نوجوان را درک کنید نه طرد!
با اینکه همه والدین دوران نوجوانی را پشت سر گذاشتهاند، باز هم خیلی وقتها با فرزند نوجوانشان دچار مشکل میشوند؛ نمیدانند تا چه حد با او صمیمی باشند، تا چه اندازه به او آزادی عمل بدهند و با او چطور رفتار یا حتی صحبت کنند و مسائل پیشآمده را چطور حل کنند که دعوایشان نشود!
23 سالهها هم نوجوانند!
تا همین چند سال پیش سن بلوغ به سن بین 12 تا 19 سالگی گفته میشد و افراد در این بازه سنی نوجوان محسوب میشدند اما چند سالی است روانشناسان اعلام کردهاند سن نوجوانی تا حدود 23-22 سالگی افزایش پیدا کرده که مطالعات روی نوجوانان و دانشجویان ایرانی نیز نشان میدهد این تئوری از پشتوانه علمی برخوردار است.
به گونهای که فرد 23-22 ساله امروز پختگی جوان 23-22 ساله 30 یا 40 سال قبل را ندارد. بنابراین این بازه زمانی مقداری گستردهتر شده و برخی نظریهپردازان این دوران را به 2 بازه «نوجوانی اول» و «نوجوانی دوم» تقسیم میکنند. در این طبقهبندی به 12 تا 18 سالگی «دوره نوجوانی اول» یا اوایل دوره نوجوانی و به 19 تا 23 «دوره نوجوانی دوم» یا اواخر نوجوانی گفته میشود.
از هویت گروهی تا هویت فردی
چالشهایی که در هر کدام از این مراحل نوجوان را درگیر میکند، متفاوت است. در گروه 12 تا 18 سالهها پررنگترین چالش فرد،
نوجوان دوست دارد آزاد باشد و هرکاری را براساس خواسته و توان خودش انجام دهد و خودش را محک بزند بنابراین کمتر تحت تاثیر راهنماییها و مشورتهای والدین قرار میگیرد
بحران هویت و پذیرش در گروه است؛ برایش مهم است که در گروه همسالان قرار بگیرد، مورد پذیرش همسالان باشد، دوستان زیادی داشته باشد، عضو انجمنها و باشگاههای مختلف باشد و بزرگترین چالش او، هویت گروهی است.
در صورتیکه در دوره دوم، مهمترین مساله فرد بحران فردی او است؛ پاسخ به سوالاتی مثل اینکه «من کی هستم؟ چی هستم؟ از کجا آمدهام و آمدنم بهر چه بوده؟ و...» به این ترتیب مسائل فلسفی و ایدئولوژیک و جهانبینی در مرحله دوم نوجوانی مطرح میشود. البته نوجوانان خصوصیات دیگری هم دارند. معمولا این بازه سنی، دورانی سرشار از تضادهاست؛ نوجوان نهتنها استقلال و آزادی میخواهد بلکه دوست دارد وابسته هم باشد! نوجوان عاشق نمایش و تظاهر است و در این سن جذابیت فیزیکی بدنی و قوای بدنی برای پسران و جذابیت جسمانی و خوشهیکل بودن و... برای دخترها و البته برخی پسرها مهم میشود.
از آنجا که نوجوانها بیشتر تحتتاثیر گروه همسالان هستند، تمام هم و غمشان عضویت در گروه است و به دلیل همین رفتار آنهاست که بسیاری از والدین فکر میکنند نوجوان آنها را قبول ندارد، به حرفشان گوش نمیکند و با ایشان ناسازگار است. در صورتیکه نوجوان قصد مخالفت با والدین و حرف گوش نکردن ندارد بلکه بیشتر دنبال پذیرش در گروه است.
طردش نکنید؛ درکش کنید
نوجوان دوست دارد آزاد باشد و هرکاری را براساس خواسته و توان خودش انجام دهد و خودش را محک بزند بنابراین کمتر تحت تاثیر راهنماییها و مشورتهای والدین قرار میگیرد و از طرفی هم دوست ندارد والدین او را رها کنند و کاملا آزاد باشد. او دلش میخواهد پدر و مادرش تحکم خود را داشته باشند و بر کارهایش نظارت کنند.
به همین دلیل نوجوانان دوباره به سمت خانواده بازمیگردند. البته بچه ها دوست ندارند پدر و مادرشان دیکتاتور باشند! و مشکل دقیقا از زمانی شروع میشود که خانوادهها این رفتارهای دوگانه نوجوان را پاسخی به رفتار خودشان میدانند و فکر میکنند او همیشه قصد مخالفت با آنها را دارد. اگر بدانند این تناقضها بخشی از رشد طبیعی نوجوانی است، راحتتر با این رفتارها کنار میآیند .
