Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
پنجشنبه 1 آذر 1403 - 17:53

ترس در دنيای کودکی

ترس در دنيای کودکی

یکی از مولفه های اساسی در حفظ بقا بشر وجود ترس است که از زمان تولد در وجود انسان وجود دارد. پیش از یک سالگی، انگیزه هایی ترس آور کودک را تحت تاثیر قرار می دهند. با گذشت زمان، افق دید کودک گسترش یافته و رشد ذهنی اش افزایش می یابد. به دنبال این دگرگونی ها، پدیده ها و موقعیتهای برانگیزاننده ترس در کودک نیز افزایش می یابند و حتی تغییر شکل می‌یابند یا جای خود را به ترس‌های جدیدی می‌دهند. در این مقاله سعی بر این است که سیر تکامل و تغییر ترس ها را در کودکان به اختصار توضیح دهیم.

ترس از رها شدن
از نخستین ماه‌های زندگی، ترس از رها شدن در کودک وجود دارد. ترس از رها شدن، ترس خاصی است و با دیگر انواع ترس، که کودک بعدها آنها را تجربه می‌کند، متفاوت می باشد. این ترس از همان روزهای اول تولد در کودک وجود دارد. همان طور که می دانید از بدو تولد کودک نیازمند تماس و ارتباط است و به هنگام خوردن شیر از سینه مادر و در آغوش گرفتن توسط وی احساس امنیت و آرامش می‌کند‌ و اگر به هر دلیلی از این تماس محروم شود احساس ترس و نا امنی می‌کند. گریه شکلی از زبان است که نوزاد به هنگام بروز مشکلی (گرسنگی، درد، ناراحتی،خواب، ترس،...) و نیز برای ابراز احساساتش از آن استفاده می‌کند. روان شناسان به ماداران جوان توصیه می کنند که اجازه ندهید نوزادتان گریه کند. توجه نکردن و اهمیت ندادن به گریه نوزاد، باعث تشدید حس تنهایی و ترس از رها شدن در وی می شود.

ترس از غریبه‌ها
اکثر نوزادان در طی نخستین ماه‌های زندگی‌ با مادرشان ارتباط تنگاتنگ و بخصوصی دارند و مادر و فرزند یک وجود را شکل می‌دهند. از حدود 7 یا 8 ماهگی به بعد، ایجاد تمایز بین مادر و کودک آغاز می شود و او به استقلال خود آگاه می‌شود و شروع به شکل‌گیری شخصیتش می‌کند. ساخت شخصیت فرایندی است که در طی آن کودک از مادری که او را اغلب هنگام ترس از غریبه‌ها یاری می‌کرده،جدا می شود.

مطمئنا شما هم کودکان 7 یا 8 ماهه‌ای را دیده اید که با دیدن یک غریبه یا فردی نا آشنا، یکدفعه زیر گریه می زنند. این یک واکنش کاملا طبیعی و ضروری است و ارزش رابطه مادر و فرزندی را نشان می‌دهد؛ رابطه ای که در ماه‌های اولیه زندگی‌‌ بین این دو موجود شکل گرفته است، بدین ترتیب ترس از غریبه گامی درروند سیر رشد و آگاهی کودک به‌ شمار می‌رود.

ترس از تاریکی
ترس از تاریکی در سنین دو یا سه سالگی ظاهر می‌شود و به اشکال و درجات متفاوتی کودکان را تحت‌ تأثیر قرار می‌دهد.

اکثر کودکان از تاریکی می‌ترسند و تاریکی برای کودک به منزله تنهایی است، صرف نظر از آنکه دیگران حضور داشته یا حضور نداشته باشند. کودک خود را آسیب پذیرتر و ناتوانتر از آن حس می کند که بتواند با آن مقابله کند و در نتیجه، اضطراب جدایی از مادر در وی بر انگیخته می شود. پیش از این سن، ترس از تاریکی آگاهانه نیست اما زمانی که کودک متوجه می‌شود که شب به خوابیدن و به جدایی از مادر منتهی می گردد، دیگر ترس از تاریکی آگاهانه است و نگرانی و دلهره منتج از آن موقتی است و به رها شدن و جدایی از مادر مربوط می‌شود و از آنجایی که کودک در شب نمی‌بیند که چه چیزهایی او را در تاریکی احاطه می کنند، ترسش شدت می یابد. مشکل جدا شدن از مادر را می‌توان به کمک برخی از وسایل که کودک را به هنگام خواب همراهی می‌کنند به مقدار زیادی آسان کرد. در این زمان عروسکهای کودک اهمیت خودشان را کاملا نشان می‌دهند. عروسک به‌طور موقت کودک را در برابر ناشناخته‌ها حمایت می‌کند و برای او اطمینان بخش است و موجب امنیت خاطر وی می شود.

