ لطمه دیدن عواطف در جریان یک شوخی یا مسخرگی که برای فرد پیش آمده و او قادر به طرد آن نیست.
ــبه هنگامی که کودک در شرایط موجود هیچ مایه دلخوشی برای خود ندارد، همه راههای امید را به روی خود بسته می بیند و شدیدا" ناراحت است.
ــ زمانی که خاطرات فرد دچار فراموشی شوند که در آن صورت توهم نیرو گرفته و او را به خیالبافی و افسانه بافی می کشاند.
ــ در مواردی که طفل به عللی به یاد یادگارهای گذشته زندگی بیفتد و به پناه آن بخواهد تلخی های کنونی زندگی را طرد کند.
ــ زمانی که احساسات او در زمینه ای مفـــرط بوده و اندیشه و عقل او را تحت الشعاع قرار دهد.
ــ و بالاخره هنگامی که تحت هر شرایطی او تصورات را به جای ادراکات حسی بنشاند و این راه و شیوه را ادامه دهد.
افسانه بافــــی در سنین کـــودکـــی
افسانه بافی در کودکان بیش یا کم وجود دارد ولی در سنین نوجوانی و بلوغ ممکن است حالت شدیدتری پیدا کند و گاهی هم به صورت اختلال روانی در بزرگسالان هم به چشم می خورد. این حالت در کودکان مختلف وجود دارد ولی با شدت و ضعف، اصولا" کمتر کودکی را می شناسیم که میتونن نباشد و از این بابت این حالت عمومی به حساب می آید. ولی به تدریج که با واقعیت ارتباط پیدا می کند از خطای آن در امان می ماند. کودکان از سنین چهار سالگی تدریجا" این توان را می یابند که در ذهن خود چیزهای خارق العاده ای بسازند. شروع به قصه سازی و پرداختن داستانهای ساختگی می پردازند و البته آنچه را که می گویند حقیقت پنداشته و جدا" از آن دفاع می کنند و این امری عادی و طبیعی در آنهاست. در سنین 6 کودکان به شنیدن افسانه ها بیشتر رغبت نشان می دهند تا گفتن آن ولی باز هم در سر همان حال و هوا را دارند. ولی معمولا" داستانهائی را می پذیرند که با محتوایش با شرایط او و با اوضاع شخصی او قابل مقایسه و تطبیق باشد. در سنین 8 ـ 12 اگر مخصوصا" مشکلاتی در زندگی خانوادگی داشته باشند افسانه سازی را دوست پیدا کرده و تدریجا" می کوشند خود را با افکار مجرد هم پرواز سازند. هر آنچه ناکامی و محرومیت در ذهن خود دارند آن را در قالب افسانه عرضه می کنند.
در سنین نــــوجوانــــی و بلــــوغ
در سنین نوجوانی و بلوغ فرد وارد دنیای جدیدی می شود، دنیای رؤیاها و تخیلات، تحولات جسمی و روانی که در فرد پدید می آید خود کشاننده فرد است به سوئی که در آن واقعیت ها همه گاه در ذهن او متجلی نیستند. نوجوان در مرحله سنی خود بلندپرواز، جاه طلب، مقام دوست و خواستار نام و عنوان است طبیعی است که شرایط آن برای او مهیا نباشد و ناچار از خیالبافی و در اثر تداوم و کثرت از افسانه سازی سر در می آورد. آنها ممکن است به خاطر شرایط سنی خوابی لذتبخش ببینند و محتوای خواب هم بسیار اندک و همچون جرقه ای باشد در ذهن، ولی کثرت شوق به تکرار صحنه های آن سبب می شود که او در این رابطه داستانهای ساختگی تهیه کرده و مدتها خود را با آن سرخوش دارد. کلا" افراد نوجوان و بلوغ اگر سالم و عادی باشند باز رؤیائی و تخیلاتی هستند تا چه رسد که عامل تحریکی هم برای عواطف و احساس آنها پدید آید. در آن صورت خواهیم دید او در وادی و ورطه ای خواهد افتاد که برای او بین حقیقت و مجاز فاصله ای وجود ندارد و او هم مانند کودک نمی تواند مرزی برای این دو قائل شود.
تیپ آنهـــــــا
این هم سؤالی است که مبتلایان به افسانه بافی، از کودک و نوجوان و بالغ از چه تیپ و گروهی و از چه تیپ و سنخی هستند؟ در پاسخ ناگزیریم که افراد را به پاسخ همین سؤال در بحث خیالبافی ارجاع دهیم. زیرا یادآور شدیم که افسانه بافی جلوه ای دیگر از خیالبافی است. در عین حال باز هم برای تکمیل بحث جنبه هائی را به شرح زیر عرضه می داریم:
ــ افسانه بافان اغلب از تیپ درونگرا هستند و یونگ درباره آنها گفته است کسانی هستند که دائما" در خود فرو رفته اند و سر در لاک خویش دارند. زندگی شان در انزوا و عزلت و برخی از آنها گرفتار افسردگی می باشند.
ــبرخلاف خیالبافان اغلب آنها کسانی هستند که از درجه هوش پائین تری برخوردارند و در دسته بندی های هوشی آنها را کوته خرد و یا باهوش ضعیف می خوانند.
ــاغلب قریب به اتفاق آنان کسانی هستند که در زندگی شخصی مسئله دارند و از این بابت مورد توجه والدین و مربیان خویش قرار نمی گیرند.