کسانی که نمیتوانند چنین رفتارهایی را بپذیرند، بهتر است به روانپزشک و متخصصان این حوزه مراجعه کنند. نوجوان حتی در سن 23-22 سالگی هم به هدایت و راهنمایی نیاز دارد تا بتواند راه را از بیراهه تشخیص دهد. چراکه نوجوان امروز مثل نوجوان 40-30 سال گذشته پختگی و دانش لازم را برای از سر گذراندن مسائل مختلف زندگی ندارد.
نوجوان بلاتکلیف است؛ خانوادهاش بلاتکلیفتر!
سختی کنار آمدن با یک نوجوان این است که نوجوان حتی نمیداند از خودش چه انتظاری دارد، چه برسد به خانوادهاش! همین بلاتکلیفی دامن خانوادهاش را هم میگیرد و متوجه نمیشوند بالاخره این بچه میخواهد مستقل بماند یا وابستگی را ترجیح میدهد! بنابراین خانواده نمیداند آیا فرزندش به حدی رسیده که به حرفها و کارهایش اطمینان کند یا نه. مسلما اصل در تربیت فرزند، بهخصوص فرزند نوجوان، باید بر پایه اعتماد باشد مگر اینکه خلافش ثابت شود. رفتار نوجوان با ما متفاوت است اما بزهکار و خلافکار نیست!
در نتیجه باید تحت هر شرایطی به نوجوان اعتماد کرد مگر اینکه اعتماد والدین خدشهدار شود. البته وقتی نوجوان از اعتماد والدین سوءاستفاده کرده و کار خطایی هم انجام میدهد، نباید از او سلب اعتماد کرد. با صحبت کردن و تذکرهای کوچک گاهبهگاه، میتوان بدون برخورد مستقیم مشکل را حل و فصل کرد تا حد و حدود احترامها هم حفظ شود.
مسیر اصلی یعنی چه؟!
والدین وقتی ببینند نوجوان از مسیر اصلی منحرف یا خارج شده، باید او را کنترل کنند. اگر بخواهید بدانید مسیر اصلی کدام مسیر
وقتی نوجوان از اعتماد والدین سوءاستفاده کرده و کار خطایی هم انجام میدهد، نباید از او سلب اعتماد کرد.
است، باید بگویم مسیر اصلی در هر خانوادهای متفاوت است چراکه هر خانواده و فامیلی، چارچوبها و خطقرمزهایی برای خود دارند که اگر این خطقرمزها خیلی تنگ و باریک باشد، نوجوان عصیانگر خواهد شد، چون قدرت مانور ندارد. اگر هم خط قرمزی نباشد، نوجوان هر کاری که دلش میخواهد انجام میدهد! بنابراین باید تعادلی برقرار شود و خط قرمزها- که در هر خانواده با دیگری متفاوت است- مشخص شود تا فرد بتواند در چارچوبی مشخص خواستههایش را دنبال و برآورده کند.
بی خیالی ممنوع، دیکتاتوری ممنوع
نه ساده، نه دیکتاتور!
در ادبیات روانشناسی دنیا سبکهای متفاوتی برای فرزندپروری وجود دارد؛ سبکی به اسم «سهلگیرانه» وجود دارد که در آن هیج انضباط، کنترل و قانونی وجود ندارد و حداکثر آزادی و اختیار به فرزند داده میشود. فرزندان چنین خانوادههایی یا قلدر میشوند یا خودمحور و خودخواه و البته بزهکار چون همیشه هر چه خواستهاند، در اختیارشان بوده.
در مقابل سبک دیگری به نام «دیکتاتوری» وجود دارد که در آن کنترل، نظم، انضباط و سختگیری بسیار زیاد، محبت، عطوفت، مهربانی و دوستی و... در حداقل مقدار است. معمولا چنین خانوادههایی فرزندانی بسیار مطیع، سربهزیر، دست و پا چلفتی، بدون اعتماد بهنفس و بیعرضه بارمیآورند که نمیتوانند هیچ کاری را به تنهایی انجام دهند اما به نظر دیگران بچههای بسیار خوبی هستند چون بیش از اندازه مطیعاند! مسلما هیچکدام از این 2 روش برای فرزندپروری مناسب نیست اما رابطهای که در آن نظم و انضباط در جای خود و مهربانی، عطوفت، همدلی و محبت نیز در کنار آن وجود داشته باشد، میتواند سالم باشد.
البته فراموش نکنید قوانین خانواده را برای فرزندتان مشخص کنید؛ قوانینی مشخص و ملموس که برای فرزند قابلدرک باشد. بعد متناسب با میزان رضایت از رفتار فرزند، پاداش یا تنبیه (نه فیزیکی!) برایش در نظر گرفته شود. والدین هیچوقت نمیتوانند جای یک رفیق صمیمی و تمامعیار را برای فرزندانشان بگیرند پس جایگاه والدی خود را حفظ کنید تا حرمتها هم حفظ شود.