ترس از حیوانات ، هیولا ، جادوگر بدجنس و ...
پس از یک دوره ترسهای فطری که حقیقتا واقعی نیستند، ترس های کودکان شکل دیگری به‌خود می‌گیرند و با نمادهایی که مختص هر خانواده هستند، همراه می‌شوند. بین دو تا سه سالگی، ترس از حیوانات غلبه می یابد. این مساله حتی در فعالیت های نمادی کودک نیز آشکار است. بین سه تا چهار سالگی، کودک غالبا با حالت ترسی که از دیدن خواب حیوانات در او ایجاد شده است از خواب بیدار می شود. معمولا تا سه سالگی ترس‌ها به قسمت‌های دهانی مربوط می‌شوند، حیواناتی که انسان را می خورند یا گاز می گیرند( مانند گرگ گرسنه‌ای که دهانش باز است یا شیری که حال دریدن است و...) و در وهله بعدی، کودک از حیواناتی که نیرومند و ویرانگر هستند، می ترسد؛ سپس به ‌صورت کابوس‌ها، ترس‌ از اشخاص اسطوره ای (غول، شبح، هیولا،جادوگر بدجنس، ترس از دزد و...) که گاه ترکیبی از خیال و واقعیت هستند خود را نشان می‌دهند.

اکثر کودکان از تاریکی می‌ترسند و تاریکی برای کودک به منزله تنهایی است، صرف نظر از آنکه دیگران حضور داشته یا حضور نداشته باشند. کودک خود را آسیب پذیرتر و ناتوانتر از آن حس می کند که بتواند با آن مقابله کند و در نتیجه، اضطراب جدایی از مادر در وی بر انگیخته می شود

ترس از برنامه های تلویزیون، اینترنت و...
برخی از برنامه‌های تلویزیونی صحنه‌های ترسناک، حوادث، تصادفات، تصاویر مربوط به جنگ، فیلم‌های پلیسی، تبلیغات، اعمال خشونت‌باری و... را در معرض دید کودکان قرار می‌دهد که تماشای آنها برای کودکان مناسب نیست. لذا بهترین روش حفاظتی در این زمینه آن است که پدران و مادران هوشیار، خود تعیین کنند که کودکانشان چه برنامه‌هایی را می‌توانند تماشا کنند.

ترس های موقعیتی
بسیاری از ترسهای کودکان در سنین سه تا هفت سالگی به آسیب دیدگی های ناشی از غرق شدن، آتش، رعد و برق، تصادف با وسائل نقلیه و... وابسته است. در این سنین، ماهیت اشیاء و موقعیت های هراسناک بی نهایت متنوعند و باعث نمایان شدن ترس‌های شدید می‌شوند که نباید آنها را نادیده گرفت. بهتر است به ترس‌های کودک توجه نشان دهیم و با کودک راجع به ترسهایش صحبت کنیم و به او اطمینان خاطر داده( مثلا: نگران نباش، من برای حفاظت از تو در کنارت هستم و...) و او را آرام کنیم تا بدین طریق به او کمک کنیم تا بر ترسهایش غلبه کند.

ترس از بیماری، دکتر، دندانپزشک و آمپول
این ترس‌ها، ترس‌هایی واقعی هستند. آنچه که کودک را می‌ترساند ترس از درد بدنی که واقعا وجود دارد، است؛ لذا ترس او را انکار نکنید. هنگامی که می‌خواهید به کودک آمپول بزنید به او نگویید که «اصلا درد نداره، هیچی احساس نمی‌کنی» بلکه بهتر است به او دروغ نگویید و به او توضیح دهید که درد قابل تحملی دارد و با یک سوزش کوچولو همراه خواهد بود. به هنگام ویزیت پزشک، دست کودک را بگیرید که این رفتار موجب اطمینان خاطر وی می شود و احساس حمایت شدن از طرف شما را به او القاءمی‌کند.

ترس از مرگ
هنگامی که کودک بزرگتر می شود و می تواند گذشته را در نظر بگیرد و آینده را پیش بینی کند، ترس ها به شکل خطرهای دوردست، تخیلی و بدبختی هایی متجلی می شوند که کودک را بلافاصله تهدید نمی کنند، اما وقوع آنها در آینده امکان پذیر است. در حدود هشت سالگی ترس از مرگ بروز می یابد. ترس اصلی ترس از مرگ مادر است و سپس مرگ به منزله جدایی و رها شدگی مورد نظر قرار می گیرد.

ارسال نظر